بازگشت

دعوت با حكمت


جوِّ مدينه بسيار ملتهب است وامام مي داندكه از او در نخواهند گذشت . پس با خاندان و پيروانش راه سفر پيش مي گيرد و به سوي مكه مي راند: «فسرت في أولادك و أهاليك وشيعتك ومواليك » هدف او نه فرار وگريز از چنگال مرگ بلكه تكميل برنامه خويش است . همان كه بارها وبارها گفته بود. يعني «اصلاح » در تمام جنبه ها. وحال او به مكه رسيده است در مني خواص را مي يابد، زبان به حكمت مي گشايد ولب به شكايت .چرا كه اگر خواص از مسير حق منحرف نگردند، عوام بر پل راستي استقامت خواهند كرد: «و صدعت بالحق و البينه و دعوت إلي الله بالحكمة ... و أمرت باقامة الحدود والطاعة للمعبود.» واين چنين مي گويد، با آن خواص : «مجاري كارها و احكام به دست عالمان به دين خدا است ، كه بر حلال وحرام خدا آگاه و امينند ولي از شما اين منزلت ربوده شد. وآن از كفتان نرفت مگر به دوري تان از حق و اختلافتان در سنت پيامبر با اين كه دليل روشن بر آن داشتيد. واگر بر آزارها شكيبايي مي كرديد و هزينه هايش به جان مي خريديد زمام امور خدا با شما بود و از جانب شما جاري . شما ظالمان در جاي خود نشانديد و امور خدا رابه آنان واگذاشتيد تا به شبهه بپردازند و در شهوت و دل خواه خود راه بپيمايند...پيمان هاي خدا شكسته مي شود، مي بينيد و پريشان نمي گرديد... نابينايان ، از كارافتادگان و بي زبانان در شهرها رها شده اند و رحم نمي كنيد و به مسئوليت خويش سرنمي سپاريد و به متعهدان و آن كسان كه در اين راه كوشايند، وقعي نمي گذاريد و خود به سازش با ستم كاران آسوده ايد.»