بازگشت

تجلي شخصيت حضرت زينب از عصر عاشورا تا اسارت


513 - ارزش حضرت زينب

زينب كبري يك زن بزرگ است. عظمتي كه اين زن در چشم ملت هاي اسلامي دارد از چيست؟ نمي شود گفت به خاطر اين است كه دختر علي بن ابيطالب عليه السلام، يا خواهر حسين بن علي عليه السلام است. نسبت ها هرگز نمي توانند چنين عظمتي را خلق كنند. همه ائمه ما، دختران و مادران و خواهراني داشتند؛اما كو يك نفر مثل زينب كبري؟

ارزش و عظمت زينب كبري، به خاطر موضع و حركت انساني و اسلامي او بر اساس تكليف الهي است. كار او، تصميم او، نوع حركت او، به اين طور عظمت بخشيد. هر كس چنين كاري بكند، ولو دختر اميرالمؤمنين عليه السلام هم نباشد، عظمت پيدا مي كند بخش عمده اين عظمت از اين جاست كه اولا موقعيت را شناخت؛هم واقعيت قبل از رفتن امام حسين عليه السلام به كربلا، هم موقعيت لحظات بحراني روز عاشورا، هم موقعيت حوادث كشنده بعد از شهادت امام حسين را؛و ثانيا طبق هر موقعيت، يك انتخاب كرد اين انتخاب ها زينب را ساخت.

قبل از حركت به كربلا، بزرگاني مثل ابن عباس و ابن جعفر و چهره هاي نامدار صدر اسلام، كه ادعاي فقاهت و شهامت و رياست و آقازادگي و امثال اين ها را داشتند، گيج شدند و نفهميدند چه كار بايد بكنند؛ولي زينب گيج نشد و فهميد كه بايد اين راه را برود و امم خود را تنها نگذارد؛ و رفت نه اين كه نمي فهميد(ره) سختي است؛او بهتر از ديگران حس مي كرد. او يك زن بود؛زني كه براي مأموريت، از شوهر و خانواده اش جدا مي شود؛و به همين دليل هم بود كه بچه هاي خردسال و نوباوگان خود را هم به همراه برد؛حسي مي كرد كه حادثه چگونه است.

در آن ساعت هاي بحراني كه قوي ترين انسان ها نمي توانند بفهمند چه بايد بكنند، او فهميد و امام خود را پشتيباني كرد و او را براي شهيد شدن تجهيز نمود. بعد از شهادت حسين بن علي هم كه دنيا ظلماني شد و دل ها و جان ها و آفاق عالم تاريك گرديد، اين زن بزرگ يك نوري شد و درخشيد. زينب به جايي رسيد كه فقط والاترين انسان هاي تاريخ بشريت يعني پيامبران مي توانند به آن جا برسند. [1] .

514 - عبور از كنار قتلگاه

بانوان اهل بيت خطاب به لشكر ابن سعد گفتند: شما را به خدا سوگند مي دهيم، ما را از كنار قتلگاه حسين عليه السلام ببريد.

لشكر ابن سعد به خواهش آنها پاسخ مثبت داده و آنها را از كنار كشته امام حسين عليه السلام عبور دادند، هنگامي كه چشم بانوان بر اجساد مطهر شهيدان افتاد، فرياد و شيون كشيدند، سيلي بر صورت زده و صورت هاي را خراشيدند. [2] .

515 - اين كشته فتاده به هامون حسين توست!

به خدا سوگند، هيچ گاه فراموش نمي كنم و از خاطر نمي رود كه زينب عليهالسلام دختر امام علي عليه السلام با صدايي حزين و دلي اندوهناك و پر از درد و غم بر امام حسين عليه السلام ناله مي كرد و فرياد مي زد: اي محمد! كه ملائك بر تو درود و صلوات مي فرستند، اين حسين تو است كه در خون خود آغشته و اعضاي پيكرش از هم جدا شده اند و اين دختران تو مي باشند كه آنها را به اسارت مي برند.

من به خداوند (از اين همه مصيبت و ستم) شكايت مي كنم و به محمد برگزيده او و علي مرتضي و فاطمه زهرا و حمزه سيدالشهداء شكايت مي كنم.

يا محمد! اين حسين توست كه بر روي خاك كربلا افتاده و با صبا بر روي پيكر بي جانش خاك مي پاشد.

(يامحمد! اين حسين توست) كه از جور و جفاي زنازادگان كشته شده است.

آه چه غمي، وه چه مصيبتي! امروز همانند روزي است كه جدم رسول خدا صلي الله عليه وآله از دنيا رفت، اي ياران و اصحاب محمد! اينان فرزندان پيامبرند كه به حال اسيري آنها را مي برند و در روايتي ديگر آمده كه:

يا محمد! (ببين كه) دخترانت را اسير و فرزندانت را كشته اند. باد صبا بر اجساد پاك آنها خاك مي پاشد.

يا محمد! اين حسين توست كه سرش را از قفا بريده اند، و عمامه اش را غارت نموده اند.

