بازگشت

تحليل ماهيت نهضت و حادثه عاشورا


470 - چهار مرحله قيام

پس از تأمل كامل در مدارك تاريخي چنين معلوم مي شود كه قيام امام با تهاجم دستگاه حكومت شروع شده و در چهار مرحله مختلف انجام يافته است:

1 - از وقتي كه آن حضرت از مدينه به مكه هجرت فرمود تا وقتي كه به تصميم ماندن در مكه باقي بود.

2 - از وقتي كه تصميم گرفت به كوفه برود تا وقتي كه با حر بن يزيد رياحي برخورد كرد.

3 - از برخورد با حر بن يزيد رياحي تا شروع جنگ.

4 - مرحله جنگ. [1] .

471 - نهضت انفجاري يا آگاهانه؟

يكي از مسائلي كه در مورد نهضت امام حسين عليه السلام مطرح است اين است كه آيا اين قيام و نهضت از نوع يك انفجار بود؟ از نوع يك عمل نا آگاهانه و حساب نشده بود،؟ نظير اينكه به ديگي كه حرارت بدهند، آبي كه در آن است تبديل به بخار بشود، منافذ هم بسته باشد، بالاخره منفجر خواهد شد و نظيري انفجارهايي كه براي افراد انسان پيدا مي شود كه انسان در شرايط قرار مي گيرد (حالا يا به علتي كه همان جا پيدا مي شود يا به علل گذشته، يك درون پر از عقده و ناراحتي دارد) كه در حالي كه هرگز نمي خواهد فلان حرف را برند، ولي يك مرتبه مي بينيد ناراحت و عصباني مي شود و از دهانش هرچه كه حتي دلش هم نمي خواهد بيرون بيايد، بيرون مي آيد اين را مي گويند انفجار بسياري از قيام ها انفجار است.

يكي از جاهايي كه در آن، راه مكتب اسلام با راه مكاتب مادي امروز فرق مي كند، اين است كه مكاتب مادي امروز روي اصول خاص ديالكتيكي مي گويند تضادها را تشديد بكنيد، ناراحتي ها را زياد بكنيد، شكاف ها را هر چه مي توانيد عميق تر بكنيد، حتي با اصلاحات واقعي مخالفت كنيد براي اينكه جامعه را به انقلاب به معني انفجار (نه انقلاب آگاهانه) بكشانيد اسلام به انقلاب انفجاري يك ذره معتقد نيست اسلام، انقلابش هم انقلاب صددرصد آگاهانه و از روي تصميم و كمال آگاهي و انتخاب است

472 - بزرگي و عظمت حادثه كربلا

[2] .

اولا حادثه را بايد فهميد كه چه قدر بزرگ است، تا دنبال علتش بگرديم كسي نگويد كه حادثه عاشورا، بالاخره كشتاري بود و چند نفر را كشتند همان طور كه همه ما در زيارت عاشورا مي خوانيم: لقد عظمت لرزيه و جلت و عظمت المصيبه، مصيبت، خيلي بزرگ است رزيه، يعني حادثه بسيار بزرگ اين حادثه، خيلي عظيم است فاجعه، خيلي تكان دهنده و بي نظير است.

براي اين كه قدري معلوم بشود كه اين حادثه چه قدر عظيم است، من سه دوره كوتاه را از دورهاي زندگي حضرت ابي عبدالله عليه السلام اجمالا، مطرح مي كنم شما ببينيد اين شخصيتي كه انسان در اين سه دوره مي شناسد، آيا مي توان حدس زد كه كار اين شخصيت به آن جا برسد كه در روز عاشورا يك عده از امت جدش او را محاصره كنند و با اين وضعيت فجيع، او و همه ياران و اصحاب و اهل بيتش را قتل عام بكنند و زنانشان را اسير بگيرند؟

اين سه دوره، يكي دوران حيات پيامبر اكرم است دوم، دوران جواني آن حضرت، يعني دوران بيست و پنج ساله تا حكومت اميرالمؤمنين است سوم، دوران فترت بيست ساله بعد از شهادت اميرالمؤمنين تا حادثه كربلا است.

