بازگشت

آگاهي و اشتياق امام حسين به جهاد و شهادت


129 - علم شهادت در كودكي

ابن طاووس از حذيفه روايت كرده است كه:

امام حسين عليه السلام كودك بودند كه مي فرمودند: به خدا سوگند، كه گردنكشان اموي براي ريختن خون من جمع مي شوند و سر كرده آنان عمر بن سعد است!

من به او گفتم: آيا اين خبر را پيامبر به تو داده است؟

حضرت فرمودند: نه.

حذيفه مي گويد: من نزد پيامبر رفتم و سخن امام حسين (ع) را خدمت پيامبر گفتم، پيامبر فرمودند: علم حسين، علم من است. [1] .

130 - هم مجاهد هم مهاجر

پيغمبر اكرم در عالم رويا به او فرموده بود: حسينم! مرتبه و درجه اي هست كه تو به آن مرحله و درجه نخواهي رسيد مگر از پلكان شهادت بالا بروي، مهاجرا الي الله و رسوله در حدود بيست و سه چهار روز عملا حسين بن علي در حال مهاجرت بود. از آن روز كه از مكه حركت كرد، روز هشتم ماه ذي الحجه تا روزي كه به سرزمين كربلا رسيد و آنجا باراندازش بود و خرگاه خودش را در آنجا فرود آورد. آن روزيي كه از مكه حركت كرد و آن خطبه معروفي را كه نقل كرده اند خواند، هجرت و جهادش را توام با يكديگر ذكر كرد: خط الموت علي ولد آدم مخط القلاده علي جيد الفتاه و ما اولهني الي اسلافي اشتياق يعقوب الي يوسف؛ايها الناس! مرگ براي فرزند آدم زينت قرار داده شده است، آنچنان كه يك گردنبند براي يك زن جوان زينت است. مرگ ترسي ندارد، مرگ بيمي ندارد. شهادت در راه خدا و در راه ايمان، براي انسان تاج افتخار است كه بر سر مي گذارد و براي يك مرد مانند آن گردنبندي است كه يك زن جوان به گردن خود مي آويزد. زينت است، زيور است)

كاني با وصالي تقطعها عسلان الفلوات بين النواويس و كربلاء؛ ايها الناس الان از همين جا گويا به چشم خودم مي بينم كه در آن سرزمين كه در آن سرزمين چگونه آن گرگ هاي بياباني ريخته اند و مي خواهند بند از بند من جدا كنند.

رضي الله رضانا اهل البيت؛ما اهل بيت از خودمان رضايي نداريم، رضاي ما رضاي اوست. هرچه او بپسندند ما آن را مي پسنديم او براي ما سلامت بپسندد، ما سلامت را مي پسنديم، بيماري بپسندد، بيماري مي پسنديم، سكوت بپسندد، سكوت مي پسنديم. تكلم بپسندد، تكلم، سكون بپسندد، سكون، تحرك بپسندد، تحرك، گفت:



قضايم، اسير رضا مي پسندد

رضايم بدانچه قضا مي پسندد



چرا دست يارم چرا پاي كوبم

مرا خواجه بي دست و پا مي پسندد



كاني باوصالي تقطعها عسلان الفلوات بين النواويس و كربلا در جمله آخر، هجرت خودش را اعلام مي كند: من كان فينا باذلا مخجته و موطنا علي القاء الله نفسه فليرحل معنا فاني راحل مصبحا انشاء الله؛هر كسي كه كاملا آماده است كه خون قلبش را هديه كند (مادر اين راه يك هديه بيشتر نمي خواهيم)، هر كسي حاضر است با من هم آواز باشد و مانند من كه هديه ام خون قلبم است در اين راه، چنين هديه اي را براي خداي خودش ‍ بفرستيد، چنين هديه اي در راه خداي خودش بدهد، چنين آمادگي دارد، آماده يك مهاجرت باشد، آماده يك كوچ و رحلت باشد كه من صبح زود كوچ خواهم كرد. فاني راحل مصبحا انشاء الله.

131 - مرتبه اي است در بهشت، نمي رسي مگر به شهادت

در خبر شهادت حضرت سيدالشهداء عليه السلام وارد است كه حضرت رسول صلي الله عليه وآله در خواب ديد. حضرت فرمود به آن مظلوم كه از براي تو درجه اي است در بهشت. نمي رسي به آن مگر به شهادت [2] .