پدرم فداي آن كسي باد كه در روز دوشنبه خيمه اش را غارت نمودند.

پدرم فداي آن كسي باد كه طناب هاي خيمه او را پاره كردند و خيمه او بر زمين افتاد.

پدرم فداي آن كسي باد كه نه به سفر بي بازگشتي رفته بود و نه درد بي علاجي داشت.

پدرم فداي آن كسي باد كه دوست داشتم من فداي او شوم.

پدرم فداي آن كسي باد كه با دلي پر از غم و غصه از اين دنيا رفت.

پدرم فداي آن كسي باد كه او با لب تشنه جان سپرد.

پدرم فداي آن كسي باد كه نوه محمد مصطفي صلي الله عليه وآله بود.

پدرم فداي آن كسي باد كه فرزند محمد مصطفي صلي الله عليه وآله بود.

پدرم فداي آن كسي باد كه فرزند خديجه كبري بود.

پدرم فداي آن كسي باد كه فرزند علي مرتضي عليه السلام بود.

پدرم فداي آن كسي باد كه فرزند فاطمه زهرا عليه السلام، سيده زنان عالم بود.

پدرم فداي آن كسي باد كه خورشيد براي نماز او بازگشت تا او نماز بخواند.

به خدا سوگند، (حضرت زينب عليهاالسلام به گونه اي مرثيه خواند كه) دوست و دشمن را به گريه درآورد. [3] .

516 - پيشگويي زينب (ع) در كربلا

حضرت زينب عليهاالسلام به امام سجاد عليه السلام در قتلگاه فرمود: مي بينم كه داراي قالب تهي مي كني اي يادگار جدم و برادرم! به خدا سوگند، اين شهادت عهد الهي بود به گردن جد و پدرت و خداوند از انسانهايي كه گردنكشان زمين آنان را نمي شناسد، ولي در پيش اهل آسمانها معروفند پيمان گرفته است تا اين اعضاي قطعه قطعه شده و پراكنده حسين عليه السلام را جمع كنند و پرچم احياي خون انقلاب الهي و خونخواهي را روي قبر پدرت دارند پرچمي كه اثر آن كهنه و محو شدني نيست، گرچه سردمداران كفر و پيروان خط باطل در نابودي و محو آن مي كوشند، ولي در عين حال همواره بر تجلي و تعالي آن بيفزايد. [4] .

517 - تجليگاه حضرت زينب (س)

از عصر عاشورا، زينب تجلي مي كند. از آن به بعد به او واگذار شده بود. رئيس قافله اوست، چون يگانه مرد، زين العابدين - سلام الله عليه - است كه در اين وقت به شدت مريض است و احتياج به پرستار دارد تا آنجا كه دشمن طبق دستور كلي پسر زياد كه از جنس ذكور اولاد حسين هيچ نبايد باقي بماند، چند بار حمله كردند تا امام زين العابدين را بكشند، ولي بعد خودشان گفتند، اين خودش دارد مي ميرد! و اين هم خودش يك حكمت و مصلحت خدايي بود كه حضرت امام زين العابدين بدين وسيله زنده بماند و نسل مقدس حسين بن علي باقي بماند. يكي از كارهاي زينب، پرستاري امام زين العابدين است. [5] .

518 - اسارت زنان تكميل قيام حسين (ع)

ابي عبدالله الحسين عليه السلام عيالش را هم با خود آورد. نكته اش همين است اگر زينب و زن و بچه ها در كربلا نبودند، بني اميه اين جنايت ها را محو مي كردند. اصل موضوع در بسياري جاها پنهان مي ماند، با وسايلي تبليغي آن روز كه به كندي اخبار مي رسيد، آن هم تبليغات مخالف، مطلب را كاملا وارونه جلوه مي داد.

اما زينب شريك بزرگ حسين نگذاشت جنايت بني اميه نهان بماند.

اسارت اهل بيت هم حكمت عظيمي داش كه خداوند برايشان تقدير فرموده در مجلس اين زياد و يزيد با سخنان آتشين خود در بازار كوفه و مواقف متعدد و در اثناي راه آنان را رسوا فرمود در اسلام سابقه نداشت، زن مسلمان را اسير كنند، آن هم دختر پيغمبر صلي الله عليه وآله را، به بچه شيرخوار رحم نكنند. [6] .

519 - نماز شب حضرت زينب

از حضرت فاطمه عليهاالسلام دختر امام حسين عليه السلام نقل شده كه درباره عبادت شب دهم عمه اش زينب عليهاالسلام گفته است: و اما عمتي زينب، فانها لم تزل قائمه في تلك الليله - اي عاشره من المحرم - في محرابها تستغيث الي ربها، و ما هدات لنا عين ولا سكنت لنا زفر؛ [7] .

و اما عمه ام زينب پس او همچنان در آن شب - شب عاشورا - در جايگاه عبادت خود ايستاده بود، و به درگاه خداي تعالي استغاثه مي كرد، و در آن شب چشم هيچ يك از ما به خواب نرفت، و صداي ناله ما قطع نشد.

