بازگشت

پناه مردمان


اگر جامعه اي در بوته بي هويتي به داغ آزمايش و بلا گرفتار شود آن جا معركه اي برپا خواهد شد. واين همان حكايت جامعه آن روز بود كه از مكتب محمدي و تربيت علوي سر بر تافته بود و بر فريادهاي خسته امام حسن بن علي (ع) وقعي ننهاده و امروز دچار بحراني گران ، گرديده بود. در اين ميانه هر كس حتي در احسان به خلق ترازويش را برمعيار منافع ميزان مي كند. و مردمان بي پناه ، آنان كه نه زري ، نه زوري و نه تزويري با خويش همراه ندارد، در اين وادي وامانده باقي خواهند ماند. مگر آن كه دستي از كرم دست اين افتادگان را بگيرد و از فرود مشكلات ، آنان را به فراز آسايش برساند.

در آن ايام حكايت آن مرد اعرابي كه براي خون بهايي بر گردنش ، دست به سوي عتبة ابن ابي سفيان و عبدالله ابن زبير، آن هم در مسجد پيامبر، دراز كرد بسي آموزنده است . عتبه نام داري از بني اميه و صاحب قدرت است وعبدالله مردي مدعي و اين هر دونداي ده هزار درهمي اعرابي را يكي به صد و ديگري به دويست درهم پاسخ مي دهد و او نمي پذيرد. اما آن برخورد زيباي امام و پرسش از معرفتش كه فرمود: «يا اعرابي ! نحن قوم ٌ لا نعطي المعروف إلاّ بمقدار المعرفة » عجيب آموزنده است و پس از پاسخ هاي زيباي اعرابي به پرسش هاي امام او كه «عصمة الانام » و پناه گاه مردمان است ـ و جود و سخا در مكتب او درس بخشندگي آموخته اند ـ نه ده هزار بلكه بيست هزار درهم براي ديه و خانواده اش مي پردازد. و چه زيبا سرود آن باده نشين پر معرفت .



سبقت الانام إلي المكرمات

وأنت الجواد فلا تلحق



أبوك الذي ساد بالمكرمات

فقصر عن سبقه السبق



به فتح الله باب الرشاد

وباب الفساد بكم معلق



وحكاياتي ديگر از اين دست كه بسيارند.