473 - دوران كودكي امام حسين (ع)

در آن دوران زمان پيامبر اكرم، امام حسين عبارت است از كودك نور ديده سوگلي پيامبر پيامبر اكرم دختري به نام فاطمه دارد كه همه مردم مسلمان در آن روز مي دانند كه پيامبر فرمود: ان الله ليغضب لغضب فاطمه [3] اگر كسي فاطمه را خشمگين كند، خدا را خشمگين كرده است. و يرضي لرضاها [4] ، اگر كسي او را خشنود كند، خدا را خشنود كرده است ببينيد، اين دختر چه قدر عظيم المنزله است كه پيامبر اكرم در مقابل مردم و در ملاعام، راجع به دخترش اين گونه حرف مي زند؛اين چيز عادي نيست.

پيامبر اكرم اين دختر را در جامعه اسلامي به كسي داده است كه از لحاظ افتخارات، در درجه اعلاست؛يعني علي بن ابيطالب عليه السلام، او جوان، شجاع، شريف، از همه مؤمن تر، از همه با سابقه تر، از همه شجاع تر و در همه ميدان ها حاضر است، كسي است كه اسلام به شمشير او مي گردد؛هر جايي كه همه در مي مانند، اين جوان جلو مي آيد، گره ها را باز مي كند و بن بست ها را مي شكند. اين داماد محبوب عزيزي كه محبوبيت او به خاطر خويشاوندي و اين ها نيست، به خاطر عظمت شخصيت اوست، پيامبر دخترش را به او داده است، حالا كودكي از اين ها متولد شده است، و او حسين بن علي است.

البته همه اين حرف ها درباره امام حسن عليه السلام هم هست؛اما من حالا بحثم راجع به امام حسين عليه السلام است؛عزيزترين عزيزان پيامبر؛كسي كه رئيس دنياي اسلام، حاكم جامعه اسلامي و محبوب دل همه مردم، او را در آغوش مي گيرد و به مسجد مي برد همه مي دانند كه اين كودك، محبوب دل اين محبوب همه است او روي منبر مشغول خطبه خواندن است، اين بچه پايش به مانعي مي گيرد و زمين مي افتد؛پيامبر از بالا پايين مي آيد، اين بچه را بغل مي گيرد و او را آرام مي كند ببينيد، مسأله اين است.

پيامبر درباره امام حسن و امام حسين شش، هفت ساله فرمود: سيدي شباب اهل الجنه [5] اين ها سرور جوانان اهل بهشتند يعني در دوران شش، هفت سالگي هم در حد يك جوان است، مي فهمد، درك مي كند، عمل مي كند، اقدام مي كند، ادب مي ورزد و شرفت در همه وجود او موج مي زند اگر آن روز كسي مي گفت كه اين كودك به دست امت همين پيامبر، بدن هيچ گونه جرم و تخلفي، به قتل خواهد رسيد، براي مردم غير قابل باور بود؛همچنان كه پيامبر فرمود و گريه كرد و همه تعجب كردند كه يعني چه، مگر مي شود؟!

474 - دوران جواني حضرت امام حسين (ع)

دوره دوم، دوره بيست و پنج ساله بعد از وفات پيامبر تا حكومت اميرالمؤمنين است؛جوان، بالنده، عالم و شجاع است، در جنگ ها شركت مي كند، در كارهاي بزرگ دخالت مي كند، همه او را به عظمت مي شناسند، نام بخشنده ها كه مي آيد، همه چشم ها به سوي او بر مي گردد، در هر فضيلتي، در ميان مسلمانان مدينه و مكه، هر جايي كه موج اسلام رفته است، مثل خورشيدي مي درخشد؛همه براي او احترام قايلند، خلفاي زمان، براي او و برادرش احترام قايلند، در مقابل او، تعظيم و تجليل مي كنند و نام آن ها را به عظمت مي آوردند، جوان نمونه دوران و محترم پيش همه اگر آن روز كسي مي گفت كه همين جوان، به دست همين مردم كشته خواهد شد، هيچ كس باور نمي كرد.

475 - دوران غربت اهل بيت (عليهم السلام)

