بازگشت

كربلا صحنه نمايش اخلاق اسلامي


323 - پرداخت بدهي

موسي بن عمير از پدر خود نقل كرده كه گفت: امام در شب عاشورا به من فرمود: ندا كن كسي كه بدهي دارد نبايد با من كشته شود. اين ندا را در همه پيروانم سروده كه من از رسول خدا صلي الله عليه وآله شنيدم فرمود: هركه با بدهي بميرد در قيامت آن را از حسنات او بر مي دارند و در نقل ديگري آمده كه عمير انصاري گفت؛امام به من فرمود: بين مردم ندا كن كسي كه بدهي دارد نبايد با من به پيكار آيد، كه هر كه با بدهي بميرد و براي پرداخت آن نينديشيده باشد در آتش در آيد.

يك نفر برخاست و عرض كرد: همسرم پذيرفته كه از جانب من بپردازد.

امام عليه السلام فرمود: كفالت زن چه مي كند آيا مي تواند بپردازد؟

ضحاك گويد: يك نفر از اصحاب نزد امام آمد و عرض كرد: من بدهي دارم (چه كنم)؟ فرمود: هر كه بدهي دارد با من به پيكار نيايد. [1] .

324 - آب رساني به دشمن

به نظر مي رسد كه آب رساني و سيراب ساختن موجودات زنده، حتي كافران و حيوانات، به هنگامي كه در فشار تشنگي باشند كاري است بسيار پسنديده و در برخي شرايط واجب مي گردد و پاداش آن هم نخستين پاداشي است كه در روز رستاخيز داده مي شود. [2] .

امام حسين عليه السلام در اين عمل شايسته و خداپسندانه همواره پيشگام بود و در شرايطي حساس، دشمني را كه دچار بي آبي شده بود با مركب هايشان به دست خويش سيراب ساخت [3] و همين طور ذوالجناح را با كوشش بسيار از حلقه محاصره دشمن عبور داد و به آب رسانيد [4] اما هنگامي كه در محاصره قرار گرفت به هر صورت ممكن و آزادمنشانه در جستجوي آب بر آمد؛با كندن چاه؛ [5] با اتمام حجت به مدعيان اسلام، با فرستادن سفير به سوي آنان [6] و با پند و اندوز حكيمانه و نهي از شرارت و ددمنشي و سرانجام هم براي نشان دادن ماهيت بلند نظام اموي خواسته خويش را در اين مورد به اندكي آبي تقليل داد و آن را هم از او دريغ داشتند [7] [8] .

325 - حسين اسطوره مروت

تاريخ حسين بن علي را همه شما مي دانيد كه در چه وضعي قيام خود را آغاز كرد، در چه فشاري بود، و چه مظالمي وجود داشت. ولي در عين حال آنجا كه پاي مسائل اخلاقي به ميان مي آمد آيا حاضر بود حتي عليه دشمن از اخلاق تجاوز بكند؟ ابدا مسلم بن عقيل يك تربيت شده اوست، يك شيعه است، سربازي است از اطراف او؛بهترين فرصت ها به دستش مي آيد كه ابن زياد را بكشد، ولي در همان حال فكر مي كند كه اسلام با اين جور مبارزه كردن مخالف است و اينگونه مبارزه را جوانمردانه نمي داند به او گفتند: چرا از اين صندوقخانه بيرون نيامدي كه شر او را از سر مسلمين كم كني؟

گفت: همان وقت به فكر حديث پيغمبر افتادم: الايمان قيد الفتك ايمان اجازه نمي دهد كه مسلمان ولو به آن كسي كه بيرون مرز ديني خودش ‍ هست تجاوز بكند اين ناجوانمردانه و نامردانه است، من نمي توانم (چنين كاري بكنم).

دشمن مي آيد در بين راه در حالي كه تشنه است مي گويد از اين فرصت استفاده بكنيم آب را به روي آنها ببنديم؛مي فرمايد؛مبادا چنين كنيد، طريق مبارزه ما اين جور نيست كه آب را به روي آنها ببنديم؛به آنها آب بدهيد؛به اسبانشان هم آب بدهيد پيشنهاد مي كنند الان بهترين موقع است براي جنگيدن.

