بازگشت

روز عاشورا


در اين روز چه گذشت ؟ چه حادثه اي پديد آمد؟ چه صحنه جان گدازي پيش آمد؟چه تاريخ هولناك و فراموش نشدني است ؟ چه روزي كه همگان را تكان مي دهد و چه وضعي است رقت بار كه به هيجان مي آورد، چه مبارزه اي است بي سابقه و نابرابر، چه فداكاري و از جان گذشتگي است كه همه انسان ها را متحير و گيج مي كند و چه مجاهدتي است كه دنيا را تا ابد جلب خود نموده است ؟ بلي امام حسين در آن سرزمين غم خيز و در آن نينواي اندوهناك در آن روز تاريخي ميان جمعيت خطبه اي خواند و خود را معرفي و اتمام حجت كرد.

روز عاشورا فرا رسيد، جنگ شروع شد. لشگر ابن سعد به مبارزه عليه آن حضرت برخاستند، نصيحت هاي آن بزرگوار در دل آن سنگ دلان اثري نكرد، كلمات نصيحت آميز آن بزرگوار چه در مجالس سري و چه علني در ميان اصحاب و در قلب پسر سعد تأثيري نبخشيد، پس از شهادت اصحاب و جوانان بني هاشم ، حضرت به ميدان رفت و به مبارزه پرداخت آخرين لحظات ، سواري به نام «ابوالحتوف جعفي » از كمينگاه كمان كشيد و تيري بر جبين حضرت زد. آن حضرت تير را بيرون كشيد و خون بر روي و موي مباركش مي ريخت ، پس دامن زره را به سويي انداخت و جامه خويش را بالا كشيد، ناگاه خدنگي كه پيكانش مسموم بود بر سينه حضرت آمد، سر به سوي آسمان بلند كرد خون ها را گرفت و به طرف آسمان پرتاب كرد، و آن گاه از اسب بر روي زمين افتاد. زينب از خيمه ها بيرون آمد در اين هنگام عبدالله ابن الحسن بطرف عمويش آمد و در آغوش عمويش شهيد شد.امام بي هوش شده بود و دشمنان فكر مي كردند كه او به هوش است و مي ترسيدند كه به طرف امام بروند. شمر وقتي اين ترس را در افراد سپاه خويش ديد تصميم به قتل امام گرفت و... اين واقعه هولناك در روز جمعه سال شصت و يك هجري واقع شد.