بازگشت

نتيجه


آخرين سخني كه دوست دارم درباره او بگويم آن است كه پيامبر اكرم (ص) نمونه يك مسلمان كامل را در وجود حسين به ما نشان مي دهد و علي (ع) به وسيله او نمونه يك انسان كامل را، لذا، او به دنيا با چشمي ديگر، و از زاويه اي ديگر نگريست ، و در نتيجه آن را آن چنان كه حقيقتش بود ديد، نه كمترين تمايلي به دنيا در او پيدا شد، و نه كوچك ترين چشم داشتي بدان در وجودش بيدار گرديد، اگر چه كوچك ترين رخ نشان دادن دنيا به او از بزرگ ترين آرمان هاي مردم نيز بيشتر بود اين نگريستن ، نگرش كسي است كه جانش با روح الهي در هم آميخته ، دنيا در نزد او همان گونه كه در نزد خدا نيز چنين است به اندازه بال پشه اي هم نمي ارزد. چنين افراد برگزيده در زندگي مردم همچون ستاره اند در زندگي زمين ، ستاره بر روي زمين پرتو افشاني مي كند ليكن زمين با همه ساكنانش در فكر آن هم نمي گنجد، حتي به صورت خاطره اي هم در ميان خاطرات به روي هم انباشته اش ، درذهن او نمي خلد.

حسين (ع) در شناخت انگيزه هايي كه مردم را به تلاش براي دست يافتن به دنيا بر مي انگيزد، بزرگ ترين تحليل را ارائه كرده است ، كوتاه سخن آن كه پرتويي در خرد و نوري در جان باقي مي گذارد و با اين دو مشعل فروزان هيچ حقيقتي بر ما پوشيده نمي ماند، و در درك ميزان اوج گرفتن انسان در هر دوره اي هيچ پرده و مانع در برابر چشم باقي نمي گذارد.

«مردم بنده اين جهان هستند، و دين سخن پايداري بر زبانشان نيست ، تا آنجا به گرد آن جمع مي شوند كه زندگانيشان را سود بخشند. همين كه پاي آزمايش به ميان آمد، ديندار به ندرت پيدا مي شود.»