مي فرمايد: از لحاظ اينكه آنها را از بين ببريم بله، ولي از لحاظ حق و قانون چطور؟ هنوز كه آنها به ما تجاوز نكرده اند آنها مسلمانند، ما هم مسلمان هستيم، تا آنها تجاوز نكنند ما از خودمان دفاع نمي كنيم اين انضباط اخلاقي را ببينيد. اين همان اخلاقي است كه بر پايه خداشناسي است اين اخلاق را هيچ چيز نمي تواند متزلزل بكند؛منافع شخصي، حب حيات، حفظ خود، حفظ خانواده، مقام رياست و خلافت نمي تواند آن را متزلزل بكند.

حتي در همان روز خونين عاشورا يكي از شريرترين آنها از پشت مي آيد شبيخون بزند، بي خبر از اينكه ترتيب خيمه ها و خندقي كه كنده اند مانع از اين است كه شبيخون بزند.

عصباني مي شود و شروع مي كند به فحاشي كردن يك نفر عرض مي كند يابن رسول الله! اجازه بدهيد كه با يك چوب كلك اين را بكنم.

فرمود: تا آنها ابتدا (به جنگ) نكرده اند براي ما جايز نيست. اول آنها بايد شروع بكنند و بعد ما دفاع بكنيم. اين انضباط اخلاقي، ديگر خود در آن نيست، شخص در آن نيست، خانواده در آن نيست، اهل محل در آن نيست، اهل شهر و وطن در آن نيست، آب و خاك در آن نيست، نژاد و مليت در آن نيست، از انسانيت هم چند درجه آن طرف تر است، جهاني است.

اين است كه مسأله خودي در اخلاق جز با دين با هيچ ديگر حل نمي شود. [9] .

326 - بزرگواري حتي با دشمن

در آستانه محاصره اقتصادي در كربلا، شمر در مجلس ابن زياد برخاست و گفت: فرزندان ام البنين از قبيله ما مي باشد براي آنان امان نامه اي تنظيم كن.

ابن زياد امان نامه اي براي حضرت ابوالفضل العباس و عبدالله و جعفر و عصمان از فرزندان ام البنين نوشت. شمر آن را برداشته نزديكي خيام اباعبدالله عليه السلام در آمد و با صداي بلند فرزندان ام البنين را فراخواند: اما كسي جواب او را نداد.

امام اظهار داشت: جواب شمر را اگر چه فاسق است بگوييد؛زيرا از قبيله مادر شما است.

آنگاه حضرت عباس عليه السلام پيش رفت و پرسيد: چه مي گويي؟

شمر گفت: براي شما فرزندان ام البنين امان نامه آوردم، دست از حسين برداريد كه همه شما در امانيد!

حضرت عباس پاسخ داد: نفرين بر تو اي شمر! خدا تو و ابن زياد نويسنده اين امان نامه را لعنت كند، اي دشمن خدا! آيا به ما دستور مي دهي دست از ياري برادرمان حسين عليه السلام دست برداريم و از دشمنان خدا اطاعت كنيم؟ [10] .

327 - انفاق همه چيز

امام حسين عليه السلام نه تنها زكات بدن و مال خويش را، در راه خدا و براي خشنودي و تقرب به او تقدم داشت، بلكه همه مال و هستي و جان گرامي خويش و ياران گرانقدرش را در طبق اخلاص نهاد و در راه خدا هديه كرد؛حتي پيراهن كهنه اي كه قيمت چنداني نداشت، به ويژه شب عاشورا، جامه ها و ساير اشيايي را كه قيمت آنها بيش از هزار دينار بود، براي آزادي بردگان و اسيران انفاق كرد. [11] [12] .

328 - سمبل جوانمردي

حسين عليه السلام سمبل جوانمردي و آزادگي است و جلوه هاي بارزي از اين صفت ارزشمند در روز عاشورا از او پديدار شد كه شگفت انگيز است. از آن جمله:

سيراب ساختن دشمن در آن شرايط سخت بيابان، [13] رضايت ندادن به ياري رساني گروه جن... [14] و ديگر اجازه ندادن به كشتن ناگهاني عناصر پليدي چون شمر، كه پيش از برخورد دو سپاه در تيررس يكي از يارانش قرار گرفته بود كه امام عليه السلام فرمودند:

لا ترمه فاني لا ابداء بالقتال [15] تيراندازي نكن كه من آغاز به قتال نمي كنم. [16] .