دوره سوم، دوره بعد از شهادت اميرالمؤمنين است؛يعني دوره غربت اهل بيت امام حسن و امام حسين عليه السلام باز در مدينه اند امام حسين، بيست سال بعد از اين مدت، به صورت امام معنوي همه مسلمان، مفتي بزرگ همه مسلمانان، مورد احترام همه مسلمانان، محل ورود و تحصيل علم همه، محل تمسك و توسل همه كساني كه مي خواهند به اهل بيت اظهار ارادتي بكنند، در مدينه زندگي كرده است؛شخصيت محبوب، بزرگ شريف، نجيب، اصيل و عالم. او به معاويه نامه مي نويسد؛نامه اي كه اگر هر كسي به هر حاكمي بنويسد، جزايش كشته شدن است. معاويه با عظمت تمام اين نامه را مي گيرد، مي خواند، تحمل مي كند و چيزي نمي گويد. اگر در همان اوقات هم كسي مي گفت كه در آينده نزديكي، اين مرد محترم شريف عزيز نجيب، كم مجسم كننده اسلام و قرآن در نظر هر بيننده است ممكن است به دست همين امت قرآن و اسلام كشته بشود، آن هم با آن حيرت انگيز، اتفاق افتاد. جه كساني كردند؟ همان هاي كه به خدمتش ‍ مي آمدند و سلام و عرض اخلاص هم مي كردند اين يعني چه معنايش اين است كه جامعه اسلامي در طول اين پنجاه سال، از معنويت و حقيقت اسلام تهي شده است؛ظاهرش اسلامي است، اما باطنش پوك شده است؛ خطر اين جاست. نمازها برقرار است، نماز جماعت بر قرار است، مردم هم اسمشان مسلمان است و عده اي هم طرفدار اهل بيتند!

476 - مجموع دو نگاه به قيام امام حسين (ع)

يك جمله در زيارت اربعين امام حسين عليه السلام ذكر شده است كه مانند بسياري از جملات اين زيارت ها و دعاها، بسيار پر مغز و در خور تأمل و تدبر است. امروز به مناسبت روز تاسوعا و روز عزا، در خطبه اول قدري پيرامون همين جمله، كه ناظر به جهت قيام حسيني است، عرايضي عرض ‍ مي كنيم؛آن جمله اين است: و بذل مهجته فيك. اين زيارت اربعين است؛منتها فقره هاي اول، دعاست؛ كه گوينده اين جملات خطاب به خداوند متعال عرض مي كند: و بذل مهجته فيك يعني حسين بن علي، جان و خون خود را در راه تو داد؛ليستنقذ عبادك من التجهاله؛تا بندگان تو را از جهل نجات بدهد؛و حيره الضلاله؛از سرگرداني ناشي از ضلالت و گمراهي آنها را برهاند. اين يك طرف قضيه است كه طرف قيام كننده است، كه حسين بن علي عليه السلام است، طرف ديگر قضيه، در اين فقره بعدي معرفي مي شود: و قد توازر عليه من غرته الدنيا و باع حظه بالا رذل الادني؛ نقطه مقابل، آن كساني بودند كه فريب زندگي، آنها را به خود مشغول كرده بود؛ دنياي مادي، زحارف دنيايي، شهوات و هواهاي نفس، آنها را از خود بي خود كرده بود؛ و باع حظه بالارذل الادني؛سهمي را كه خداي متعال براي هر انساني در آفرينش عظيم خود قرار داده است، كه اين سهم عبارت فروخته بودند. اين، خلاصه نهضت حسيني است.

با مداقه اي در اين بيان، انسان احساس مي كند كه نهضت حسيني در واقع با دو نگاه قابل ملاحظه است، كه هر دو هم درست است؛ اما مجموع دو نگاه نشان دهنده ابعاد عظيم اين نهضت است: يك نگاه، حركت ظاهري حسين بن علي است؛كه حركت عليه يك حكومت فاسد و منحرف و ظالم و سركوب گر، يعني حكومت يزيد است؛اما باطن اين قضيه، حركت بزرگ تري است كه نگاه دوم انسان را به آن مي رساند و آن حركت بر عليه جهل و زبوني انسان است. در حقيقت، امام حسين اگر چه با يزيد مبارزه مي كند، اما مبارزه گسترده تاريخي امام حسين با يزيد كوته عمر بي ارزش ‍ نيست؛بلكه با جهل و پستي و گمراهي و زبوني و ذلت انسان است؛ امام حسين با اين ها دارد مبارزه مي كند.

