بازگشت

فقط به خاطر حسين


روايت شده كه حضرت اباعبدالله الحسين عليه السلام در هنگام طفوليت و در سن 7 سالگي در ماه رمضان روزه مي گرفت، بي آنكه سحري ميل كند و يا به كسي اظهار نمايد. در اولين روزهاي گرم ماه رمضان تشنگي بر آن حضرت فشار آورد و چون آن جناب به حسب ظاهر خردسال و كم سن و سال و ضعيف بودند بي حال شدند.



چو آفتاب به نصف النهار ميزان شد

بر آن جناب سپاه عطش نمايان شد



زبان به كام وي از خشكي هوا خشكيد

لب مباركش از تشنگي به هم چسبيد



حضرت صديقه ي طاهره عليهاالسلام متوجه شد كه امروز فرزندش مثل ساير روزها نيست و رنگ كودكش به زردي گرويده و در گوشه اي نشسته و بي حال به ديوار تكيه كرده و سكوت اختيار نموده است.

آمد و سرش را به دامن گرفت و فرمود:


«مادر به قربانت! امروز تو را چه شده كه رنگت پريده و با من سخن نمي گويي؟!»

امام عليه السلام ابتدا ابراز نكرد اما چون اصرار مادر را ديد فرمود:

«مادر! امروز را خالصا لوجه الله نيت روزه كرده ام.»

فرمود: «فرزندم هوا بسيار گرم است و تو طاقت تشنگي نداري، بيا و افطار كن.»

امام حسين عليه السلام به مادر گرامي اش التماس نمود كه مرا ملزم به افطار مكن و بگذار امروز را روزه باشم.

حضرت زهرا عليهاالسلام اميرمؤمنان عليه السلام را خبر كرد و جريان را به اطلاع آن حضرت رسانيد؛ و از او خواست تا امام حسين عليه السلام را تكليف به افطار فرمايد.

حضرت امير عليه السلام فرزندش را به زانو نشانيد و او را نوازش نموده و از او خواست تا افطار نمايد اما امام حسين عليه السلام از پدر خواهش نمود كه اجازه دهد تا روزه ي امروز را به آخر رساند.

اميرمؤمنان عليه السلام جريان را به اطلاع حضرت رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم رسانيد و چون حضرت ختمي مآب وارد شد امام حسين عليه السلام را به آغوش كشيد و فرمود:

«اي نور ديده! روزه بر تو واجب نيست و تا غروب زياد مانده است و ممكن است ضرري بر بدنت وارد شود اگر هم اكنون افطار نمايي، خداوند متعال ثواب روزه ي تمام را به تو مي دهد.»


حضرت زهرا عليهاالسلام كاسه ي آب را به دست گرفت و نزد فرزندش آورد تا بياشامد ولي آن حضرت فرمود:

«يا جداه! اطاعت شما بر من لازم است و من روي حرف شما سخني نمي گويم، لكن التماس مي كنم كه اجازه فرماييد تا روزه ي امروز را به پايان برم.»

امام حسين عليه السلام اين سخن را فرمود و ناگاه بر دامان مادر گرامي اش بي حال افتاد.



بگفت اين سخن و عالمي مشوش كرد

به روي دامن مادر، ز تشنگي غش كرد



در اين حال جبرئيل امين نازل گشت و فرمود:

حق تعالي مي فرمايد: «حسين را به حال خود رها كنيد و اصرار بر افطار او ننماييد. براي بي قراري فاطمه ي زهرا كه نمي تواند حسينش را در اين حال ببيند، من هفتاد هزار ملائكه را كه موكل بر خورشيد هستند امر نموده ام تا خورشيد را امروز زودتر از روزهاي ديگر به مغرب بكشانند تا گرسنگي و تشنگي و گرمي هوا آن حضرت را آزار نرساند.»

هنگامي كه خورشيد غروب كرد و بلال اذان گفت، حضرت ختمي مآب و اميرمؤمنان و حضرت صديقه ي كبري عليهم السلام ظرفي خرما و ظرفي آب براي افطار سيدالشهداء عليه السلام حاضر نمودند.


امام حسين عليه السلام رو به پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم نمود و فرمود:

«اي جد بزرگوار! رسم اين است كه هر طفلي كه اول دفعه، روزه مي گيرد، پدر و مادر و دوستان به آن طفل هديه مي دهند. امروز روز اولي است كه من روزه گرفته ام. شما چه چيز به من انعام مي دهيد؟»

حضرت رسول صلي الله عليه و آله و سلم فرمودند:

«اي فرزند! خداوند متعال مرا شفيع گناهكاران قرار داده و «شفيع مشفع» نام نهاده است. من در روز قيامت دامن شفاعت به كمر مي زنم و تمامي دوستان تو را شفاعت مي كنم و از پل صراط به سوي بهشت مي گذرانم.»

امام حسين عليه السلام رو به جانب پدر نمود و فرمود:

«پدر جان! شما چه چيز مرحمت مي نماييد؟»

اميرمؤمنان عليه السلام فرمود:

«خداوند سبحان مرا ساقي كوثر قرار داده است. من در روز قيامت گريه كنندگان تو را از آب كوثر سيراب مي كنم.»

امام عليه السلام رو به جانب حضرت فاطمه ي زهرا عليهاالسلام نموده و فرمود:

«اي مادر گرامي! شما از همه بيشتر به من محبت داريد. شما چه خواهيد داد؟»

حضرت زهرا عليهاالسلام فرمود: «اي نور ديدگانم! من در روز قيامت به محل سنجش اعمال بندگانم مي آيم و: هر كس را كه بر غريبي و مظلومي تو گريسته باشد؛


و هر كسي را كه به زيارت تو آمده باشد؛

و هر كسي كه اقامه ي عزاداي تو كرده باشد؛

و هر كسي كه به زوار تو اعانت و ياري رسانده باشد، همه و همه را شفاعت مي كنم.»

جبرئيل عرض كرد:

«من خادم حسين مي باشم و گهواره ي او را جنبانده ام. ستاره اي است در آسمان كه هر 30 هزار سال يك مرتبه طلوع مي كند و من 30 هزار مرتبه آن را ديده ام. من هر چه كه در اين مدت عبادت كرده ام به دوستان و عزاداران حسين مي بخشم.»

ناگاه فرشته اي آمد و گفت خداوند بزرگ مي فرمايد:

«بنده خاص من حسين جهت خشنودي و محض رضايت من روزه گرفته است و شما همگي به او انعام كرديد. ولي لطف و كرم شما از من بيشتر نيست. چرا كه روزه براي خاطر من است و من خود پاداش روزه دار را مي دهم.

من در روز قيامت اختيار بهشت را به حسين وامي گذارم. هر كس به قدر پر پشه اي در عزاي او را مي آمرزم و بهشت را بر او واجب مي كنم. من بهشت را با تمام حوريان و غلامان و درختان و پرندگان و قصرها به حسين مي بخشم.» [1] .



پاورقي

[1] جامع النورين، سبزواري، ص 110.