امام سجاد عليه السلام در اين خصوص فرموده است: همانا عمه ام زينب همه نمازهاي واجب و مستحب خود را در طول مسير ما از كوفه تا شام ايستاده مي خواند، اما بعضي از منزل ها نشسته نماز خواند، و اين هم به جهت گرسنگي و ضعف او بود؛زيرا مدت سه شب غذايي كه به او مي دادند ميان اطفال تقسيم مي كرد، چون كه آن مردمان ستمگر و سنگدل، در هر شبانه روز به ما فقط يك قرص نان مي دادند. [8] .

520 - زبان علي (ع) در بيان زينب (س)

بشير بن خزيم اسدي گفت:

آن روز در كوفه من حضرت زينب عليهاالسلام دختر اميرالمؤمنين را ديدم؛به خدا سوگند، من زني را ديدم كه همه وجودش شرم و حيا بود و در عين حال به گونه اي سخنراني كرد كه گوي خطاب را از پدر بزرگوارش ‍ اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب عليه السلام ياد گرفته است. [9] .

521 - خاموش شويد اي بي وفايان!

او با دست مبارك خود به مردم اشاره اي نمود كه يعني سكوت كرده و خاموش شويد! با اشاره حضرت زينب، نفس ها در سينه حبس شده و حتي زنگ شتران نيز از حركت باز ايستاده، سپس آن حضرت عليهاالسلام فرمودند:

حمد و سپاس مخصوص خداوند است، سلام و درود بر پدرم حضرت محمد صلي الله عليه وآله و خاندان طيب و برگزيده او باد. [10] .

522 - چشمه اشك هايتان خشك نشود!

اما بعد، اي اهل كوفه! اي گروه دغلباز و بي وفا! آيا براي مصيبتي كه بر ما وارد شده است مي گرييد، چشمه اشكتان خشك نشود و ناله هايتان تمامي نپذيرد. [11] .

523 - مثل كوفيان

مثل شما مثل آن زني است كه پس از تابيدن رشته هاي خود، آن ها را باز مي كرد. [12] .

524 - شما سبزه در منجلاب هستيد!

(اي كوفيان! شما) جز سخن بيهوده و گزاف و ناپاك و سينه هاي آكنده از كينه و خشم، و ظاهري چون كنيزكان متملق و باطني چونان دشمنان سخن چين، چه فضيلت ديگري را داريد؟ شما همانند سبزه اي هستيد كه در ميان زباله ها و منجلابها رشد كرده يا همانند نقره اي هستيد كه براي آستين قبور مردگان استفاده مي شوند. [13] .

525 - بد توشه اي مهيا كرديد!

بدانيد و آگاه باشيد كه بد توشه اي را براي آخرت خويش از پيش ‍ فرستاديد؛زيرا كه شما دچار خشم و غضب الهي شده و در عذاب او جاويدان خواهيد ماند.

526 - بسيار بگرييد و كم بخنديد!

آيا گريه مي كنيد و شيون و زاري برپا كرده ايد؟ آري! به خدا سوگند، بايد كه بسيار گريه كنيد و كمتر شاد شويد؛زيرا دامن شما آلوده به ننگي شده كه هرگز نمي توانيد آن را بشوييد.

چگونه مي توانيد خون پسر خاتم انبياء صلي الله عليه وآله و معدن رسالت را از دامان خود پاك كنيد؟

خون سيد و آقاي جوانان اهل بهشت را؟ و پناهگاه نيكان تان را؟ و ملجاء حوادث ناگوارتان را؟ و منازه حجت تان را؟ و پيشوا و رهبر قوانين را! [14] .

527 - بسيار زيانكار شديد!

بدانيد و آگاه باشيد كه بد جنايتي مرتكب شديد، از رحمت الهي به دور باشيد و بميريد كه تلاش ها را بيهوده ساختيد و دستانتان بريده باد، در معامله اي كه كرديد زيانكار شديد و به غضب الهي دچار شديد و ذلت و بيچارگي را براي خود رقم زديد. [15] .

528 - آيا مي دانيد چه خوني را ريختيد؟!

واي بر شما اي كوفيان! آيا مي دانيد كه جگر رسول خدا صلي الله عليه وآله را پاره پاره كرديد و پرده نشينان حرمش را آشكار نموديد؟ آيا مي دانيد كه چه خوني از او ريختيد و چه اندازه حرمت او را شكستيد؟! [16] .

529 - بدانيد كه عذاب خدا ننگين تر است!

هر آينه جنايتي كه شما مرتكب شديد، بسيار بزرگ و سخت، كريه، ناروا، خشن و شرم آور است به لبريزي زمين و گنجايش آسمان.

آيا متعجب شده ايد كه از آسمان باران خون باريد، (بدانيد كه) همانا عذاب آخرت ننگين تر است و در آن حال كسي به فرياد شما نمي رسد.

