بازگشت

بررسي اهداف


نهضت امام حسين (ع) بر اساس اهدافي پايه گذاري شده كه : اوّلاً، دشمن درمقابل اين اهداف راهي جز شكست نداشت . ثانيا، اين اهداف با شفافيت براي مردم و تاريخ بيان شده است . ثالثاً، هزينه بسيار سنگيني كه براي رسيدن به اين اهداف پرداخته شد، نشان اعتبار و ارزش بسيار بالاي اين اهداف است .

امام حسين (ع) سه مورد از اهداف قيام خود را در وصيت نامه اش به محمد حنفيه متذكر مي شود:

1 - قيام براي اصلاحات : امام مي فرمايند: خروج و قيام من بر اساس طغيان و شورش براي جاه طلبي و فساد و ستمگري نبوده است ، بلكه براي اصلاح امت جدّم به پاخاسته ام و در جايي ديگر قسمتي از مفاسدي كه بايد اصلاح شود، اين گونه توضيح مي دهند:

اوضاع زمان ما دگرگون شده ، نيكي ها از محيط ما رخت بربسته است ، از فضيلت ها جز ته مانده اي - مانند ته مانده ظرف آب وقتي كه خالي شود - نمانده است ، مردم در زندگي پست و ذلّت باري به سر مي برند، صحنه زندگي همچون چراگاهي كم علف و به سرزميني سخت تبديل شده است .آيا نمي بينيد كه به حق عمل نمي شود و از باطل جلوگيري نمي شود؟

2 - امر به معروف و نهي از منكر: امام ادامه مي دهند، من مي خواهم امر به معروف و نهي از منكر نمايم .

يكي از برجسته ترين و بالاترين مصداق هاي امر به معروف و نهي از منكر ايستادگي در برابر قدرت هاي خودكامه است ، قدرت هايي كه هيچ كس را جلودار خود نمي دانند و به هيچ كس پاسخ گو نيستند و جز به شهوات افسارگسيخته خود به چيزي نمي انديشند و در سايه قدرت خود همه را مرعوب كرده و صداها را در سينه ها حبس نموده و آزادي را نابود ساخته و به جايش خفقان و ديكتاتوري را جايگزين ساخته اند.اين جاست كه به فرموده رسول اكرم امر به معروف و نهي از منكر افضل الجهاد است :«افضل الجهاد كلمة عدل عند امام جائر».

و اين جاست كه به فرموده امير المؤمنين در نهج البلاغه :

اگر امر به معروف و نهي از منكر ترك شود، اشرار بر مردم حاكم مي شوند و ديگر دعاها به هدف اجابت نخواهد رسيد.

و اين جاست كه امر به معروف و نهي از منكر كار هر كس نيست ، بلكه كار حسين (ع) است و آنان كه حسين گونه اند.

3 - حركت در مسير جدم و پدرم : امام حسين (ع) در ادامه سخنان خويش درمورد اهداف قيام خود چنين مي گويد: مي خواهم در راه جدم و پدرم حركت كنم . خط مبارزه حسين (ع) و جدش يكي است . رسول خدا (ص) براي برپايي آيين پاك اسلام مي جنگيد و مبارزه حسين براي تداوم بخشيدن به اين آيين است . روزگاري رسول الله باابو سفيان براي بنيان گذاري سيره اي نو و مسلكي جديد در مبارزه است و روزي ديگرفرزندان رسول الله بر سر تداوم ميراث گران قدر جدّشان با فرزندان ابو سفيان در جدال اند.تنها فرقي كه هست ، اين است كه آنها كفر و فسادشان آشكار بود و اينان در لباس نفاق بااسلام سر سازش ندارند.

راه و روش حسين و پدرش (ع) هم يكي است . علي (ع) به خاطر بقاي اسلام 25سال صبر تلخ تر از زهر را تحمل كرد و فرزندش حسين (ع) به خاطر بقاي اسلام با ايثار مال و جان و همه هستي خود به ميدان آمد.

4 - امتناع از بيعت : از آن جا كه حكومت اسلامي حكومت بر دل هاي مردم است ،رأي اعتماد مردم به اين حكومت نيز بايد برخاسته از اعماق جان مردم باشد. رأي داوطلبانه مردم از نظر شرعي بيعت ناميده مي شود و نتيجه اش مشروعيت عرفي و قانوني حكومت است . لذا اين رأي بايد آزاد باشد و هيچ گونه اجبار و اكراهي در آن راه ندارد.همان گونه كه امير المؤمنين هيچ كس را به بيعت با خود مجبور نكرد.