329 - والاترين مرتبه يقين

اين ويژگي روحي و اخلاقي و عبادي، از صفات پيام آوران الهي است، كه برترين و والاترين مرحله آن براي امام حسين عليه السلام پديد آمد؛چرا كه حقيقت يقين آن است كه انسان در راه هدف از زرق و برق دنيا بگذرد و خويشتن را از ارزش هاي مادي دور سازد و او در تمام مراحل عمر و همه فرازهاي و نشيب هاي نهضت الهي اش، از همان لحظات حركت از مدينه تا واپسين لحظات شهادت، در اوج يقين بود.

آن حضرت پس از ورود به كربلا در نامه اي به بردارش محمد و ساير افراد قبيله بني هاشم مرقوم داشت: اما بعد! گويا دنيايي وجود نداشته، همانگونه كه سراي آخرت جاودانه است [17] .

حقيقت اين است كه دنيا و آخرت را بدين صورت ارزيابي نمودن عبارت است از دوري گزيدن از دنيا و آزاد ساختن قلب از كمند مهر آن و آن گرامي در اوج چنين حالتي بود. [18] .

330 - ظهور صفات اسلامي

صفاتي كه از اباعبدالله در روز عاشورا ظهور كرد عبارت بود از:

1 - شجاعت بدني

2 - قوت قلب و شجاعت روحي

3 - ايمان كامل به خدا و پيغمبر و اسلام

4 - صبر و تحمل عجيب

5 - رضا و تسليم

6 - حفظ تعادل و هيجان بي جا نكردن و يك سخن سبك نگفتن نه خودش ‍ و نه اصحابش

7 - كرم و بزرگواري و گذشت

8 - فداكاري و فدا دادن [19] .

331 - روز سبقت صفات حسيني

يكي از نويسندگان بسيار معروف، عبارت محمود عقاد جمله اي درباره اباعبدالله عليه السلام دارد مي گويد: در روز عاشورا مثل اين بود كه يك نوع مسابقه ميان خصلت هاي حسيني برقرار شده بود. يعني فضايل حسيني هر كدام با ديگري مسابقه مي داد صبر حسين مي خواست از ساير صفاتش جلو بيفتد، رضاي حسين به آنچه كه رضاي خداست، مي خواست از صبرش جلو بيفتد، اخلاص حسين مي خواست از همه اينها پيش بگيرد شجاعت حسين مي خواست گوي سبقت را از صفات ديگر او بربايد.

332 - اوج شكيبايي و صبر

آري در زيارت امام حسين عليه السلام آمده است كه:

ولقد عجبت من صبرك ملائكه السماوات [20] از شكيبايي تو در برابر رخدادهاي عظيم و مصائب بزرگ، فرشتگان آسمان ها شگفت زده شدند.

و از امام سجاد (ع) است كه: هر چه كار بر او پيچيده و سخت تر مي شد، رنگ چهره اش درخشيده تر و كران تا كران وجودش پر اطمينان تر مي گشت، تا جايي كه دشمن كينه توز با شگفتي بسيار او را قهرماني خواند كه در راه حق و عدالت هرگز به مرگ نمي انديشد. [21] .

333 - صفت برجسته حسين (ع)

از صفات برجسته اش يكي هم رقت قلب و داشتن سوز دل نسبت به سرنوشت ديگران بود. قلب پر مهرش بر تمامي همراهان و بر شدت ابتلا و آزمايش آنان سوز و گداز داشت.

همواره براي كاهش مشكلات و رفع مصائب آنان تلاش مي كرد و به خاطر همين دلسوزي و رقت قلب، گرفتاري و مصائب او بزرگ تر مي نمود.

بزرگمردي كه از شدت مهر قلبي و عواطف سرشار انساني، با ديدن شرايط غمبار نوجواني، يتيمي، شدت تشنگي، پريشاني و افسردگي يادگار برادر و آمادگي اش براي نبردي سهمگين، چنان مي گريد كه بيهوش مي گردد. [22] بايد انديشيد كه وقتي با پيكر غرقه به خون و پايمال شده او روبرو مي گردد چه شرطي برايش پيش خواهد آمد؟

334 - اوج رافت حسيني

ببينيد (امام حسين عليه السلام) در همان روز عاشورا و غير عاشورا چه اندرزها به مردم داده است اصحابش چقدر اندرز داده اند، حنظله بن اسعد الشبامي چه اندرزها داده، زهير بن قين چه اندرزها داده، حبيب بن مظاهر چه اندرزها داده است! وجود مبارك اباعبدالله از بدبختي اينها متأثر بود، نمي خواست يك نفرشان به اين حال بماند، با مردم لج نمي كرد بلكه به هر زباني بود مي خواست يك نفر هم كه شده از آنها كم بشود. او نمونه جدش ‍ بود، لقد جائكم رسول من انفسكم عزيز عليه ما عنتم، حريص عليكم بالمومنين روف رحيم آيا مي دانيد معني عزيز عليه ما عنتم، چيست؟ يعني بدبختي شما بر او گران است.