از اين فرصت و مهلتي كه خداوند به شما داده، استفاده نكنيد، زيرا كه سبقت گرفتن شما، خدا را در عذاب دادنتان به شتاب نمي اندازد و خداوند انتقام خود را خواهد گرفت و به درستي كه پروردگارتان در كمين گاه است. [17] .

530 - نسل شما بهترين نسل هاست!

به خدا سوگند، آن روز مردم را ديدم در حالي كه سرگشته و حران مشغول گريه و زاري بودند، آنها انگشت پشيماني و اندوه بر دندان گرفته و مي گزيدند، پيرمردي در كنار من ايستاده بود، او را ديدم كه به شدت مي گريست، به حدي كه محاسنش خيس شد و در اين حال مي گفت:

پدرم و مادرم به فدايت شوند! كه كهنسالان شما، بهترين كهنسالان و جوانانتان بهترين جوانان و زنانتان، بهترين زنان و نسل شما بهترين نسل هاست كه نه خوار مي شود و نه شكست مي پذيرد. [18] .

531 - ورود اسرار به مجلس ابن زياد

ابن زياد در قصر خود نشسته و به همه مردم اذن ورود داد، در اين حال سر شريف امام حسين عليه السلام را وارد مجلس كردند و او را مقابل ابن زياد نهادند، بانوان و دختران حرم حسيني را نيز وارد مجلس نمودند. [19] .

532 - اين زن كيست؟

حضرت زينب عليهاالسلام دختر بزرگوار امام علي عليه السلام به صورت ناشناس در گوشه اي از مجلس نشسته بود، ابن زياد سؤال كرد: اين زن چه كسي است؟ گفتند اين زن، دختر علي عليه السلام است. [20] .

533 - فاسق تويي اي ابن زياد!

ابن زياد روي (ره) آن مخدره عليهاالسلام نمود و گفت: شكر خدا كه شما را رسوا كرد و دروغ هاي شما را آشكار ساخت!

حضرت زينب عليهاالسلام فرمودند: فاسق آن كسي است كه رسوا شد و دروغگو شخص بدكار است كه ما نيستيم! [21] .

534 - ما رايت الا جميلا!

ابن زياد گفت: رفتار خدا را با برادر و خاندانت چگونه ديدي!

حضرت زينب عليهاالسلام فرمودند: جز زيبايي چيز ديگري نديدم، اينان كساني بودند كه خداوند شهادت را برايشان رقم زده بود، و آنان نيز به سوي خوابگاه و آرامگاه ابدي خود شتافتند و به همين زودي ها، خداوند ميان تو و آنان را جمع خواهد كرد و آنان با تو مخاصمه خواهند نمود، در آن دادگاه بنگر كه پيروز واقعي چه كسي است؟! مادرت در عزايت گريه كند، اي پسر مرجانه!

535 - قصد جان حضرت زينب (س)

ابن زياد به حدي خشم و غضب آمد كه كمر به قتل حضرت زينب عليهاالسلام بست، عمرو بن حريث خطاب به آن ملعون گفت: او زن است و كسي زن را به خاطر گفتارش مواخذه و كيفر نمي كند! [22] .

536 - زن را با سجع و قافيه چه كار است!؟

ابن زياد به حضرت زينب عليهاالسلام عليها: خداوند دل مرا از كشتن حسين و خاندان تو كه مردمي سركش بودند، شفا بخشيده و شاد نمود.

حضرت زينب عليهاالسلام فرمودند: به جان خودم سوگند مي خورم، كه تو بزرگ خاندان ما را كشتي و ريشه مرا خشكاندي. اگر دل تو با اين چيزها شفا مي يابد، باشد.

ابن زياد گفت: اين زن چه موزون و با قافيه سخن مي گويد، به جان خود سوگند كه پدرش نيز مردي بود شاعر و قافيه پرداز!

حضرت زينب عليهاالسلام فرموند: ابن زياد! زن را با سجع و قافيه چه كار است؟ [23] .

537 - مگر خدا علي بن الحسين (ع) را نكشت؟!

نگاه ابن زياد متوجه امام علي بن الحسين عليه السلام شد و گفت: اين كيست؟

گفتند: او علي، پسر امام حسين عليه السلام است!

ابن زياد گفت: مگر خدا علي بن الحسين را نكشت؟!

امام سجاد عليه السلام فرمود: من برادري داشتم كه نام او نيز علي بن الحسين بود و اين قوم او را كشتند!

ابن زياد گفت: بلكه خدا او را كشت! [24] .

538 - دفاع حضرت زينب از امام زمان (ع)

امام سجاد عليه السلام فرمودند: خداوند است كه جان ها را هنگام مرگ آنها مي گيرد و كساني را كه نمرده اند، به هنگام خواب قبض روح مي فرمايد.

ابن زياد گفت: آيا تو هنوز جرات داري كه جواب مرا بدهي! اين را بيرون برده و گردنش را بزنيد!

