بازگشت

امام حسين و بيت رفيع رسالت


آن شش سال كودكي كه در جان و روح امام حسين (ع) اثر عميقي گذارده بود اندك نبوده است . در اين دوره از همان دم كه حسين (ع) چشم به جهان گشود از آغوشي به آغوش ديگر كه سرشار از مهر و محبت بود مي رفت . مي توان گفت در آن روزگار در سراسر جزيره هيچ كودكي از چنين محيط پر محبت و عاطفه اي برخوردار نبوده است ، آغوش مادرش حضرت زهرا (س) دسته ـ دسته گل هاي محبت و عاطفه بود، زيرا او دختر پدرش محمد (ص) بود؛ بزرگواري كه در وجود يگانه دخترش محبت را با محبت ، عشق را با عشق ، خشنودي را با خشنودي ، آبياري مي كرد، گويي او آسمان است كه جز در آسمان فرو نمي آيد يا اشتياقي است كه جز به ذات خود عيان نمي شود، يا شعله اي است كه جز با آتش زنه خود شعله ور نمي شود.

باورم اين است حضرت فاطمه اگر پاره تن و جزيي از مأموريت و رسالت پدر نمي بود بايد مانند خواهرانش فقط دنبال زندگي عادي دنيا مي رفت كه به خانه بخت رفتن منتهي مي شد، اما فاطمه با محبت و عواطف بي مانند و بي حد پدر عجين گشته بود؛ آن گونه كه جزيي از فداكاري هايي گرديده بود كه پدر براي حيات انسان هاي روي كره زمين متحمل مي گرديد؛ حتي پيوند ازدواج او با امام علي (ع) به خاطر آرماني بزرگ بوده است ؛آرماني كه از ذات و جوهر رسالت نشات گرفته بود؛ رسالتي كه با جان امام علي ، اراده و عزم او و شوق او براي تكامل امت آميخته شده بود؛ امتي كه او نيز يكي از آنان بود؛ امتي كه بايد روي زمين سر مشق و راهنماي ساير امت ها باشد.

به اين ترتيب ، مسئوليت سرپرستي امر رسالت ، با فاطمه و امام علي است و اكنون رسالت به تنهايي در وجدان اين نور ديدگان است . فاطمه در ديدگان پيامبر پاك ترين زني است كه مي تواند شايسته ترين فرد را براي ميراث نامحدود رسالت به دنيا آورد و امام علي نيز تنها مردي است كه سزاوار اين ابوت با شكوه است و آن را آشكارا تحقق مي بخشد و رسالت سزاوار است كه چنين آمادگي ها و آينده نگريهايي را داشته باشد. رسالت براي وحدت اين ملت و باز گرداندن به حقيقت وجود ارزشمند انساني بعد از قرن ها عقب ماندگي و جهالت ، از آسمان فرود آمد تا تمام راه هايي كه بر صيانت و محافظت آن استوار است در برگيرد و تمام انسان ها بتوانند به قله كمال صعود كنند.

رسالت آن خورشيد درخشنده در ميان نسل هاي جاهلي متولد شد؛ نسل هايي غرق نا اميديها، بخل ها و كينه توزي هاي مردمي كه از انگشتانشان خون مي چكيد.رسالت خورشيد و زمين را به نور خود روشن مي ساخت ، معجزاتش تحقق يافت و بساط جاهليت را در نور ديد.

آري ، براي حفظ رسالت ، آينده نگري بزرگي انجام شده بود كه در آن مردي محكم بنيان ، يعني امام علي (ع) ذخيره شده بود؛ مردي كه نه تنها پيامبر او را كشف كرده بود بلكه بنيان او را نيز ساخته بود. هنگامي كه پيامبر او را ديد در پيشانيش درخشش نور نجابت ، استواري ، حكمت و عظمت را مشاهده كرد، در او انساني كامل با تمام زيبايي هاي كمال ديد، آنچه در چشمان جذاب او مي درخشيد شادابي ، كرامت نفس ، افق هاي بيكران ، بزرگواري ها و عظمت ها بود. كمالات بي انتهاي او سبب شد آن چنان مجذوب و شيفته پيامبر عظيم گردد كه گويي به او اتصال يافته و عضوي از اوست . هميشه با پيامبر كريم بود، جانش مشتاق پيامبر بود. مشتاق بود تا زيبايي هاي عقل و كمال كه در ذات انسان در طول حيات تجلي مي كند تحقق يابد. كمالاتي كه فيض عظيم پروردگار رحمان ورحيم است .