يك حكومت آرماني به وسيله اسلام به وجود آمد. اگر بخواهيم ماجراي امام حسين را در سطوري خلاصه كنيم، اين طور مي شود:

بشريت، دچار ظلم و جهل و تبعيض بود؛ حكومت هاي بزرگ دنيا، كه حكومت قيصر و كسراي آن زمان است، چه در ايران آن روز، چه در امپراطوري روم آن روز حكومت اشرافي گري و حكومت غير مردمي و حكومت هاي كوچك تر هم، مثل آنچه كه در جزيره العرب بود، از آن ها هم بدتر بود؛مجموعا جاهليتي دنيا را فرا گرفته بود. در اين ميان، نور اسلام به وسيله پيامبر خدا و با روشن كند و بعد به تدريج گسترش پيدا كند و شعاع آن همه جا را فرا بگيرد. وقتي پيامبر از دنيا مي رفت؛اين حكومت، حكومت مستقري بود كه مي توانست الگوي همه بشريت در طول تاريخ باشد؛و اگر آن حكومت با همان جهت ادامه پيدا مي كرد، بدون ترديد تاريخ عوض ‍ مي شد؛يعني آنچه بنا بود در قرن ها بعد از آن در زمان ظهور امام زمان در وضعيت فعلي، پديد بيايد، در همان زمان پديد آمده بود. دنياي سرشار از عدالت و پاكي است زندگي حقيقي انسان در اين عالم، مربوط به دوران بعد از ظهور امام زمان است؛كه خدا مي داند بشر در آن جا به چه عظمت هايي نايل خواهد شد. بنابراين، اگر ادامه حكومت پيامبر ميسر مي شد و در همان دوره هاي اول پديد مي آمد و تاريخ بشريت عوض مي شد. فرجام كار بشري مدتها جلو مي افتاد؛اما اين كار به دلايلي نشد.

خصوصيت حكومت پيامبر اين بود كه به جاي ابتناء بر ظلم، ابتناء بر عدل داشت؛به جاي شرك و تفرقه فكري انسان، متكي بر توحيد و تمركز بر عبوديت ذات مقدس پروردگار بود؛به جاي جهل، متكي بر علم و معرفت بود؛به جاي كينه ورزي انسان ها با هم متكي بر محبت و ارتباط و اتصال و رفق و مدارا بود؛يعني يك حكومت از ظاهر و باطن آراسته. انساني كه در چنين حكومتي پرورش پيدا مي كند، انساني با تقوا، پاكدامن، عوض ‍ شد؛اسم، اسم اسلام ماند؛نام، نام اسلامي بود؛ اما باطن ديگر اسلامي نبود؛به جاي حكومت عدل، باز حكومت ظلم بر سر كار آمد؛به جاي برابري و برادري، تبعيض و دودستگي و شكاف طبقاتي به وجود آمد؛ به جاي معرفت، جهل حاكم شد. در اين دوره پنجاه ساله، هرچه به طرف پايين مي آييم، اگر انسان بخواهد از اين سر فصل ها بيشتر پيدا كند، صدها شاهد و نمونه وجود دارد كه اهل تحقيق بايد اين ها را براي ذهن هاي جوان و جوينده روشن كنند.

امامت به سلطنت تبديل شد! امامت با ماهيت سلطنت، مغاير و متفاوت و مناقض است؛اين دو ضد همند. امامت، يعني پيشوايي روحي و معنوي؛ پيوند عاطفي و اعتقادي با مردم؛اما سلطنت، يعني حكومت با زور و قدرت و فريب؛ بودن هيچ گونه عقله معنوي و عاطفي و ايماني؛ اين دو، درست نقطه مقابل هم است. امامت، حركتي در ميان امت، براي امت و در جهت خير است. سلطنت، يعني يك سلطه مقتدرانه بر عليه مصالح مردم و براي طبقات خاص؛براي ثروت اندوزي و براي شهوت راني گروه حاكم. آنچه كه ما در زمان قيام امام حسين مي بينيم، اين دومي است، نه علم داشت، نه ذره اي به معنويات اسلام اعتقاد داشت، نه رفتار او رفتار يك مؤمن بود، نه گفتار او گفتار يك حكيم بود؛ هيچ چيزش به پيامبر شباهت نداشت. در چنين شرايطي، براي كسي مثل حسين بن علي - كه خود او همان امامي است كه بايد به جاي پيامبر قرار بگيرد، فرصتي پيش آمد و قيام كرد

477 - ارسال نامه ها

در آن روزگاران كه از روزنامه و مجله و راديو و ماهواره خبري نبود، پيام رساني به جوامع اسلامي بسيار مشكل بود كه با شيوه هاي گوناگوني تحقق مي يافت. يكي از آنها ارسال نامه به بزرگان شهرها و كشورهاي اسلامي بود.

وقتي نامه اي مي آمد و خبر مهمي را مي رساند، فورا در مجامع عمومي و مساجد مطرح مي شد و به گوش مسلمانان مي رسيد.