حضرت زينب عليهاالسلام به محض شنيدن اين فرمان (قبيح)، فرمودند: ابن زياد! تو كه ديگر كسي را براي ما باقي نگذاشتي، حال اگر مي خواهي او را بكشي، پس مرا نيز همراه او بكش!

امام علي بن الحسين عليهاالسلام فرمودند: عمه جان! آرامش خود را حفظ نما و ساكت باش تا من با او صحبت كنم.

امام سجاد عليه السلام سپس به بن زياد نگريست و فرمود: اي پسر زياد! آيا مرا با كشتن تهديد مي كني؟ آيا هنوز نمي داني كه كشته شدن عادت ما و شهادت مايه بزرگواري ماست! [25] .

539 - اي فرزند مكه و منا، اي حسين!

حضرت زينب عليهاالسلام هنگامي كه نگاهش بر سر بريده برادر افتاد، دست برد و گريبان خويش را پاره كرد، سپس با ناله اي حزين كه دله ها را مي لزاند فرياد برآورد كه: اي حسين! اي محبوب رسول خدا! اي فرزند مكه و مني! اي پسر فاطمه زهرا بزرگ زنان عالم! اي پسر دختر مصطفي

راوي گفت:

به خدا سوگند كه (حضرت زينب عليهاالسلام) با اين سخن (جگر سوز) مجلس را به گريه انداخت، و يزيد كه خدا او را لعنت نمايد، ساكت نشسته بود. [26] .

540 - اي يزيد چه خيال كرده اي؟!

حضرت زينب عليهاالسلام دختر امام علي عليه السلام در مجلس يزيد از جاي برخاست و (روي به يزيد كرده و) گفت:

حمد و سپاس مخصوص خدايي است كه پروردگار جهانيان است، و درود خدا بر پيامبر و اولاد او.

خداوند سبحان به راستي سخن گفت، آنگاه كه فرمود: سرانجام كار كساني كه مرتكب كارهاي زشت و گناه شدند، به آن جا رسيد كه آيات الهي را تكذيب كرده و آن را مسخره نمودند.

اي يزيد! تو گمان كردي كه اگر زمين و آسمان را بر ما تنگ گرفته و ما را همانند كنيزاني به اسارت بگيري، ما را نزد خدا خواري كرده اي و خود در پيشگاه او، صاحب احترام خواهي بود، و اين نشاندهنده مقام و ارزش تو در نزد خداوند است؟ كه به اين خاطر باد در بيني انداخته اي و با غرور و نخوت به اطراف مي نگري؟ (آيا) از اينكه كارهاي دنيايت رو به راه گشته و رشته امورت به هم پيوسته و منصبي كه حق ما خاندان است ورا از آن خود نموده اي، خوشحال و شادماني! [27] .

541 - آرام باش اي يزيد!

آرام باش و صبر كن! آيا سخن خداي تعالي را به بوته فراموشي سپرده اي كه: آنان كه راه كفر را در پيش گرفته اند، گمان نبرند مهلتي كه به ايشان داده ايم، به نفع و سود آنهاست، اين مهلت فقط به منظور آن است كه بار گناهانشان سنگين تر و بيشتر شود و عذابي دردناك براي آنها مهيا كرده ايم. [28] .

542 - آيا پرده حرمت دختران پيامبر را مي دري؟

اي فرزند آزاد شدگان! آيا درست است كه بانوان و كنيزانت را در پس پرده و حجاب قرار داده اي، در حالي كه دختران پيامبر صلي الله عليه وآله در حال اسارت و با دستاني بسته در مقابلت باشند؟ پرده هاي حرمت ايشان را دريده و آنان را با صورت هايي باز، در حالي كه دشمنان شان آنها را شهر به شهر مي گردانند تا مردم شهرها و بيابان ها و هر دور و نزديك و هر انسان پست و شريفي آنها را ببينند، در حالي كه هيچ جايي ندارند. [29] .

543 - از پسر هند جگرخوار همين برآيد!

چه چشم اميدي مي توان داشت از فرزند كسي كه با دهان خود مي خواست جگرهاي پاكان را بجود (و هنگامي كه نتوانست بجود) آن را از دهان بيرون انداخت و گوشت او از خون شهيدان روييده است و از كسي كه با چشم كينه و دشمني و اهانت و عداوت به ما اهل بيت نگاه مي كند؟ چه انتظاري مي توان داشت كه او در دشمني اش تأخير ورزد؟ [30] .

544 - اي يزيد! آيا خوشحالي و شعر مي سرايي؟!

و پس از اين همه (جنايت) بي آنكه خود را مقصر و گنهكار بداني و عظمت جنايتي را كه مرتكب گشتي، درك كني، اينگونه مي خواني:

اي كاش در گذشتگان من بودند و با خوشحالي فرياد مي زدند كه: دست تو درد نكند اي يزيد!

اي يزيد! تو با عصايت به دندان هاي اباعبدالله آقاي جوانان بهشت اشاره مي كني و با چوب خيزران بر دندان هاي مبارك آن حضرت مي كوبي و چرا اين چنين نسرايي؟

545 - اي يزيد! به زودي نزد اجدادت خواهي رفت

[31] .

