بازگشت

قطعه اي از بهشت


در زمان يكي از پادشاهان صفويه در شهر اصفهان سفيري از بزرگان فرنگ آمد تا بتواند تحقيقاتي در مورد حق يا باطل بودن دين اسلام بنمايد، از قضا آن فرنگي در علوم غريبه و برخي علوم ديگر مانند علوم رياضي، هيأت، نجوم، حساب و اسطرلاب مهارتي تام داشت و به وسيله همين علوم غريبه از برخي ضميرها و اسرار خبر مي داد.

روزي سلطان، علماي شهر اصفهان را جمع نمود تا چاره اي از براي آن شخص بكنند. از جمله ي علماء دعوت شده، دانشمند شهير جهان تشيع مرحوم ملا محسن فيض كاشاني بود.

مرحوم فيض رو به آن مرد فرنگي نمود و فرمود:

«معمولا پادشاهان براي سفارتهاي خود انسانهاي حكيم و عالم را انتخاب مي نمايند، پس چگونه پادشاه فرنگ تو را برگزيده است.»


فرنگي از اين سخن فيض ناراحت شد و گفت:

«من خودم را سرآمد دانايان مي دانم؛ تو چگونه مرا نادان خطاب مي كني؟»

مرحوم فيض فرمود: «چگونه تو را امتحان كنم؟»

گفت: «چيزي را در دست خود پنهان كن تا من از آن خير دهم!»

مرحوم فيض فرمود: «اگر چنين است كه مي گويي، بگو من در دست خود چه چيزي را پنهان كرده ام.»

مرد فرنگي مدتي طولاني به تفكر پرداخت و پس از ساعتي، در حاليكه رنگ او زرد شده و عرق سردي بر پيشاني اش نشسته بود در كنارش آرام گرفت.

مرحوم فيض كاشاني لبخندي زد و فرمود:

«اين كمال تو بود كه نتوانستي مسأله اي به اين كوچكي را حل نمايي؟»

فرنگي گفت: «به حق مسيح و مادرش من فهميدم كه در دست تو چيست و ليكن در اين فكرم كه چگونه آن چيز به دست تو رسيده است.»

حاضران پرسيدند: «در دست فيض چيست؟»

گفت: «قطعه اي از خاك بهشت در دست تو مي باشد.»

حاضران نگاهي به يكديگر كردند و برخي او را ديوانه خواندند.


فيض فرمود:

«شايد در محاسبات خود اشتباه كرده اي و يا آن قواعدي كه از آنها استفاده نموده اي ناقص باشد!»

فرنگي گفت: «خير، محاسبات و قواعد من تماما درست است و از تو مي خواهم كه بگويي آن قطعه از خاك بهشت چگونه بدست تو رسيده است؟!»

فيض فرمود: «اگر پاسخ دهم آيا به حقانيت اسلام اعتراف مي كني؟»

گفت: «آري.»

مرحوم فيض كاشاني فرمود:

«در دست من مقداري از خاك كربلاي حسيني است و پيامبر گرامي ما فرموده كه كربلا قطعه اي از بهشت است، و تو با سخنانت اقرار به حقانيت اسلام و راستگويي پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم نمودي.»

مرد مسيحي چون اين سخنان قاطع را شنيد به دست مرحوم فيض كاشاني به دين اسلام و مذهب تشيع شرفياب شد. [1] .



پاورقي

[1] دارالسلام، عراقي، ص 518.