بدبختي دشمنان پيغمبر بر پيغمبر گران بود. آنها خودشان كه نمي فهميدند، اين بدبختي ها بر اباعبدالله گران بود يك دفعه سوار شتر مي شود و مي رود، باز برمي گردد، عمامه پيغمبر را به سر مي گذارد، لباس پيغمبر را مي پوشد، سوار اسب مي شود و به سوي آنها مي رود، بلكه بتواند از اين گروه شقاوت كاران كسي را كم كند. در اينجا مي بينيم حسين يكپارچه محبت است، يكپارچه دوستي است كه حتي دشمن خودش را هم واقعا دوست دارد [23] .

335 - محبت به فرزند

محبت پاك و خالصانه، به همه بندگان خدا به ويژه فرزندان، عملي است شايسته و مورد سفارش، اما در مورد محبت به دختران در خانواده، بيشتر توصيه شده است و پاداش بيشتري نيز وعده داده اند.

آن حضرت اين عبادت را به شايسته ترين صورت ممكن انجام داد و كوشيد تا دخترش را با بوسه باران ساختن چهره و كشيدن دست نوازش پدرانه بر سر و آرامش بخشيدن به قلب طوفان زده اش، شادمان سازد و از غم و اندوه جانكاه او بكاهد. اما او در پرتو هوش سرشار خويش حقايقي را دريافت و محبت سرشار پدر گرانقدرش جز بر اندوه جانكاهش نيفزود. [24] .

336 - عيادت ياران

بر اساس برخي روايات، عيادت انسان با ايمان، هم پايه عيادت خداست [25] و آن حضرت در روز عاشورا، هم به عيادت مريض موفق بود و هم به ديدار مجروحان ميدان جهاد كه او را به ديدار خويش فرا مي خواندند. و هنگامي كه به سوي آنان مي شتافت تنها به نشستن بر بالين بسنده نمي كرد؛بلكه به ابزار مهر و محبت خالصانه به آنان به ويژه افراد غريب و بي كس و كاري چون غلام آفريقايي و ترك مي پرداخت. گاه هم به عيادت برخي مي شتافت اما ديدار حاصل نمي شد همانند فرزندش علي كه به خاطر ادب و احترام به پدر، او را صدا نزد و هنگامي كه خود آن حضرت سلام فرزندش را شنيد و به سويش شتافت، با پيكر غرق در خون او روبرو شد و خروش برداشت كه: پسرم تو را كشتند.... [26] .

آن حضرت، هنگامي كه آهنگ ميدان كرد از سيدالساجدين عليه السلام عيادت كرد و از وضعيت او جويا شد و او را مورد مهر و محبت قرار داد و اين آخرين عيادت، عيادت كننده صحيح و سالمي بود كه از پيش بيمار، به سوي مرگ و شهادت مي شتافت. [27] .

337 - حسين (ع) ميزان اخلاق است

فرشلر در زير عنوان جوانمردي حسين عليه السلام در جنگ با ابن قحطبه گويد: حسين عليه السلام از عمر سعد فرمانده، مبارز خواست. تميم بن قحطبه شامي به ميدان آمد و از اسب به زمين خورد و حسين عليه السلام با جوانمردي رفتار نمود مهلت داد تا دوباره سوار اسب شد و حمله آغاز گرديد و هر دو پاي او را قطع شد امام خود را به وي رسانيد و با آنكه مي توانست با يك ضربت او را بكشد و يا ببخشايد، برخلاف انتظار دشمن به وي عنايت نمود و او را مورد لطف قرار داد واز پشت مركبش خم شد و گفت: پسر قحطبه! من از هر گونه كمك و دستگيري نسبت به تو مضايقه ندارم.

تميم گفت: دو پاي من شديدا خونريزي دارد و توانايي حركت ندارم بگو بيايند مرا از اينجا ببرند و حسين عليه السلام آن سپاه بين النهرين را مورد خطاب قرار داد و فرمود: تميم مي گويد بياييد و مرا ببريد.

