بازگشت

اندرز با تكرار


با اندك كاوشي در وقايع حماسه جاودانه حسين ، اين حقيقت به راحتي عريان مي شود كه مولا در هر جا و با كمتر بهانه اي به وعظ واندرز مي پردازد. اين ماجرا به ويژه در آخرين لحظات به زندگاني ايشان ، رنگ وبويي ديگر مي گيرد. او امام است ؛ مرهم زخم ها و راحم مردمان ، او فرزند (عزيزٌ عليه ما عنتم ) است پس لب به اندرز مي گشايد: «هان اي مردم ! به سخنم گوش فرا دهيد و در پيكارم نشتابيد تا حق اندرزتان كه بر دوش من است ادا نمايم و عذر آمدنم را بيان ... به درستي كه ولي من خداي نازل كننده قرآن است اوست كه صالحان را سرپرستي مي كند. اما بعد، اكنون نسبم را بررسي كنيد و بنگريد من كيستم ؟ آن گاه به خود آييد و خويشتن را نكوهش كنيد و بنگريد آيا شما را رواست كه مرا كشته ، حرمتم را هتك كنيد.»

وتو اي مولاي ما، تا آخرين دم بر اين راه اصرار ورزيدي وباران پر رحمت اندرزت را بر آن خاك نشينان بي حاصل باريدي ودريغ از آن همهمه ها. هنوز فريادت را به گوش داريم كه مي فرمودي : «واي بر شما، شما را چه شده است كه سكوت اختيار نمي كنيد تاسخنانم را شنوده ، به رشد وسعادت و كاميابي رهسپار شويد. هر آن كس از من پيروي كند، از راه يافتگان است و آن كس كه نه ، از هلاك شدگان .» و پس از اين اندرز بسيار وتأكيدبر آن ، رهسپار ميدان مجاهدت گشتي : «فجاهدتهم بعد الإيعاز لهم و تأكيد الحجة عليهم .»