اي يزيد! تو با ريخت خون اولاد پيامبر صلي الله عليه وآله و ستارگان درخشان زمين از اولاد عبدالمطلب، زخم كهنه ما را تازه نمودي و ريشه ما را بريده و قطع كردي. و اينك به پدرانت بانگ زده و گمان مي كني كه آنها صداي تو را مي شنوند، بدان كه تو نيز به زودي به جايگاه آنان وارد خواهي شد و در آن هنگام آرزو مي كني كه اي كاش دستانم فلج بود و زبانم لال مي شد و اين حرف ها را نمي زدم و اين جنايت را مرتكب نمي شدم.

بار خدايا! حق ما را از دشمنان ما بگير و از كساني كه در حق ما ظلم و ستم ورزيدند، انتقام بگير و كساني كه خون هاي ما و ياران ما را ريختند، خشم گير. [32] .

546 - باش تا روز قيامت!

يزيد! به خدا سوگند، كه تو با اين جنايت، پوست خود را دريدي و گوشت خود را جدا نمودي و مطمئن باش كه با همين بار گناه كه در اثر ريختن خون اولاد رسول خدا صلي الله عليه وآله و از بين رفتن احترام خاندان و نزديكانش، بر دوش داري، با پيامبر ملاقات خواهي كرد در آن زمان خداوند همه مخلوقاتش را جمع كرده و پراكندگي هاي آنها را به اتحاد تبديل خواهد كرد و حق اولاد پيامبر را خواهد گرفت، و مپندار آنان كه در راه خدا كشته شده اند، مرده اند، بلكه زنده اند و در نزد پروردگار خود روزي مي خورند.

(در روز قيامت) براي تو همين كافي است كه خداوند داور و حاكم باشد و محمد دشمن تو و جبرئيل حمايت كننده پيامبر. و به زودي آنانكه تو را گول زدند و بر اين جايگاه نشانيدند و حاكم مسلمانان نمودند، خواهند فهميد كه براي ستمگران عوض بدي مي باشد. و كدام يك از شما جايگاهش بدتر و سپاهش ضعيف تر است. [33] .

547 - اي يزيد! من ناگزير از تكم با توام!

(اي يزيد!) بدان كه من به خاطر حوادث ناگوار روزگار، ناگزير از سخن گفتن با تو شده ام، ولي بدان كه ارزش تو در يد من ناچيز و مستحق سرزنش زياد و ملامت بسياري. (ديگري چه بگويم كه) سيل اشك امان نمي دهد و سينه ام در حال گداختن است. [34] .

548 - دستانت آغشته به خون ما و دهانت پر از گوشت ماست!

هان! چه بسيار جاي شگفتي و تعجب است كه نجيب زادگان و مردان خدا در جنگ با گروه شيطان كه بردگاني آزاد شده بودند به شهادت مي رسند. دستان تو به خون ما آغشته و دهانت را از گوشت ما خاندان پيامبر، پر كرده اي و پيكرهاي پاك و پاكيزه به وسيله گرگ هاي درنده تو پاره پاره شدند و در زير چنگال بچه كفتارها به خاك آلوده شدند.

(اي يزيد!) اگر (حيات امروز ما را) براي خود غنيمت مي داني، به زودي متوجه مي گردي كه در حقيقت زيان تو بوده و آن زماني است كه هر چه از قبل براي خود فرستاده اي را خواهي ديد و خداوند هرگز بر بندگان خود ستم نمي كند [35] .

549 - من به خدا شكايت مي برم!

من (از جنايات تو) به درگاه خدا شكايت مي كنم و به او توكل مي كنم، حال تو همه فريب ها و نيرنگ هاي خود را به كارگيري و هر كاري كه مي تواني انجام ده و از هيچ تلاش و كوششي دريغ مكن؛زيرا به خدا سوگند، تو قادر نيستي كه نام ما را از يادها ببري و نمي تواني نور وحي ما را خاموش كني و به اين آرزويت نخواهي رسيد، هرگز! هرگز تو نمي تواني اين لكه ننگ را از دامان خود پاك نمايي. [36] .

550 - اي يزيد! لعنت خدا بر تو باد!

اي يزيد! آيا نمي بيني كه راي و انديشه تو باطل است و ايام فرمانروايي است كوتاه و اتحاد تو از هم پاشيده مي باشد روزي خواهد فرار رسيد كه منادي فرياد برآورد: آگاه باشيد كه لعنت خداوند شامل حال ستمگران است! [37] .

551 - دعاي حضرت زينب (س) در آخر خطبه

پس حمد و سپاس مخصوص خداي، پروردگار جهانيان است، همو كه ابتداي زندگي ما را به سعادت و مغفرت عجين ساخت و پايان آن را ختم به شهادت و رحمت نمود، از خداي مي خواهم كه پاداش و ثواب ايشان (شهيدان ظفر عاشورا) را هر چه كامل تر و بيشتر عطا فرمايد، و ما را جانشينان نيكي براي آنها قرار دهد؛زيرا او بسيار مهربان و با محبت است،

خدا ما را كفايت مي كند و او نيكوكارترين است [38] .