بيعت تعهد به حفظ نظام و امضا كردن رهبري آن از طرف مردم است و امام حسين (ع) نه نظام يزيدي را قبول دارد و نه در مقابل يزيد سر تسليم فرود مي آورد. امام در جواب درخواست بيعت به استاندار مدينه فرمودند:

ما اهل بيت نبوتيم ، ما معدن رسالتيم و محل آمد و شد فرشتگانيم . رهبري و پيشوايي مسلمين از ما شروع شده و به ما ختم خواهد شد. اما يزيد مردي فاسق و شرابخوار است و خون بي گناهان را مي ريزد و آشكارا گناه مي كند و فردي مانند من با فردي مانند او بيعت نخواهد كرد.

و در جايي ديگر فرمودند: «علي الاسلام السلام إذ قد بليت الامة براع مثل يزيد؛

وقتي امت اسلام به زمامداري مانند يزيد مبتلا شود بايد با اهل اسلام خداحافظي كرد».

باز در موردي ديگر از جدشان رسول خدا نقل مي كنند كه فرمودند: «الخلافة محرمة علي آل ابي سفيان ؛ خلافت و حكومت بر خاندان ابي سفيان حرام است .»

و امامي كه سرلوحه اهدافش امر به معروف و نهي از منكر است چگونه يك چنين منكري را به رسميت بشناسد؟ در اين جا لازم مي دانم در باره اين حديث توضيح بيشتري بدهم . وقتي رسول الله خلافت را بر آل ابي سفيان حرام مي داند و امام حسين به اين حديث استناد مي كند، اشكالي به نظر مي رسد و آن اين است كه خاندان ابي سفيان شامل معاويه نيز مي شود. معاويه اي كه هم امام حسن و هم امام حسين (ع) حكومتش را به رسميت شناختند.

در پاسخ به اين اشكال بايد گفت : امام حسن (ع) و امام حسين (ع) بيعتشان با معاويه بدون قيد و شرط نبود و با ناديده گرفتن شرايط از طرف معاويه ، ديگر بيعت با معاويه نيزبي اثر خواهد شد.

به عنوان توضيح بيشتر بايد گفت : به نظر مي رسد حرمت در اين حديث منقول از رسول خدا (ص) حرمت ارشادي باشد، نه مولوي . زيرا اگر حرمت مولوي مراد بود، بايد بيعت مشروط هم با معاويه حرام باشد و بيعت مشروط امام حسن (ع) بهترين دليل بر ارشادي بودن اين حكم است . معناي حكم ارشادي اين است كه عقل حكم مي كند چون حكومت آل ابي سفيان استبدادي است ، حرام است و اگر با شرايطي از استبداد آنها جلوگيري شود،حرمتي نخواهد داشت . و امام حسن (ع) همين شرايط را در بيعت خود با معاويه در نظر گرفت و اگر معاويه اين شرايط را زيرپا گذاشت ، بيعت با وي نيز بدون اثر خواهد شد، زيرا بارفتن شرط ، مشروط هم از بين مي رود.

به عبارت ديگر امام حسن (ع) در صورتي بيعت مي كند كه معاويه به شرايطي كه حضرت با او كرده است متعهد باشد و اگر معاويه به آن شرايط تعهدي نداشت ، امام حسن (ع) نيز التزامي به بيعت نخواهد داشت و رمز تفاوت شرايط زماني اين دو امام بزرگوار نيزهمين است . معاويه دست امام حسن را براي هرگونه شرطي بازگذاشت ، اما از امام حسين (ع) بيعت بدون قيد و شرط مي خواستند.

5 - ايجاد حكومت اسلامي و براندازي حكومت خودكامه يزيد: تأسيس حكومت اسلامي به رهبري اهل بيت پيامبر از اهدافي است كه امام حسين (ع) روي آن بسيار تأكيد مي كند و عملاً نيز فرستادن «مسلم » به كوفه و حركت امام به سمت عراق براي تعقيب همين هدف بود. هنگامي كه حضرت مسلم در نامه اي به امام آمادگي مردم را اعلام مي دارد، امام در نامه اي به مردم كوفه مي نويسد:

نامه مسلم بن عقيل را كه نشانگر اجتماع و هماهنگي شمادر راه ياري ما خاندان و مطالبه حق ما بود، دريافت نمودم .از خدا مي خواهم آينده همه ما را به خير كند و شما را اجرعظيم بدهد و من نيز در ظرف همين روزها به سوي شما خواهد آمد.