عمر بن فتي برادر مادري تميم به قصد انتقام برادر، به حسين عليه السلام حمله كرد و است خود را چنان به تاخت و تاز درآورد كه به هنگام نزديك شدن به حسين جلو اسب را با فشار كشيد و در نتيجه مانند اتومبيلي كه در حالت سرعت ترمز كند از اسب به زمين خورد.

عمر را به سويي پرتاب كرد و عمر بعد از زماني به خود آمد و اسب از زمين برخاست. سپس سوار بر اسب شد و در همه لحظات كه حقا هم كم نبود هر گونه فرصت به نابود كردن عمر براي حسين عليه السلام فراهم بود و عمر به وجهي از وجوه از خطر جاني تأمين و مصونيت نداشت جز مروت و جوانمردي طرف مبارز.

وقتي كه عمر خود را يافت و سوار بر اسب شد و همه اين صحنه را تجزيه و تحليل كرد و دقيقا جوانمردي حسين عليه السلام را تعميق نمود به خوبي درك كرد و چنان منفعل و پشيمان شد كه يك راست برگشت به فرمانده گفت: در حسين بن علي جوانمردي و شهامتي ديدم كه وجدانم اجازه نداد با چنين شخصي بجنگم و سعد نيز چيزي به وي نگفت و عمر بن فتي راه صحرا را پيش گرفت و ناپديد شد و عمر سعد براي جلب او به سربازان خود مأموريت نداد، زيرا او طبق قواعد جنگي تن به تن، و نيز رسوم اعراب، سرباز فراري محسوب نمي شد.

هنوز سياهي عمر بن فتي از ديده ها پنهان نشده بود كه مردي به نام شيث بن مختوم پيش فرمانده آمد و گفت: اين مرد امروز سپاه ما را سرافكنده و بدنام كرد و از مقام فرماندهي اجازه مي خواهم بروم ميدان، حسين بن علي را بكشم و اين ننگ را از پيشاني لشكر بزدايم.

پس از كسب اجازه به ميدان آمد و بر حسب معمول قوانين جنگي اعراب رجز خواند و چيزي نگذشت كه از اسب بر زمين افتاد؛و البته در نتيجه طعن و ضرب به قتل رسيد.

ناگفته پيداست كه رفتن عمر بن فتي از ميدان در معنا اين بود كه مرگ مانند حسين عليه السلام خسارت بزرگي است بر عالم انسانيت، اگر اين ادعا درست شود كه دشمن از اعماق دلشان رضايت بر مرگ حسين نداشتند بي مورد نبوده، زيرا وجود حسين عليه السلام ميزان الاخلاق بود.

338 - منطق ايثار

منطق امام نه منطق غدر و كيد بود و نه منطق معامله و همكاري انتفاعي، صرفا منطق ايثار و عقيده و شهادت در راه عقيده بود بشر يا منطق مكر دارد مثل اغلب سياسيون دنيا، يا منطق معامله دارد مثل احزاب سياسي امروز، يا منطق فدا و عقيده دارد، مثل نوادر خلقت از قبيل امام حسين عليه السلام. [28] .

339 - سخاوت طبع حسيني

آن گرامي در پرتو طبع بلندش نه تنها تمامي ثروت و امكانات خويش را در راه انجام فرمان خدا نثار كرد، بلكه از آنچه برايش ممكن بود دريغ نورزيد. [29] .

340 - مظهر فداكاري بسيار عجيب

حادثه شهادت امام حسين عليه السلام نه تنها فجيع بود و نه تنها مظهر يك فداكاري عظيم و بي نظير است، حادثه بسيار عجيبي است. [30] .

341 - بشريت هميشه دستخوش شيطنت شيطان هاست

مسأله اين است كه بشريت هميشه دستخوش شيطنت شيطان هاست. هميشه شيطان هاي بزرگ و كوچك، براي تأمين هدف هاي خود، انسان ها و توده هاي مردم و ملت ها را قرباني مي كنند. در تاريخ گذشته هم اين را خوانده ايد و شرح حال سلاطين جابر و ستمگر و رفتار آن ها با ملت ها و وضع امروز دنيا و روش قدرت هاي بزرگ را ديده ايد. بشر دستخوش اغوا و خدعه هاي شيطان ها قرار مي گيرد بايد به بشر كمك كرد، بايد به بندگان خدا مدد رساند، تا بتوانند خود را از جهالت نجات بدهند و از سرگرداني و گمراهي خلاص بشوند.