552 - پاسخ قبيح يزيد!

يزيد در جواب حضرت زينب عليهاالسلام شعري بدين مضمون خواند:

چه نيكوست فرياد فرياد كنندگان و چه آسان است مرگ بر زنان نوحه گر!

553 - كلام حضرت زينب به يزيد

عقيله خاندان پيامبر و شير خورده نبوت، حضرت زينب كبري عليهاالسلام در خطبه اي كه در مجلس يزيد ملعون خواند، فرمود:

فكد كيدك واسع سعيك و ناصب جهدك، فوالله لا تمحو ذكرنا و لا تميت و حينا؛اي يزيد! هر نيرنگ را كه داري به كار گير و تمام سعي و كوشش ‍ خود را به عمل آور و در دشمني با ما تلاش كن، اما به خدا سوگند كه تو قادر نيستي نام و ياد ما را محو كني و وحي ما را نمي تواني از بين ببري.

554 -معجزه اي از حضرت زينب

عده اي از دشمنان اين سخن حضرت زينب عليهاالسلام را جزو معجزات آشكار آن حضرت مي دانند كه از زمان سلطنت و فرمانروايي ديالمه تا امروز پرچم عزاداري حسيني همه ساله در شرق و غرب برپاست و مشاهده مي شود كه شيعيان در ايام عاشورا چقدر بي تاب و بي قرار هستند و همه شهرها مشغول نوحه خواني و عزاداري و بر سر و سينه زدن و لباس مشكي پوشيدن و ساير لوازم سوگواري هستند.

555 - زينب با تريبون دشمن سخن گفت!

هر جرياني بالاخره به يك فلسفه اي براي پريشاني و حمايت احتياج دارد جنگ تبليغاتي آنجا است كه فلسفه ها با هم مي جنگند.

اهل بيت، يكي از آثار وجوديشان اين بود كه نگذاشتند فلسفه اقناعي دشمن پا بگيرد. كار ديگرشان اين بود كه از نزديك، به وسيله خود دشمن توانستند با مردم تماس بگيرند، در صورتي كه قبلا آحاد و افراد جرات تماس نداشتند زينب از تريبون دشمن در حقيقت جنگ را تا خانه دشمن كشيدن است. [39] .

556 - اي يزيد! اين كنيز را به من بده!

مردي از اهل شام در مجلس يزيد نگاهش به فاطمه، دختر امام حسين عليه السلام افتاد و گفت: اي امير مؤمنان! اين كنيز را به من بده!

فاطمه در اين حال به عمه اش زينب عليهاالسلام (پناهنده شده و) گفت: عمه جان! يتيمي ام كافي نيست كه بايد كنيز هم بشوم!

حضرت زينب عليهاالسلام فرمودند: نترس! اين بدكار نمي تواند كاري بكند! [40] .

557 - اين كنيز كيست؟

مرد شامي گفت: اين كنيزك كيست؟

يزيد جواب داد: اين فاطمه دختر حسين عليه السلام است! و آن يكي، زينب، دختر علي بن ابي طالب است!

مرد شام پرسيد: آيا منظور تو حسين پسر فاطمه است، و منظورت از علي، پسر ابو طالب است؟

يزيد گفت: آري؟! [41] .

558 - يزيد خدايت تو را لعنت كند!

مرد شامي در پاسخ يزيد اينگونه گفت: اي يزيد! خدا تو را لعنت كند! آيا خاندان پيامبر را به قتل رسانده و فرزندانش را اسير مي كني، به خدا سوگند، من گمان كردم اينان اسيران رومي هستند!

يزيد گفت: به خدا سوگند، تو را نيز به آنها ملحق مي كنم. سپس دستور داد سر او را بزنند، پس گردنش را زدند. [42] .

559 - رشد زينب در حادثه كربلا

يكي از زنان اسلام كه مايه افتخار جهان است زينب كبري عليهاالسلام است، تاريخ نشان مي دهد كه حوادث خونين و مصايب بي نظير كربلا زينب را به صورت پولاد آب ديده در آورد، زينبي كه از مدينه خارج شد با زينبي كه از شام به مدينه برگشت يكي نبود، زينبي كه از شام برگشت رشد يافته تر و خالص تر بود، حتي آنچه در خلال حوادث اسارت ظهور كرده با آنچه در خلال ايام كربلا در زماني كه هنوز برادر بزرگوارش زنده و مسوليت به عهده زينب گذاشته نشده بود، از زينب ظهور كرد فرق دارد. [43] .