امام حسين عليه السلام در آغاز و خروج از مدينه نامه هاي گوناگوني براي اشخاص و بزرگان شهرهاي اسلامي نوشت، تا قيام خود را به گوش جهانيان برساند مانند:

نامه اي براي بني هاشم در مدينه نامه براي مردم مصر نامه براي بصره نامه براي شيعيان كوفه

حمزة بن حمران نقل مي كند:

وقتي امام حسين عليه السلام تصميم گرفت از مدينه خارج شود، در جمع بني هاشم كاغذي خواست فورا آوردند امام بر آن كاغذ چنين نگاشت:

به نام خداوند بخشنده مهربان، اين نامه از حسين بن علي بن ابي طالب براي بني هاشم نوشته مي شود، همانا هر كس از شما در اين قيام به من ملحق شود كشته خواهد شد، و هر كس با من نباشد به پيروزي نخواهد رسيد با درود. [6] .

478 - كار حسين (ع) دعوت به آخرت است نه دنيا

كار حسين عليه السلام عظيم است ابلاغ و پشتيباني از دعوت جدش رسول خدا صلي الله عليه و اله است، مردم را به فكر آخرت انداختن است از پول پرستي و شهوت طلبي و خود خواهي باز داشتن است، كار حسين آشنا كردن مردم به اين است كه اسم اسلام هدف نيست كه به آن قناعت شود، هدف ايمان و تقوي است كه سفارش خداوند در قرآن مجيد بوده، مكرر به آن دستور مي فرمايد همچنين سفارش جد و پدرش مي باشد كه مكرر در خطبه ها و مكتوب هايشان از آن ياد كردند. [7] .

479 - نجات مردم از جهالت و گمراهي

در زيارتي از زيارت هاي امام حسين عليه السلام كه در روز اربعين خوانده مي شود، جمله بسيار پرمعنا وجود دارد و آن، اين است: بذل مهجته فيك ليستنقذ عبادك من الجهاله. [8] .

فلسفه فداكاري حسين بن علي عليه السلام در اين جمله گنجانده شده است زائر به خداي متعال عرض مي كند كه اين بنده تو، اين حسين تو، خون را نثار كرد، تا مردم را از جهالت نجات بدهد. و حيره الضلاله [9] مردم را از سر گرداني و حيرتي كه در گمراهي است نجات بدهد. ببيند، اين جمله چه قدر پر مغز و داراي چه مفهوم مترقي و پيشرفته اي است. [10] .

480 - مصلحت هاي واقعه كربلا

از كار بزرگان دنيوي و سياستمداران بعضي اوقات انسان سر در نمي آورد،بنابراين بشر كوچكتر از آن است كه سر از مصلحت كارهاي خداوند عالم در آورد. آنچه به نظر مي رسد چند مصلحت عمده مي باشد: 1 - احياي دين اسلام و آشكار كردن حقيقت ايمان.

2 - احقاق حق و ابطال باطل (پيش از قضيه كربلا ظاهر سازي و حقه بازي ها كرده بودند و به قسمي كه حق و باطل كاملا در هم بود و از هم تشخيص داده نمي شد و چه بسا حق را به جاي باطل و باطل را به جاي حق مي گرفتند، حسين عليه السلام با اين كارش حق را آشكار فرمود و باطل را رسوا ساخت).

3 - حسين عليه السلام با اين كار مي خواهد در مقام محبت ورزي به حدي برسد كه براي هيچ پيغمبري هم پيش نيامده است حتي براي ابراهيم خليل كه پس از خاتم الانبيا از همه انبيا اشرف است.

خداي مي خواهد حسين عليه السلام را به مقام رفيعي برساند كه بي سابقه است. محبت ورزي به رب العالمين، سعادتي است كه براي هيچ كس اين طور پيش نيامده كه هر چه مورد علاقه است بدهد، از همه براي خطا صرف نظر كند. لذا رسول خدا عليه السلام به او فرمود:

براي تو نزد خدا درجه اي است كه جز به سبب شهادتت به آن نمي رسي. [11] .

4 - از مصالح خفيفه در امضاي خداوند نسبت به قضاياي كربلا بركاتي است كه به ديگران مي رسد در دنيا و برزخ و قيامت. ضرب المثلي است كه مي گويند: فلاني يك تير چند نشان مي زند، خداوند با امضاي قضيه كربلا بركات و خيرات فراواني عنايت نمود. [12] .

