بازگشت

با دشمنانتان مي جنگيم


شب عاشورا وقتي نافع بن هلال اضطراب و پريشاني زينب كبري و اهل بيت امام (ع) را مي شنود و به اطلاع حبيب مي رساند، حبيب مي گويد:

«اگر منتظر دستور امام نبودم ، همين الان به دشمن حمله مي كردم »؛

آنگاه حبيب ياران را صدا كرد، همگي آمدند و در كنار خيمه هاي آل البيت فرياد برآوردند كه :

«اي خاندان رسول خدا! اين شمشيرهاي ماست ، قسم خورده ايم كه آنها را در غلاف نكرده و با دشمن شما مبارزه كنيم ، و اين نيزه هاي ماست كه در سينه دشمن قرار خواهد گرفت ».

سپس زنان از خيمه ها بيرون آمدند و گفتند:

«ايها الطيبون حاموا عن بنات رسول الله وحرائر امير المؤمنين ؛ اي پاكان از دختران رسول خدا و حرمهاي امير المؤمنين (ع) حمايت كنيد؛

فضج القوم بالبكاء حتي كان الارض تميد بهم : آنگاه صداي ياران چنان به گريه بلند شد كه گويا زمين در زيرپاي آنان مي لرزيد».