بازگشت

عزاداري حيوانات


مرحوم ثقةالاسلام نوري سلماسي گويد:

«هنگامي كه ما از سفر خراسان مراجعت مي كرديم از جانب كوه الوند كه در شمال همدان است گذر نموديم. پس رفقا و دوستان جهت رفع خستگي مشغول به نصب خيمه و تدارك غذا شدند و من به جانب كوه نظر مي كردم.

ناگاه در صحنه ي كوه چيزي سفيد به نظرم آمد؛ چون به طرف آن سفيدي رفتم شيخي را كه محاسن سفيد و عمامه بر سر داشت مشاهده نمودم كه بر روي تخته سنگي نشسته و اطراف خود را سنگ هاي بزرگ چيده به گونه اي كه فقط سرش ديده مي شد.

نزديك رفتم و سلام كردم. او به جانب من نظر كرد و چون دريافت كه از اهل علم هستم با من انس گرفت و مشغول به صحبت شد.

دانستم كه از فرقه ي باطله نيست و همسر و اولاد دارد و از آنها


عزلت گرفته و به جهت عبادت پروردگار در اين مكان منزل كرده است.

او براي من از بعضي عجايب كه ديده بودند نقل مي كرد و در ضمن سخنانش به اين داستان شگفت اشاره نمود و گفت:

«من در ماه رجب براي عبادت پروردگار و تفكر در اطراف خويش به اين مكان آمدم. چون چند ماه گذشت يك شب كه در هنگام مغرب مشغول نماز بودم، ناگاه ولوله و همهمه اي عظيم و صداهايي عجيب گوشم را پر كرد. پس نماز را مختصر كردم. با كمال تعجب ديدم كه بيابان پر از حيوانات است و همه ي آنها به جانب من مي آمدند. بسيار ترسيدم. چون نزديك تر شدند حيرتم افزون گشت چرا كه ديدم در ميان آنها، حيوانات ضد هم با هم هستند مثلا گرگ و گوسفند و پلنگ و آهو و شير و ببر و گوزن، همه با هم در حال حركتند.

من وداع روح كردم و آنها را ديدم كه زمزمه كردند و در محل اقامت من تجمع نموده و سر به سوي آسمان بلند كردند و به صداهاي عجيب و غريب صيحه مي زدند. با خود گفتم:

بعيد است كه اينها قصد مرا داشته باشند و اين امر عجيب قطعا بي جهت نمي باشد. ناگهان به خاطرم آمد كه امشب، شب عاشورا است. پس عمامه را از سر برداشتم و ميان حيوانات رفتم و فرياد مي زدم:

«حسين، حسين، شهيد حسين، مظلوم حسين، عطشان حسين»


پس راه را باز نمودند ومن در وسط آنها ايستادم و آن حيوانات دور من حلقه ي ماتم زدند.

بعضي سر به زمين مي كوبيدند و برخي خود را به خاك مي ماليدند و اين واقعه تا حدود سحرگاه ادامه يافت و چون صبح شد همه ي حيوانات پراكنده شدند و هر يك به سويي رفتند.»

اكنون 18 سال است كه در هر شب عاشورا حيوانات بر طبق عادت در اين موضع تجمع مي كنند و بعضي اوقات كه ماه محرم و عاشورا بر من مشتبه مي شود، از همين حادثه روز عاشورا را درمي يابم.» [1] .



پاورقي

[1] همان، ص 586.