132 - آگاهي از شهادت به وسيله رسول خدا(ص)

حضرت اباعبدالله عليه السلام به وسيله رسول گرامي اسلام صلي الله عليه وآله و سلم، از حوادث و تحولات سياسي در امت اسلام آگاه بود، و علوم و اخبار لازم را از پدر و جد بزرگوارش به دست آورده و نسبت به حوادث آينده و سرانجام قيام كربلا شناخت كامل داشت. آنگاه كه خويشاوندان و برادران امام عليه السلام نسبت به بيعت يزيد با نگراني صحبت مي كردند و مي گفتند: اگر بيعت نكني، خاندان ابوسفيان تو را به قتل خواهند رساند.

امام در پاسخ آنها فرمود: پدرم از رسول خدا عليه السلام خبر كشته شدن خويش و همچنين خبر كشته شدن مرا نقل كرد، و پدرم در نقل خويش اين جمله را نيز اضاف فرمود كه: قبر من در نزديكي قبر او قرار خواهد گرفت.

آيا تو گمان مي كني چيزي را كه تو مي داني، من از آن بي اطلاع هستم؟ ولي به خدا قسم كه من هيچ گاه زير بار ذلت نخواهم رفت و در روز قيامت مادرم فاطمه زهرا عليها السلام از آزاري كه فرزندانش از امت پدرش ديده اند به پدر خويش شكايت خواهد كرد و كسي كه از راه اذيت به فرزندان فاطمه زهرا عليها السلام موجب رنجش خاطر او شده باشد داخل بهشت نخواهد گرديد.

133 - خبر از شهادت خود و ياران

زراره بن صالح مي گويد: سه روز قبل حضرت اباعبدالله عليه السلام و حركت آن حضرت به سوي عراق، خدمتش رسيدم، و از دورويي و نفاق كوفيان صحبت كردم و گفتم كه دل هاي مردم با توست؛اما شمشيرهاي كوفيان بر ضد شماست.

امام حسين عليه السلام اشاره اي به سوي آسمان كرد، فرشتگان فراواني را ديدم كه جز خدا كسي تعداد آنها را نمي دانست.

آنگاه خطاب به من فرمود:

اگر نبود علل و عوامل طبيعي هر چيز، و اجر باطل نمي شد، با اين فرشتگان با دشمنان مبارزه مي كردم؛لكن به يقين مي دانم كه قتلگاه و خوابگاه من، و خوابگاه اصحاب من، در آن زمين است، و به راه ديگري نمي توان رفت و از آن حوادث مرگبار جز فرزند من زين العابدين كس رهايي نخواند داشت. [3] .

134 - حسين در قله شامخ رضا

آن حضرت در ولاترين درجه از درجات رضا و تسليم در برابر حق و در رفيع ترين مرحله خشنودي از خدا بود. به هنگام حركت از مكه فرمود:

گويا با ديدگان خويش مي نگرم كه درندگان بيابان ها، بين سرزمين نواويس ‍ و كربلا اعضا و اندام هاي پيكرم را قطعه قطعه و شكم هاي گرسنه خود را سير و انبان هاي تهي شان را پر مي كنند... بر آنچه خدا خشنود و راضي گردد ما خاندان وحي و رسالت خوشنود خواهيم بود. [4] .

بدينگونه مي نگريم كه او به بزرگ ترين رخداد غمبار زندگي پر فراز و نشيب خود كه قطعه قطعه شدن و پايمال شدن پيكر پاكش در راه خدا احياي ارزش هاي الهي و نابودي بدعت هاي جاهليت اموي است، خشنود بود.

135 - خطبه اي تكان دهنده

امام حسين عليه السلام چون خواست از مكه رهسپار عراق گردد به سخن ايستاد و فرمود: همه ستايش ها از آن خداست، آنچه او خواهد (پديد آيد) و جز به او هيچ تواني نيست. مرگ همچون گردنبند دختران، آويزه گلوي بني آدم است و من چونان اشتياق يعقوب به يوسف، ديدار گذشتگان خود را چه مشتاقم! و شهادت گاهي برايم گزيده اند كه (ناچار) آن را ديدار كنم.