اين گونه بود داستان امام علي (ع) و پيوند شكوهمندش به پيامبري عظيم و بزرگوار كه آماده مي شد تا رسالت اسلام در سايه طلوع او نور افشاني كند و بعد از اين حادثه مهم ازدواج حضرت زهرا (س) بود كه ازدواج اين دو شكوهمندي و زيبايي ويژه اي را نشان مي داد از اين دو نور پاك و درخشان كه در جهان درخشيدند نور تازه ديگري تولد يافت ، اين نور در پيشاني فرزندانش امام حسن و امام حسين (ع) جاي گرفته بود، اين نور براي هميشه مي درخشد.

رياست هاي سنتي جاهلي در جزيره ، جمود و خشكي بود و در خواب گران غير قابل برگشتي فرو رفته بود. با انتقال نبي اكرم به ملا اعلي ، ناگهان آشكار شد كه آنان آينده نگري پيامبر (ص) و سفارش هاي موكد او را در مورد حفظ و صيانت رسالت تصديق نكرده اند و خلافت كامل ترين مردي كه رسالت او را منصوب كرده و رسالت را با تمام جان باور داشته و در تحكيم آن در جان مردم با پيامبر مشاركت داشته نپذيرفته اند. هر چند اجتماع سقيفه آن مردي كه ركن استوار خط رسالت و پايداري آن به شمار مي رفت را دوركرد اما چشمان لوچ سقيفه توان خاموش كردن نوري را كه در چشمان امام علي (ع) مي درخشيد نداشت و نيز ياراي پنهان كردن آن درك و آگاهي كه اهل بيت (ع) با آن روزگار مي گذراندند را نداشت . اهل بيتي كه مربي بزرگوارشان آنان را گرد آورد و در زيركسايش آنان را به خود چسباند تا با عطوفت و مهرباني خود آنان را حرارت و گرما بخشد و آنان را از هر پليدي و عيب پاك و مبرا كند، آنان را براي فرداها آماده سازد.

آري ، آنان را براي رهبري آينده آماده نموده آينده اي بس بزرگ كه در استمرار رسالت است ، رسالتي كه انسان را به حقيقت رشد، حقيقت ساختن اجتماعي يكپارچه آراسته به آگاهي و حق ، باز مي گرداند.

مقصود از جامعه در حقيقت همان جامعه اهل بيت است اما آن وعده بزرگ به خاطر بستر سازي و آماده نمودن و نزديك ساختن زمان آن بود. به همان دليل خون اهل بيت ريخته شد و ايشان شهادت ها را پذيرفتند. تحقق يك جامعه سالم در هر جاي زمين تنها با وجود اين گونه افراد امكان پذير است .

آنان اهل بيت نبوت اند كه ادعايي هم نداشتند. تاريخ آن معمار راست گفتار، خانه اي را كه رسول كريم (ص) در شهر مدينه بنا نهاد براي ما چنين توصيف مي كند:

در نيمي از آن پيامبر عظيم (ص) اقامت گزيد و نيم ديگر را به نور چشم خود دخترش فاطمه (س) پس از به ازدواج در آوردن او با امام علي (ع) اختصاص داد. ازدواجي كه در آن پاسداري از رسالت پيش بيني شده بود تا اين اميد مبارزه با فتنه ها و مصيبت هاي آينده تحقق يابد.

اين همان «خانه » كوچك است كه آن دو مرد بزرگ ـ بعد از هر تلاش و كوشش كه به خاطر تثبيت رسالت و نقش آن در معدن انسان انجام مي دادند ـ باگنجي سرشار از تحقيق به آن باز مي گشتند تا فقط در اين خانه ذخيره شود. در درون ديوارهاي اين «خانه » نواي جان بخش اين دو بزرگوار كه از حق و وجدان لبريز بود شنيده مي شد.

گفتيم ـ آن دو مرد بزرگ ، مگر آن دو جز پيامبر اكرم كه آميخته به آن جوان است ، فرد ديگري است ـ بهتر بگوييم آميخته به همسنگ شبيه خود، از نظر منطق ، صداقت و گوهر ذات .