چه كسي مي تواند اين دست نجات را به سوي بشريت دراز كند؟ آن كساني كه چسبيده به مطامع و هوس ها و شهوات باشند، نمي توانند؛چون خودشان گمراهند آن كساني كه اسير خود خواهي ها و منيت ها باشند، نمي توانند بشر را نجات بدهند؛بايد كسي پيدا بشود و خودشان را نجات بدهد؛يا لطف خدا به سراغ آن ها بيايد، تا اراده آن ها قوي بشود و بتوانند ايثار كند و از شهوات بگذرد؛از منيت و خود پرستي و خود خواهي و حرص و هوي و حسد و بخل و بقيه گرفتاري هايي كه معمولا انسان دارد، بيرون بيايد، تا بتواند شمعي فرا راه بشر روشن كند. [31] .

342 - اوج مروت

در ميان حيوانات اهلي، مركب پيامبر مرتجز به آن حضرت اختصاص ‍ يافت.

اين حيوان باوفا در تشنگي صاحبش بدو تاسي جست و روز عاشورا هنگامي كه امام حسين عليه السلام پس از پيكار شديد و قهرمانانه اي، ستون هايي از سپاه اموي را درهم شكست و به آب دست يافت، اين حيوان نيز لب بر آب نهاد، اما منتظر بود كه نخست صاحبش بنوشد آن حضرت خطاب به آن حيوان فرمود:

تو تشنه اي و من نيز تشنه، خداي را سوگند تا تو آب ننوشي من نخواهم نوشيد حيوان سرش را بلند كرد بدين معنا كه: تا تو ننوشي من نمي نوشم. امام حسين عليه السلام فرمود: بنوش! من هم مي نوشم.

آنگاه دست مبارك، به سوي آب گشود تا بنوشد كه سپاه شوم اموي به سوي خيمه ها هجوم برد و آن حضرت آب را ريخت و براي دفاع از حرم خدا و پيامبر به عجله از شريعه خارج شد. [32] .

آري! اين حيوان حق شناس به اراده از بيدادگري سپاه اموي ناله جانسوز سر داد و فرياد مظلوميت و دادخواهي او را، از شقاوت كساني كه فرزند پيامبر خويش را به جرم دفاع از حق و عدالت به خاك و خون كشيدند، طنين افكن ساخت و در حالي كه پس از شهادت او از آن حضرت دفاع مي كرد خبر شهادتش را به خاندانش آورد [33] [34] .

343 - نمونه شكيبايي

امام حسين عليه السلام در شكيبايي نمونه بود و در همه مراحل به شكيبايي سفارش مي كرد او به هنگام آخرين وداع با خاندانش، آنان را توصيه به صبر كرد و ضمن اندرز حكيمانه آنان را از وارد آوردن خراش و صدمه بر چهره و پاره كردن گريبان و جزع و بي تابي نهي فرمود؛ [35] ولي از گريه بازشان نداشت.

آري! تنها از دخترش خواست تا پدر زنده است نگريد و قلب او را شعله ور نسازد و فرمود:



لا تحرقي قلبي بدمعك حسره

مادام مني الروح في جسماني



فاذا قتلت فانت اولي بالذي

تاتينه ياخيره النسوان [36] .



آري! شكيبايي حسين عليه السلام به گونه اي بود كه فرشتگان آسمان را شگفت زده كرد. بر وضعيت او بينديش و شرايط سخت او را در نظرت ترسيم كن.

آنگاه كه با زخم هاي بي شمار و فرق شكافته و پيشاني شكسته و سينه درهم كوبيده و سوراخ شده از تير سه شعبه بر ريگ هاي تفتيده نينوا افتاده است و در همان حال تيرهاي ستم در گلو و حلق و گردنش فرو نشسته، زبان از شدت عطش و بسياري حركت، مجروح و جگر شعله ور و لب ها خشك است، قلب مباركش از سويي با ديدن انبوه شهيدان بر خون طپيده اش ‍ سوخته و از دگر سو، با نظاره بر خاندان محاصره شده اش، سخت بريان و در تب و تاب است.