گويا گرگ هاي حريص دشت هاي نواويس و كربلا را مي بينم كه بند بند جسمم را از هم گسسته شكمبه هاي تهي و مشك هاي خالي خود را از آن انباشته كنند. از آنچه با قلم تقدير الهي رقم خورده، گريزي نيست خشنودي ما خاندان پيامبر است، بر بلاي او شكيباييم كه او پاداش كامل صابران را به ما عطا كند. ذريه رسول خدا عليه السلام از او جدا نخواهد شد. آنان در حريم قدس كبريايي نزد او گرد آيند، چشم او به ديدارشان روشن شود و وعده خود را در حقشان وفا كند.

هر كس خون خويش را در راه ما كه راه خداست مي بخشد و خود را آماده ديدار خدا كرده است، با ما رهسپار شود كه من - به خواست خدا - فردا رهسپارم. [5] .

136 - بوسه بر بوسه گاه نبي

زماني ابن عباس و عبدالله عمر با آن حضرت در وضعي كه پيش آمده بود سخن مي گفتند - تا امام از تصميمي كه داشت منصرف شود - و سخن به درازا كشيد و سرانجام هر دو منطق امام را تصديق نمودند. عبدالله عمر گفت: خدا گواه است كه تو بر خطا نيستي، خداوند پسر دختر پيغمبر خود را به راه ناصواب قرار نمي دهد و طبيعي است كه شخصي مانند تو با اين علوشان در طهارت و قرابت با پيغمبر صلي الله عليه وآله، نبايد با مثل يزيد بيعت كند؛اما من بيمناكم از آنكه روي نيكو و زيباي شما با شمشيرها مجروح شود. با ما به مدينه باز گرد و اگر خواستي هرگز با يزيد بيعت نكن.

حسين عليه السلام فرمود، هيهات! كه من بتوانم به مدينه برگردم و در آنجا با امنيت زندگي كنم. اي پسر عمو! اين مردم اگر به دسترسي داشته باشند و مرا بيابند يا بايد با كراهت بيعت كنم يا كشته شوم.

سپس ماجراي يحيي و سر بريده او را گفت و كشتن بني اسرائيل هفتاد پيغمبر را بين الطلوعين اظهار فرمود و اينها را از خواري و بي وفايي دنيا شمرد. [6] .

عبدالله بن عمر فهميد كه در تعقيب سرنوشت خود ارده شكست ناپذير دارد، لذا از آن حضرت تقاضا كرد تا سينه مبارك را كه بوسه گاه پيغمبر بود بنماياند، همين كه سينه را باز كرد عبدالله بن عمر سه مرتبه آن را بوسيد و گريست و گفت: تو را به خدا مي سپارم زيرا در اين سفر شهيد خواهي شد.

ابوهريره از حسين تقاضا مي كرد كه پيراهن شريف خود را بلند كند تا بوسه گاه پيغمبر را ببوسد، سپس سينه و ناف حسين عليه السلام را بوسيد [7] .

137 - خدا مي خواهد تو را كشته ببيند!

سحرگاه آن شب، امام حسين عليه السلام عزم رفتن نمود، هنگامي كه خبر رفتن امام حسين عليه السلام به گوش محمد بن حنفيه رسيد، شتابان آمد و مهار شتري كه حضرت بر آن سوار بود را گرفت و عرض كرد: برادر جان! آيا تو نگفتي كه درباره سخنان من فكر خواهي كرد؟

امام عليه السلام فرمودند: آري!

محمد گفت: پس چرا اين همه شتاب و عجله در رفتن مي نمايي؟

حضرت فرمودند: هنگامي كه تو از پيشم رفتي، رسول خدا صلي الله عليه وآله و سلم نزد من آمدند و فرمودند: حسين جان! از مكه خارج شود و به سوي عراق برو زيرا كه خداوند مي خواهد تو را كشته ببيند.

محمد بن حنفيه گفت: انا لله و انا اليه راجعون، پس اگر به نيت كشته شدن مي روي، زنان و كودكانت را چرا مي بري؟

امام عليه السلام فرمودند: رسول خدا به من فرمودند: اراده خداوند بر اين تعلق گرفته كه خاندان مرا اسير و گرفتار ببيند.