481 - زنده كردن اسلام

سيدالشهداء عليه السلام هم كشته شد، نه اينكه رفتند يكي ثوابي ببرند. ثواب براي او خيلي مطرح نبود، آنطور رفت كه اين مكتب را نجاتش بدهد، اسلام را پيشرفت بدهد، اسلام را زنده كند. [13] .

482 - رسوا كردن قدرت ناحق

او سيدالشهداء عليه السلام تكليف مي ديد براي خودش كه بايد او با اين قدرت مقاومت كند و كشته بشود تا به هم بخورد اين اوضاع، تا رسوا بكند اين قدرت را با فداكاري خودش و اين عده اي كه همراه خودش بود. او ديد كه يك حكومت جائري است كه بر مقدرات مملكت او سلطه پيدا كرده است، تكليف خودش را تكليف الهي خودش را تشخيص داد كه بايد نقضت كند و راه بيفتد برود و مخالفت بكند و اظهار مخالفت و استنكار كند هر چه خواهد شد. در عين حالي كه به حسب قواعد معلوم بود كه يك عدد اينقدري نمي تواند با آن عده اي كه آنها دارند مقابله لكن تكليف بود. [14] .

483 - براندازي حكومت فاسد اموي

امام حسين عليه السلام نيروي چنداني نداشت و قيام كرد. او هم اگر نعوذ بالله تنبل مي بود مي توانست بنشيند و بگويد تكليف شرعي من نيست كه قيام كنم. دربار اموي خيلي خوشحال مي شد كه سيدالشهداء بنشيند و حرف نزند و آنها بر خر مراد سوار باشند اما او مسلم بن عقيل را فرستاد تا مردم دعوت كند به بيعت تا حكومت اسلامي تشكيل دهد و اين حكومت فاسد را از بين ببرد. اگر او هم در مدينه سر جايش مي نشست و وقتي آن مردك آمد و بيعت خواست نعوذ بالله مي گفت: بسيار خوب! خوشحال مي شدند و دستش را هم مي بوسيدند. [15] .

484 - نابود كردن اسلام

بني اميه قصد داشتند كه اسلام را از بين ببرند. [16] .

485 - تبديل حكومت عدل اسلامي به رژيم شاهنشاهي

مكتبي كه مي رفت با كجروي هاي نقاله جاهليت و برنامه هاي حساب شده احياي ملي گرايي و عروبت با شعار لا خبر جاء و لا وحي نزل محو و نابود شود و از حكومت عدل اسلامي يك رژيم شاهنشاهي بسازد و اسلام و وحي را به انزوا كشاند كه ناگهان شخصيت عظيمي كه از عصاره وحي الهي تغذيه و در خاندان سيد رسل محمد مصطفي و سيد اوليا علي مرتضي تربيت و در دامن صديقه طاهره بزرگ شده بود قيام كرد و با فداكاري بي نظير و نهضت الهي خود، واقعه بزرگي را به وجود آورد. [17] .

486 - مقابله با بيدادگري

همه پيامبر از ميان توده هاي محروم برخاسته و در زندگي با مشكلات مادي و فقر و رنج دست به گريبان بوده و در راه ساختن جامعه آرماني خويش با انواع تهديدها و ارعاب ها و اهانت ها و تحقيرهاي ستمكاران رو به رو بودند.

حسين نيز اينگونه بود، اگر پيام آوران خدا هر كدام با برخي از مشكلات و موانع و بيدادگري ها رو به رو بود و براي خدا و عدالت و برانداختن سنت هاي جاهلي اموي با همه آن ها مبارزه كرد و قهرمانانه در برابر همه نامردي ها ايستاد و افتخار آفريد.

487 - سالار شهيدان

در روايات آمده است كه: خداوند به پيام آوران خويش صفات و شرايط خاصي مقرر داشت از آن جمله: براي آزمايش بندگان آنان را از زرق و برق ظاهري تشريفات و امكانات مادي و وابستگي بدان، دور داشت و آنان را جلوه گاه معنويت و ارزش هاي والاي انساني قرار داد.

حسين نيز اينگونه بود. خداوند به خاطر آشكار شدن اخلاص او در جهاد و آزمايش بندگان حق طلب خدا همه آن صفات و شرايط را در آن حضرت و قيام دگرگون سازش گرد آورد، به همين جهت است كه خود سالار شهيدان است و رهروان راه توحيديش شهيدان بزرگ و دوستان و برگزيدگان خدا وصف شده اند.