دست مبارك با ضربت شقاوت پيشه اي قطع و نيزه هاي بر انتهاي پايش ‍ نشسته و محاسن و سر و صورت به خون آغشته است در همان شرايط از يك طرف فرياد دادخواهي خاندانش را مي شنود و از طرف ديگر صداي شادماني و شماتت دشمنانش را، چون چهره از خاك بر مي دارد و ديده به اين سو و آن سو مي گشايد؛پيكرهاي خون آغشته اي را مي نگرد كه در كنار هم چيده شده اند؛ولي با همه اين پيشامدهاي سهمگين و مصائب بزرگ و طاقت فرسا، چون كوهي ثابت و استوار بر موضع بر حق و قهرمانه اش ‍ ايستاده است، نه آهي مي كشد نه دريغي مي دارد و نه يك قطره اشك ضعف، در برابر دشمن مي ريزد و تنها زير لب زمزمه دارد كه:

صبرا علي قضائك، لا معبود سواك، يا غياث المستغيثين! [37] .

بار خدايا! من در برابر حكم تو شكيبايم! جز تو معبودي نيست، اي فرياد رس دادخواهان [38] .

344 - ما راضي هستيم به رضاي خدا

شافعي گويد: فرزندي از امام حسين عليه السلام مرد و در (ظاهر از) او اندوهي ديده نشد و (از جانب كينه توزان) سرزنش شد. امام عليه السلام فرمود، ما خانداني هستيم كه خداي سبحان را مي خوانيم و او به ما عطا مي كند و چون او آنچه را كه ناخوشايند ماست اراده فرمايد ما به آنچه او مي پسندد خشنود مي شويم

345 - اثر ساييدگي در كمر امام حسين (ع)

در روز جاودانه عاشورا، در شانه و پشت آن حضرت اثرات ساييدگي يافتند، از امام سجاد عليه السلام علت آن را جويا شدند، فرمود: اين اثر به دوش كشيدن مواد مورد نياز يتيمان، بيوه زنان و بينوايان است. [39] .

ايا اينك، زيبنده است كه چنين بزرگ مرد يتيم نواز و نوع پروري را ظالمانه در شرايط غمباري قرار دهند، كه ناچار شود كودك شير خوارش را روي دست بگيرد و در برابر انبوه سياهكاران رذل براي او آب بطلبد و نيابد؟ [40] .


پاورقي

[1] فرهنگ جامع سخنان امام حسين عليه السلام ص 467.

[2] من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 36.

[3] بحارالانوار، ج 44، ص 367.

[4] بحارالانوار، ج 45، ص 51.

[5] بحارالانوار، ج 44، ص 378.

[6] همان ماخذ، ص 391.

[7] همان ماخذ ج 45، ص 51.

[8] ويژگيهاي امام حسين عليه السلام، ص 132 و 133.

[9] فلسفه اخلاق، ص 189.

[10] فرهنگ سخنان امام حسين عليه السلام دشتي، ص 78.

[11] بحار الانوار، ج 44، ص 394.

[12] ويژگيهاي امام حسين عليه السلام، ص 124.

[13] بحارالانوار، ص 367.

[14] همان ماخذ، ص 330.

[15] همان ماخذ، ج 45، ص 5.

[16] ويژگيهاي امام حسين ص 145.

[17] بحارالانوار، ج 45، ص 87.

[18] ويژگيهاي امام حسين عليه السلام، ص 140.

[19] حماسه حسيني، ج 3، ص 162.

[20] بحارالانوار، ج 101، ص 240.

[21] همان ماخذ ج 44 ص 279.

[22] بحارالانوار، ج 45، ص 34.

[23] حماسه حسيني، ج 1، ص 300.

[24] مناقب، ج 3، ص 257.

[25] بحارالانوار، ج 81، ص 214.

[26] همان ماخذ، ج 41، ص 44.

[27] ويژگيهاي امام حسين (ع)، ص 137.

[28] حماسه حسيني، ج 3، ص 161.

[29] ويژگيهاي امام حسين عليه السلام ص 142.

[30] حماسه حسيني، ج 3، ص 15.

[31] حديث ولايت، ج 5، ص 147.

[32] بحارالانوار، ج 45، ص 51.

[33] همان ماخذ، ص 60.

[34] ويژگيهاي امام حسين عليه السلام، ص 217.

[35] مناقب، ج 4، ص 99.

[36] منتخب طريحي، ص 450، مناقب ج 4، ص 109.

[37] ذريغه النجاه، ص 145.

[38] ويژگيهاي امام حسين عليه السلام ص 150، و 151.

[39] بحارالا نوار، ج 44، ص 190.

[40] مقتل الحسين، ص 436 و نفس المهوم، ص 350.