امام عليه السلام پس از گفتن اين سخنان، با محمد بن حنفيه وداع نموده و حركت كرد. [8] .

138 - بي پناهي حسين (ع)

جناب سيد الشهداء عليه السلام به برادرش فرمود: كه اگر من به لانه حيوانات پناه ببرم، بني اميه بر من دست پيدا مي كنند. مي داند كه او را مي كشند و جناب اميرالمؤمنين عليه السلام مي دانست او را شهيد مي كنند، من عالم مي دانم كه من را مي كشند، حالا كه مي داند خوب چرا توي خانه؟ چرا توي دهليز؟ چرا توي يك بياباني بي اطلاع؟ خوب، حالا كه مرا مي كشند، طوري كشته و شهيد شوم كه خون من هدر نرود، مظلوميت من بر ملا بشود، آنها كه بالاخره علي عليه السلام را مي كشتند، لذا مي رود به مسجد اگر مسجد هم نمي رفت آن شب او را مي كشتند، به يك وجه ديگر. چه بهتر كه حقانيتشان را بر مردم معلوم كنند، در مسجد سر نماز (مسجد مامن مردم است) كه قساوت و شقاوت را خوب برساند.

اين را اختيار كرده، اين مسير را برگزيده است، نبايد گفت: چرا علي اميرالمؤمنين عليه السلام تن به مهلكه داده؟ چرا؟ قرآن كه مي فرمايد: لا تلقوا بايدكم الي التهلكه [9] .

ايشان بالاتر از اين حرف ها است. اما اختيار مي كند آن طريق شهادت را كه حقانيتش پياده بشود و بر ملا بشود فرمايش آقاي قزويني با سخن جناب آقاي شعراني هر دو يكي است كه فرمود: ائمه تقيه نمي كردند؛چون عالم بودند به وقت و كيفيت وفات خود، بله امر به تقيه مي نمودند. [10] .

139 - آگاهي از شهادت در خواب بين راه

در يكي از استراحتگاه هاي بين راه مكه و كربلا قصر بني مقاتل حالتي به امام حسين عليه السلام دست داد كه نسبت به حوادث كربلا مسائلي براي آن حضرت آشكار شد و چند بار فرمود:

انا لله و انا اليه راجعون و الحمد لله و رب العالمين

امام سجاد عليه السلام پرسيد: پدرجان! چرا چند بار كلمات حمد و استرجاع را تكرار مي كنيد؟ پاسخ داد: سر بر زين اسب گذاشته بودم و خواب سبكي بر چشمان من مسلط شد، ندايي به گوشم رسيد كه مي گفت: اين جمعيت در حركت است و مرگ نيز در تعقيب آنان است، دانستم كه خبر مرگ ما را مي دهد.

حضرت علي بن الحسين عليه السلام پرسيد: پدرجان! مگر ما بر حق نيستيم؟

امام پاسخ داد: بلي والذي اليه مرجع العباد.

به خدايي كه همه بندگان به سوي او باز مي گردند ما بر حق استواريم

حضرت علي بن الحسين اظهار داشت: وقتي حق با ماست از كشته شدن باكي نداريم. امام حسين فرمود: خداوند بهترين پاداشي كه پدري به فرزندش مي دهد به تو عطا فرمايد. [11] .

140 - آگاهي از خيانت كوفيان

در سفر به كربلا، وقتي كاروان امام حسين عليه السلام به سرزمين عقبه رسيد، پيرمردي از قبيله بني عكرمه خدمت امام رسيد و گفت: شما داريد به استقبال شمشيرها و نيزه ها مي رويد: كوفيان كه شما را دعوت كردند مردمي نيستند كه با دشمنان شما بجنگند و دشمن را از شما دور سازند، با اين حال من صلاح نمي دانم كه به سوي كوفه برويد.

امام در پاسخ اظهار داشت: اي بنده خدا! اين مطلبي كه تو درك مي كني بر من نيز روشن است ولي برنامه خدا تغيير پذير نيست. سوگند به خدا! اينها دست از من بر نمي دارند مگر خون مرا بريزند، ولي پس از آن عمل ننگين، خداوند كسي را بر آنان مسلط خواهد نمود كه طعم تلخ ذلت را به شديدترين وجه بچشاند و از همه ملت ها ذليل تر شان گرداند [12] .