و در جاي ديگر فرمودند:

«نحن اهل بيت محمد (ص) أولي بولاية هذا الامر عليكم من هؤلاء المدعين ما ليس لهم والسائرين بكم بالجوروالعدوان ؛ ما اهل بيت رسول الله از اين مدعيان دروغين و عاملان جور و ستم به امر خلافت شايسته تريم ».

و باز از آن حضرت نقل شده كه فرمودند: اي خدا تو خود مي داني كه اين قيام و حركتي كه ما كرديم از سر رقابت در سلطنت و ميل به افزودن كالاي دنيا نبوده است ، بلكه از اين روست كه مي خواهيم پرچم هاي دين تورا افراشته بنگريم و اصلاح در كشورت آشكار كنيم و بندگان ستم ديده ات از ستمكاران در امان باشند و به فرايض و سنت ها و قوانين تو عمل شود.

آيا اين اهداف بلند، جز در سايه حكومت مي تواند دست يافتني باشد. از ديدگاه امام حكومت هدف نيست ، بلكه وسيله اي است براي رسيدن به اين اهداف . آنان كه منكر اين هدف مقدس امام هستند اين فرمايشات صريح حضرتش را چگونه توجيه مي كنند؟ اساساً راه مصلحانه ، جز اين است كه ابتدا با حكومت ظالمانه يزيد مبارزه شود و مبارزه تا سرنگوني ادامه يابد و پس از آن حكومت حق جاي گزين آن گردد؟

اگر امام «مسلم » را به كوفه مي فرستد، براي ارزيابي آمادگي مردم براي تأسيس حكومت حق است . اگر امام به سمت عراق حركت مي كند به دنبال نامه مساعد «مسلم » است كه اعلام مي دارد مردم آمادگي دارند. به راستي اگر امام هيچ اقدامي نمي كرد، حادثه كربلا نيز به وجود نمي آمد. اما در مقابل اين واكنش منفي امام حجت خدا و حجت مردم بر ضرر آن حضرت تمام مي شد. مردم مي گفتند: ما زير بار ظلم بوديم و از شما دعوت كرديم ،براي اين كه رهبري مبارزه را به عهده بگيريد و ما را نجات دهيد. اين شما بوديد كه به دادما نرسيديد. امام براي اين كه حجت را بر مردم تمام كند، تا آن جا كه امكان داشت كوشيد.حتي پس از اين كه خبر كشته شدن «مسلم » به گوش حضرت رسيد، با اصحاب و يارانش مشورت كرد كه آيا اين را، را ادامه بدهند يا خير. عده اي از يارانش گفتند: شخصيت شماغير از «مسلم » است و وجود شما در كوفه باعث وحدت و اجتماع مردم خواهد شد. امام مي ديدند حجتي كه مردم بر او داشتند، هنوز باقي است ، لذا تصميم گرفتند به راه خود ادامه دهند تا وقتي كه در چنگال نيروهاي «حر» گرفتار شدند. در اين جا امام به حر و لشكريانش فرمودند: من بر اساس نامه هاي شما كوفيان به طرف شما حركت كردم و اكنون اگر از آمدنم كراهت داريد برمي گردم . امّا حر اجازه برگشتن به حضرت را نداد. اين مطالبي كه به نگارش درآمد، متن تاريخ است . بدون هيچ گونه تصرفي ، و نشان آن است كه حركت امام روي موازين عادي و طبيعي بوده و بر همين اساس است كه حركت امام مي تواند الگو باشد.

خلاصة كلام اين كه : هدف امام اين است كه مبارزه با حكومت يزيد تا سرنگوني و جايگزين كردن حكومت اسلامي بايد ادامه يابد هر چند در راه اين مبارزه جانش و جان عزيزانش قرباني گردد. لذا امام در جواب فرزدق فرمود:

اگر قضاي الهي به دلخواه ما جاري شد خدا را بر نعمتش ستايش مي كنيم و اگر قضاي الهي بر خلاف اميد ما جاري شد باز هم چون مقصود ما پيروي از حق بوده و بر اساس تقوا عمل كرده ايم ، از مرز حقيقت تجاوز ننموده ايم .