در اين خانه به ظاهر كوچك ، اما در معنا خانه اي بس بزرگ ، جولان آرزوها آن گاه كامل شد و جلوه خود را نشان داد كه دو كودك بزرگوارشان ، راه رفتن را آغاز كردند. جد بزرگوار اين دو كودك فرمود: سر آن دو را بتراشند و هم وزن آن نقره صدقه دهند. تا براي اطعام درماندگان و بينوايان صرف شود تا نام اين دو كودك براي هميشه در صفحه تاريخ امت ثبت شود.

در اين خانه آغوش ديگري براي امام حسين (ع) گشوده شده بود كه تلاش مي كرد با دستان كوچك خود، برادر كوچك تر را در آغوش گيرد و آن آغوش امام حسن (ع) بود.برادري كه تنها ده ماه از او بزرگ تر بود تا آن كه جد بزرگوارش او را در داماني گذارد تا آرام آرام براي او تفسير اين آغوش ها را كه در كودكي ، او را در برمي گرفت باز گو كند و او را از هر جهت آماده سازد تا خود آغوشي گردد كه رسالت در دامان وي جاي گيرد و از سينه آكنده از كمالات روحي خود، در آن روحي جان بخش بدمد.

رسالت در حالي كه ذاتاً از حقيقت خود دفاع مي كند، در همان حال از انسان نيزدفاع مي كند. و به همين لحاظ است كه آن بيت رسالت و افرادآن ؛ يعني آن اعضاي مخصوص ، با آن ذات و جوهر پاك و استوار خود، براي پاسداري از رسالت و تعهد به آن انتخاب گرديدند تا رسالت هم چنان فعال و پرحركت باقي بماند و برنامه آن كه همانا گسترش و عموميت بخشيدن به رشد و كمال در جهان است تحقق يابد.

و بدين گونه بود كه اين حماسه ، به خاطر تثبيت دلاوري هايش بر روي زمين انجام گرفت ...اما «بيتي » كه در معناي خود خفته است بيتي است كه آن رسالت ساخته است و آن شخصيتي كه هم اكنون در آن «بيت » فرود مي آيد همانا امام علي (ع) است . ورود او به آن «بيت » به خاطر آن نيست كه خويشاوند است ورگ هاي خون او به آن «بيت » پيوند خورده است بلكه به خاطر آن است كه «رسالت » با او پيوند خورده است و او از رسالت و در محضر آن دلاور بزرگ ، آن رسول كريم (ص) شكوفه كرده است .

تفسير تاريخ از «اهل بيت » شباهت كاملي به تفسير آن از نظام قبيلگي در دوران جاهليت دارد كه روابطي چون نسب و خون بر آن حاكم بود، در حالي كه پيامبر عظيم (ص) جامعه را موحد و يكپارچه نموده و از اين گونه عوامل پاك و رها ساخت و معيار را بر اساس تقوي قرار داد و «بيت » را رمز آن خانه كبير، آن خانه يكدست و مؤمن و آن خانه تازه گذارد.

هدف و مقصود از وصيت پيامبر، اهل بيتي بوده است كه ميراث نبوت متعلق به آنان است . اين ميراث جز رسالت آميخته به يك كارزار حقيقي نيست ، كه چشمان زمين مانند آن را نديده است ، امام حسن و امام حسين (ع) تمام اميد آينده «بيت »اند؛ اميدي كه از وجدان مملو از شوق و آرزو سر برآورده است ، آن دو از صلب اين وجدان هستند، كه عظمت رسالت را در جان خود احساس نموده است و مادرش چون شمعي مقدس ، در برابر ديدگان همسرش ، در محراب عبادت ، ذوب مي گردد و آن دو كودكاني هستند كه در صحن مسجد بازي مي كنند كه جز از كوثر محض ، آب نمي نوشند، تا ميراث رسالت يعني وصايت و امامت را تحقق بخشند و وعده جاودان بودن (رسالت ) را محقق سازند، رسالتي كه بقاي آن هم چنان در گير كارزار است تا اسلام كره خاك ، در محضر پروردگار مهربان و بخشنده اش به حيات خود ادامه دهد.