141 - آگاهي در استقبال از شهادت

انقلابي پيروز و جاودانه است كه انقلابيون آن، داراي اهدافي تكاملي و ارزشمند بوده و خود آن را انتخاب كرده باشند، و با آزادي و آگاهي به استقبال خطرات و مشكلات آن بروند.

از اين رو در مدينه، در مكه، در بين راه كربلا، هر جا كه لازم بود، امام ياران خود را آگاهي مي داد و آنان را در ادامه حركت، يا سكوت، آزاد مي گذاشت. [13] .

142 - منطق شهيد

وقتي كه ابا عبدالله عليه السلام مي خواهد به طرف كوفه بيايد، عقلاي قوم، ايشان را منع مي كنند، مي گويند آقا اين كار منطقي نيست، و راست هم مي گفتند، منطقي نبود، با منطق آنها كه منطق يك انسان عادي معمولي است كه بر محور مصالح خودش فكر مي كند و منطق منفعت و منطق سياست است، آمدن ابا عبدالله منطقي نبود، امام حسين يك منطق بالاتري دارد، منطق او منطق شهيد است، منطق شهيد مافوق منطق افراد عادي است.

عبد الله بن عباس و محمد بن حنفيه آدم هاي كوچكي نبودند، اينها افراد سياستمدار روشن بيني بودند و از نظر منطق آنها يعني از نظر منطق سياست و منفعت، از نظر منطق هوشياري بر اساس منافع فردي و پيروزي شخصي بر رقيبان، واقعا هم آمدن ابا عبدالله محكوم بود ابن عباس ‍ يك راه سياسي زيركانه اي پيشنهاد كرد از نوع همان راه ها كه معمولا افراد زيرك كه مردم را وسيله قرار ميدهند عمل مي كنند و آن اينكه مردم را جلو مي برند و اگر شكست خوردند آنهاي زياني نبرده اند. گفت: مردم كوفه به شما نوشته اند كه ما آماده نصرت تو هستيم. شما بنويسيد به مردم كوفه، كه عمال يزيد را از آنجا بيرون كنند وضع آنجا را آرام نمايند، بگير و ببند و بده به دست من پهلوان! يكي از دو كار خواهد شد: يا اين كار را مي كنند، يا نمي كنند، اگر اين كار را كردند، شما راحت مي رويد و كاردها را در دست مي گيريد و اگر اين كار را نكردند به محذوري گرفتار نشده ايد. اعتنا نكرد به اين حرف، گفت: من مي روم، گفت: كشته مي شوي. گفت: كشته شدم كه شدم، گفت: آدمي كه مي رود و كشته مي شود، زن و بچه با خودش نمي برد، فرمود زن و بچه را هم بايد با خودم ببرم. [14] .

143 - آگاهي از شهادت خويش

نسبت به آگاهي امام از سرانجام قيام كربلا، متفاوت نوشتند و اظهار نظرهاي گوناگون را مطرح كردند، اما آنچه كه از مباني اعتقادي ما ريشه مي گيرد آن است كه: امام حسين عليه السلام از علم غيب برخوردار بوده و سرانجام حركت هاي سياسي خود را مي دانسته است، و با آگاهي لازم براي بيداري امت اسلامي به سوي شهادت رفته است كه اظهار داشت:

سوگند به خدايي كه جان حسين در دست اوست؛حكومت بر بني اميه گوارا نخواهد شد تا مرا به شهادت برسانند و اگر مرا كشتند، هرگز آنان به آرزوي خويش نخواهند رسيد و هرگز كسي به خاطر آنها را ياري نمي كند،

اولين كشته اين امت، من و اهل بيت من خواهيم بود،

سوگند به خدايي كه جان حسين در دست اوست تا يك نفر از بني هاشم زنده بشد قيامت بر پا نخواهد شد. [15] .

144 - بينش قوي امام حسين (ع)

جهت تقدس نهضت اين است كه در آن يك رشد و بينش نيرومند وجود دارد.