488 - علت سكوت و قيام امامان

امام حسن و امام حسين عليه السلام هر دو از محسن و مجمل مشتق اند؛يعني هم امام حسن عليه السلام در سيرتش محسن و مجمل است و هم امام حسين عليه السلام، هم صبر و تحمل امام حسن عليه السلام در مقابل بني اميه به مصلحت دين و امت بود و هم قيام امام حسين عليه السلام، قال صلي الله عليه وآله الحسن و الحسين امامان قاما او قعدا [18] [19] .

489 - عظيم ترين فاجعه تاريخ اسلام

در يازدهم ماه محرم يكي از عظيم ترين فاجعه هاي تاريخ اسلام به وقوع پيوست و اسارتي اتفاق افتاد كه نظير آن براي ملت هاي مسلمان روي نداده و نخواهد داد.

490 - امير نفس خود

تشبه به بزرگان و انتساب به اوليا، كار زيركان عالم است. هر كس الگويي مي خواهد؛دنبال نمونه و اسوه اي مي گردد؛اما همه در جستن الگو، راه صواب نمي روند، بعضي افراد در عالم هستند كه اگر از آنها بپرسند كدام چهره ذهن شما را به خود متوجه مي كند، مي بينيد كه سراغ انسان هاي حقير و كوچك و پستي مي روند كه عمرشان به عبوديت هواي نفس گذشته است؛تنها هنرشان چيزي است كه جز غافلان را خوش نمي آيد؛تنها سرگرم كردن چند لحظه انسان هاي كوچ و غافل، اين ها براي عده اي از انسان هاي معمولي عالم، الگو مي شوند، بعضي سراغ سياستمدارها و شخصيت هاي تاريخي و امثال آن مي روند و آنان را الگو قرار مي دهند. زيرك ترين انسان ها كساني هستند كه اولياءالله را الگو قرار مي دهند. چون بزرگ ترين خصوصيت اولياء الله اين است كه تا آن حد شجاع و قوي و مقتدرند كه مي توانند امير نفس خود باشند؛ذليل نفس خود نشوند.

به يكي از فيلسوفان و حكماي قديم منسوب است كه به اسكندر رومي - مقدوني - گفت: تو غلام غلامان من هستي. اسكندر تعجب كرد و خشمگين شد. گفت: خشمگين نشو؛تو غلام شهوت و غضب خود هستي وقتي چيزي را بخواهي، بي تابي؛وقتي هم از چيزي خشمگين بشوي، بي تابي؛اين بردگي در مقابل شهوت و غضب است؛در حالي كه شهوت و غضب غلام من هستند.

ممكن است اين داستان راست باشد و ممكن است واقعيت نداشته باشد؛اما نسبت به اولياء خدا، پيغمبران و شاخص هاي راه هدايت الهي بشر، راست است. نمونه هاي آن يوسف، ابراهيم و موسي هستند و نمونه هاي متعدد نيز در زندگي اولياي خدا وجود دارد.

زيرك ترين انسان ها كساني هستند كه اين بزرگان، اين انسان هاي شجاع و مقتدر را الگو قرار مي دهند واز اين طريق براي خودشان، در باطن و معنا كسب اقتدار و عظمت مي كنند.

باز در ميان اين بزرگان هم شاخص هايي است كه بلاشك حضرت ابي عبدالله (عليه الصلاه و السلام) يكي از بزرگ ترين اين شاخص هاست. حقا بايد گفت كه نه فقط ما انسان هاي خاكي حقير و ناقابل، بلكه همه عوامل وجود، ارواح اولياء و بزرگان و فرشتگان مقرب؛و در تمام اين عوامل تو در توي وجود، كه براي ما روشن و آشنا هم نيست، نور مبارك حسين بن علي عليه السلام مثل خورشيد مي درخشد اگر انسان خود را در پرتوي اين خورشيد قرار بدهد، اين كار خيلي برجسته اي است.

ملاحظه كنيد، امام حسين عليه السلام فرزند پيغمبر كه بود، فرزند علي بن ابيطالب عليه السلام و فاطمه زهرا (سلام الله عليها) كه بود، همه اين ها چيزهايي است كه يك انسان را خيل تعالي مي بخشد. پرورش يافته آن خانه و آن دام و آن تربيت و فضاي معنوي و بهشت روحاني كه بود، اما به اين ها قانع نشد وقتي نبي اكرم صلي الله عليه وآله از دنيا رفت، ايشان يك نوجوان هشت - نه ساله بودند اميرالمؤمنين به شهادت رسيدند، ايشان يك جوان سي و هفت - هشت ساله بودند. در دوران اميرالمؤمنين هم كه دوران آزمايش و تلاش و كار بود، اين مايه مستعد، زير دست آن پدر، مرتب ورز خورده بود و قوي، درخشان و تابناك شده بود.

