بازگشت

انكار كامل


مرگ دژخيم حيله گر اموي وفرا رسيدن ايام حكم راني فرزند سبك سر او، اوضاع را به گونه اي ديگر تغيير داد و اين احوال راهي ديگر را مي طلبيد. «ثم اقتضاك العلم للإنكار و لزمك أن تجاهد الفجّار» و اكنون زمانه عمل بود وانكار عملي . اوضاع آن زمان از زبان امام اين گونه شفاف گشته است : «مردم آگاه باشيد، اينان فرمان بري از خدا را ترك و پيروي از شيطان را بر خويشتن واجب نموده اند. فساد تباهي را ترويج وحدود خدا را به تعطيلي كشانده اند و سرمايه هاي اقتصادي را ـ كه ويژه خاندان پيامبر است ـ به خود مخصوص گردانيده اند.» و در اين زمانه ، آيا جاي هيچ سكوت است ؟ پس با دليري دربرابر خواست وليد در بيعت با يزيد قد علم كرده ، از بيعتش سر باز مي زند و خطاب مي كند: «اي فرمان دار حكومت ، ماييم خاندان نبوّت و معدن رسالت . ما خاندان ، محل آمد و شدفرشتگان و جايگاه نزول رحمت حقيم . خداوند اسلام را از ما آغاز و با ما به پيش خواهدبرد. و يزيد فردي شراب خواره و كشنده بي گناهان است كه حرمت تكاليف الهي را نگاه نداشته و آشكارا فسق وفجور روا مي دارد.» بدين سان امام گام در آخرين مرحله آمريت به معروف و نهي از پليدي ها مي گذارد تا مصداق گفتار پدر شود: «ومنهم المنكر للمنكربيده و لسانه و قلبه » چرا كه او به نيكي مي داند، كارهاي نيك همگي ونيز جهاد در راه خداوند در برابر اين وظيفه هم چون قطره اي است بر درياي خروشان وگسترده اعمال محبوب : «وما أعمال البرّ كلها و الجهاد في سبيل الله عند الامر بالمعروف والنهي عن المنكر إلاّ كنفثة في بحر لُجّي » پس در كنار امر جدش زبان به اين كلام مترنّم مي سازدو خداي را مخاطب مي سازد: «اللهم إنّي اُحب المعروف و أُكره المنكر»