يعني اين قيام و حماسه از آن جهت مقدس است كه قيام كننده چيزي را مي بيند كه ديگران نمي بينند، همان مثل معروف؛آنچه را كه ديگران در آينه نمي بينند او در خشت خام مي بيند. اثر كار خودش را مي بيند، منطقي دارد مافوق منطق افراد عادي، مافوق منطق عقلاني كه در اجتماع هستند. ابن عباس، ابن حنفيه، ابن عمر و عده زيادي در كمال خلوص نيت، حسين بن علي را از رفتن به كربلا نهي مي كردند، آنها به اندازه حسين بن علي خطر را احساس مي كردند و نه مي توانستند بفهمند كه چنين قيامي در آينده چه آثار بزرگي خطر را احساس مي كردند و نه مي توانستند بفهمند كه چنين قيامي در آينده چه آثار بزرگي دارد. اما او به طور واضح مي ديد: چندين بار گفت: به خدا قسم اينها مرا خواهند كشت، و به خدا قسم، كه با كشته شدن من، اوضاع اينها زير و رو خواهد شد. اين بينش قوي اوست. [16] .

145 - سخن امام هنگام ورود به كربلا

امام حسين عليه السلام هم از بي وفايي و دنياگرايي مردم اطلاع دارد، و هم از سرانجام قيام خود با خبر است، و هم از جايگاه شهادت خود و ياران خود آگاه است، وقتي كاروان امام به سرزمين كربلا رسيد اظهار داشت:

اين مردم برده هاي دنيا هستند و دين بازيچه زبانشان مي باشد، حمايت و پشتيباني از دين تا آنجا است كه زندگيشان در رفاه باشد، اما آنگاه كه در بوته امتحان قرار گيرند دينداران كم خواهند بود

سپس سؤال كرد: هذاه كربلا؟ آيا اين سرزمين كربلاء است؟

پاسخ دادند: آري

امام فرمود: اسم اينجا كرب و بلاء است، منزل كنيد، اينجا بارانداز ما است، اينجا خوابگاه شتران ماست، اينجا مردان ما به شهادت مي رسند، اينجا خون هاي ما ريخته مي شود

و در نقل ديگري فرمود:

فرود آييد و از اينجا به ديگر جا كوچ نكنيد. سوگند به خدا! اينجا خوابگاه شتران ما است.

سوگند يا كرد به خدا! اينجاست كه خون هاي ما ريخته مي شود.

سوگند يا كرد به خدا! اينجاست كه اطفال ما را چون گوسفند سر مي برند، اينجاست كه شيعيان ما قبور ما را زيارت كنند، و اين همان خاكي است كه جد من رسول خدا صلي الله عليه وآله و سلم، وعده آن را به من داد و خبر او هرگز دگرگون نخواهد شد.

و از اطرافيان خود پرسيد: اين زمين را چه مي نامند؟

پاسخ دادند: كرب و بلاء.

آنگاه خود ادامه داد: به خدا قسم! اينجا زمين اندوه و ابتلا است، اينجا مردان بزرگي كشته خواهند شد و زنان بي پناه خواهند شد، اينجا جايگاه دفن ما و زنده شدن و برخاستن ما در روز قيامت است. جدم رسول خدا صلي الله عليه وآله و سلم مرا به اين حقايق آگاه كرده است. [17] .

146 - آگاهي از قاتلان خويش

امام حسين عليه السلام در سحر روز عاشورا، جهت استراحت اندكي خوابيد و در خواب نسبت به شهادت و قاتلان خود حقايقي را مشاهده فرمود كه پس از بيدار شدن خطاب به فرزندان اظهار داشت:

(من در خواب ديدم كه چند سگ شديدا بر من حمله مي كنند، و شديدترين آنها سگي بود به رنگ سياه و سفيد، اين خواب نشانگر آن است كه از ميان اين افراد كسي كه به مرض برص مبتلا است قاتل من است، پس ‍ از هجوم سگ ها، رسول خدا صلي الله عليه وآله را با گروهي از يارانش ‍ ديدم كه به من فرمود:

تو شهيد اين امت هستي و ساكنان آسمان ها و عرش الهي آمدن تو را به همديگر بشارت مي دهند، پسرم امشب افطار را در نزد من خواهي بود عجله كن و تأخير روا مدار، اينكه فرشته اي از آسمان فرود آمده است تا خون تو را در شيشه سبز رنگي جمع آوري كند) [18] .