اگر همت يك انسان مثل همت ما باشد، خواهد گفت كه همين مقدار بس ‍ است؛همين خوب است؛با همين خدا را ملاقات كنيم. همت حسيني اين نيست. در دوران حيات مبارك برادرش، كه ايشان مأمور آن بزرگوار و امام حسن عليه السلام، بودند، ايشان همان حركت عظيم را ادامه دادند. بار همين طور پيشرفت و انجام وظايف در كنار برادر و اطاعت مطلق از امام زمان است. همه اين ها درجه و تعالي است. لحظه لحظه هايش را حساب كنيد. بعد در مقابل شهادت برادر قرار گرفتند؛بعد از آن هم زندگي مبارك اين بزرگوار، ده سال ادامه پيدا كرده است، از وقت شهادت امام حسن تا هنگام شهادت خودشان، حدود ده سال و اندكي است، شما ببينيد امام حسين عليه السلام، در اين ده سال قبل از عاشورا چه مي كردند.

491 - اهل بيت در همه عالم اسلام محترمند

در همه عالم اسلام، اهل بيت را قبول داشتند، امروز هم قبول دارند و هيچ كس در آن ترديد ندارد حب اهل بيت در همه عالم اسلام، عمومي است؛الان هم همين طور است.

الان هم هر جاي دنياي اسلام برويد، اهل بيت را دوست مي دارند. آن مسجدي كه منتسب به امام حسين عليه السلام است و مسجد ديگري كه در قاهره منتسب به حضرت زينب است، ولوله زوار و جمعيت است. مردم مي روند و قبر را زيارت مي كنند، مي بوسند و توسل مي جويند.

همين يكي، دو سال قبل از اين، كتابي جديد، نه قديمي؛چون در كتاب هاي قديم خيلي هست، براي من آوردند، كه اين كتاب درباره معناي اهل بيت نوشته شده است يكي از نويسندگان فعلي حجاز تحقيق كرده و در اين كتاب اثبات مي كند كه اهل بيت، يعني علي، فاطمه، حسن و حسين، حالا ما شيعيان كه اين حرف ها جزو جانمان هست؛اما آن برادر مسلمان غير شيعه اين را نوشته و نشر كرده است اين كتاب هم هست، من هم آن را دارم، و لابد هزاران نسخه از آن چاپ شده و پخش گرديده است.

بنابراين، اهل بيت محترمند، آن روز هم در نهايت احترام بودند؛اما در عين حال وقتي جامعه تهي و پوك شد، اين اتفاق مي افتد حالا عبرت كجاست؟ عبرت اين جاست كه چه كار كنيم جامعه آن گونه نشود. ما بايد بفهميم كه آن جا چه شد كه جامعه به اين جا رسيد.


پاورقي

[1] حماسه حسيني ج 3، ص 410.

[2] همان ماخذ ج 2، ص 262.

[3] ناسخ التواريخ، زندگاني حضرت فاطمه عليه السلام، ميرزا محمد تقي سپهر، جر 3، چاپ سوم، ص 287.

[4] بحارالانوار، ج 43، ص 44.

[5] ناسخ التواريخ زندگاني حضرت امام حسن عليه السلام ج 5 (جزءاول)، ص 142.

[6] بصائر الدرجات، ص 481، حديث 5.

[7] سيدالشهدا عليه السلام، شهيد دستغيب، ص 146.

[8] مفاتيح الجنان، زيارت اربعين.

[9] مفاتيح الجنان، زيارت اربعين.

[10] حديث ولايت، ج 5، ص 147.

[11] بحار الانوار، ج 61، ص 182، ح 46.

[12] سيد الشهدا عليه السلام، شهيد دست غيب، ص 173.

[13] صحيفه نور، ج 8، ص 81.

[14] صحيفه نور، ج 4، ص 15.

[15] صحيفه نور، ج 1 ص 174.

[16] ايثار شهادت در مکتب امام خميني، ص 210.

[17] صحيفه نور، ج 12، ص 18.

[18] بحارالانوار، ج 10، ص 101.

[19] نهج الولايه، ص 54.