بازگشت

جستيس آ. راسل


جستيس شاعر انگليسي به بي ادبي سپاه ستم پيشه يزيد اشاره مي كند و منظره غم انگيز آن را چنين مي نويسد:

«... آن ها دهان مبارك امام را با شلاق هاي خود نواختند. اي دهاني كه من بارها مهبط ملائكه و هنگام طفوليت فروهشته بر لب پيامبر ديده ام ، اي بدني كه زير پاي ستوران خوار شدي . اين همان بدن پاكي است كه بينندگان را مسحور مي كرد. خوني كه از رگ هاي مباركت ريخته و خشك شده ، معجوني آسماني است كه تا كنون هيچ سم اسبي با چنين رنگ الهي رنگ نشده است . اي زمين برهنه و باير كربلا كه در روي تو نه علفي است و نه چمني ، براي ابد آهنگ حزن و آه بر تو پوشيده باد چون كه در سرزمين تو بدن پاره مقدس پسر فاطمه (ع) افتاده است كه روح خويش را به خدا تقديم نمود.»



اي قوم در اين عزا بگرييد

بر كشته كربلا بگرييد



دل خسته ماتم حسينيد

اي خسته دلان هلا بگرييد



تا روح كه متصل به جسم است

از تن نشود جدا بگرييد



بر جور و جفاي آن جماعت

يك دم ز سر صفا بگرييد



«سيف فرغاني »