560 - فداكاري در ميدان و تبليغ در خارج ميدان

سيدالشهداء و اصحاب و اهل بيت او آموختند تكليف را، فداكاري در ميدان، تبليغ در خارج ميدان همان مقداري كه فداكاري حضرت، ارزش ‍ پيش خداي تبارك و تعالي دارد و در پيشبرد نهضت حسين عليه السلام كمك كرده است، خطبه هاي حضرت سجاد عليه السلام و حضرت زينب عليهاالسلام هم به همان مقدار يا قريب آن مقدار تأثير داشته است. آنها به ما فهماندند كه در مقابل جائر، در مقابل حكومت جور نبايد زنها بترسند و نبايد مردها بترسند در مقابل يزد، حضرت زينب عليهاالسلام ايستاد و آن را همچون تحقير كرد كه بني اميه در عمرشان همچون تحقيري نشنيده بودند [44] و صحبت هايي كه در بين راه و در كوفه و در شام و اينها كردند و منبري كه حضرت سجاد عليه السلام رفت [45] و واضح كرد به اينكه قضيه، قضيه مقابله غير حق با حق نيست. يعني ما را بد معرفي كرده اند، سيدالشهداء را مي خواستند معرفي كنند كه يك آدمي است كه در مقابل حكومت وقت، خليفه رسول الله ايستاده است حضرت سجاد عليه السلام اين مطلب را در حضور جمع فاش كرد و حضرت زينب عليهاالسلام هم. تكليف ماها را حضرت سيدالشهداء معلوم كرده است. در ميدان جنگ از قلت عدد نترسيد، از شهادت نترسيد. هر مقدار كه عظمت داشته باشد مقصود و ايده انسان به همان مقدار بايد تحمل زحمت بكند. حضرت سيدالشهداء از كار خودش به ما تعليم كرد كه در ميدان وضع بايد چه جور باشد در خارج ميدان وضع بايد چه جور باشد و بايد آنهايي كه اهل مبارزه مسلحانه هستند چه جور مبارزه بكنند و بايد آنهايي كه در پشت جبهه هستند چطور تبليغ بكنند كيفيت مبارزه را، كيفيت اينكه مبارزه بين يك جمعيت كم با جمعيت زياد بايد چطور باشد، كيفيت اينكه قيام در مقابل يك حكومت قلدري كه همه را در دست دارد با يك عده معدود بايد چطور باشد، اينها چيزهايي است كه حضرت سيدالشهداء به ملت آموخته است و اهل بيت بزرگوار او و فرزند عالي مقدار او هم فهماند كه بعد از اينكه آن مصيبت واقع شد بايد چه كرد، بايد تسليم شد؟ بايد تخفيف در مجاهده قائل شد؟ بايد همانطوري كه زينب سلام الله عليها در دنباله آن مصيبت بزرگي كه تصغر عنده المصائب [46] ايستاده و در مقابل كفر و در مقابل زندقه صحبت كرد و هر جا موقع شد، مطلب را بيان كرد و حضرت علي بن الحسين عليه السلام با آن حال نقاهت، آن طوري كه شايسته است، تبليغ كرد. [47] .


پاورقي

[1] حديث ولايت، ج 8، ص 214.

[2] لهوف سيد بن طاووس، ص 118.

[3] همان ص 181.

[4] حيات النفس، ج 3، ص 323.

[5] حماسه حسيني ج 1، ص 332.

[6] سيدالشهدا عليه السلام، شهيد دستغيب، ص 148.

[7] رياحين الشريعه، ج 3، ص 62.

[8] همان.

[9] لهوف سيد طاووس، ص 199.

[10] همان ص 201.

[11] همان.

[12] همان.

[13] لهوف سيد بن طاووس، ص 201.

[14] همان، ص 201.

[15] همان، ص 203.

[16] همان.

[17] همان.

[18] همان.

[19] همان ص 217.

[20] همان.

[21] همان.

[22] همان، ص 219.

[23] همان ماخذ.

[24] همان.

[25] همان.

[26] لهوف سيد بن طاووس، ص 243.

[27] لهوف سيد بن طاووس، ص 245.

[28] لهوف سيد بن طاووس، ص 247.

[29] همان.

[30] همان ماخذ.

[31] همان ماخذ.

[32] همان ماخذ.

[33] همان ماخذ.

[34] همان ماخذ.

[35] همان ماخذ، ص 251.

[36] همان ماخذ.

[37] لهوف سيد بن طاووس، ص 251.

[38] همان ماخذ.

[39] حماسه حسيني، ج 3، ص 355.

[40] لهوف سيد بن طاووس، ص 253.

[41] همان ماخذ.

[42] همان ماخذ.

[43] بيست گفتار، ص 167.

[44] رجوع کنيد به اللهوف علي قتل الطفوف - سيد بن طاووس، ص 181، همچنين با اندکي تفاوت در احتجاج - ابو منصور طبرسي، ج 34، ص 34 - 36.

[45] رجوع کنيد به: کامل بهايي - عماد الدين طبري، ص 300، 301.

[46] مصيبتهاي ديگر در کنار آن کوچکند.

[47] صحيفه نور، ج 17، ص 59 - 60.