147 - قداست شهادت

بسياري از مردم ما صرفا بر مظلوميت ابا عبدلله و بي جرمي و بي دخالتي آن حضرت مي گريند، و تأسفشان از اين است كه امام حسين مانند كودكي كه قرباني هوس يك جاه طلب مي شود نفله شد و خونش هدر رفت. در صورتي كه اگر اين چنين باشد آن حضرت مظلوم و بي تقصير هست، همچنانكه همه قربانيان آنگونه جنايت مظلوم و بي تقصيرند، ولي ديگر شهيد نيست تا چه رسد كه سيدالشهداء باشد.

امام حسين صرفا يك قرباني هوس هاي جاه طلبانه ديگران نيست. شك ندارد كه از آن جهت كه اين فاجعه به كشندگان او انتساب دارد، جنايت است، جاه طلبي است. ولي از آن جهت كه به شخصي او انتساب دارد، شهادت است، يعني ايستادگي آگاهانه و مقاومت هوشيارانه در راه هدف مقدس است. از او بيعت و امضا و تسليم مي خواستند و او با توجه به همه عواقب زير بار نرفت، به علاوه او سخت معترض بود و سكوت در آن شرائط را گناهي عظيم تلقي مي كرد. تاريخ آن حضرت، مخصوصا آن حضرت گواه روشن اين مطلب است.

پس شهادت، قداست خود را از اينجا كسب مي كند كه فدا كردن آگاهانه تمام هستي خود است در راه هدف مقدس. [19] .

148 - هدف آگاهانه

در حالي كه شهادت حضرت سيدالشهداء از همه خسارت ها بالاتر بود، ولي چون او مي دانست كه چه مي كند و كجا مي رود و هدفش چيست، فداكاري كرد و شهيد شد و ما هم بايد روي آن فداكاري ها حساب كنيم كه سيدالشهداء چه كرد و چه بساط ظلمي را به هم زد و ما هم چه كرده ايم! [20] .

149 - آگاهي از مقصد

رضاي خدا را در نظر داشته باشيد و خودتان را بنده خدا بدانيد كه هر طور پيش بياورد آنطور راضي هستيد، همانطوري كه بندگان خالص خدا، اوليا معظم خدا اينطور بودند هر چه براي سيدالشهداء عليه السلام (به حسب روايت) نزديك مي شد ظهر عاشورا و جوان هايش يكي از يكي از بين مي رفتند صورتش افروخته تر مي شد براي اينكه مي ديد روي مقصد دارد مي رود. [21] .

150 - مسابقه شهادت

هر چه روز عاشورا سيدالشهداء عليه السلام به شهادت نزديكتر مي شود افروخته تر مي شد و جوانان او مسابقه مي كردند براي اينكه شهيد بشوند، همه هم مي دانستند كه بعد از چند ساعت ديگر شهيدند. مسابقه مي كردند آنها، براي اينكه آنها مي فهميدند كجا مي روند، آنها مي فهميدند براي چه آمدند، آگاه بودند كه ما آمديم اداي وظيفه خدايي را بكنيم، آمديم اسلام را حفظ بكنيم. [22] .

151 - قيام عليه رژيم ظالم

حضرت سيدالشهداء قيام كردند بر ضد يزيد و شايد همانطور هم بود كه خوب، اطمينان به اين بود كه موفق به اينكه يزيد را از سلطنت بيندازند نشوند، اين اخبارش هم اينطور است كه ايشان مطلع بودند بر اين مطلب، در عين حال براي همين معني كه بر ضد يك رژيم ظالم قيام كنند ولو اينكه كشته بشوند، قيام كردند و كشته دادند و كشتند و خودشان هم كشته شدند. [23] .

152 - هدف امام حسين: اعلاي كلمه حق

از مظاهر درخشنده حادثه كربلا و از تجليات بزرگ الهي آن، موضوع جمع كردن حسين بن علي عليه السلام در شب عاشورا اصحاب خود را و سخنراني براي آنها به آن شكل است. بايد در نظر داشت كه اين سخنراني در شب عاشورا است، هنگامي است كه عوامل محيط از هر جهت نامساعد و نا اميد كننده است. در چنين شرايطي هر سردار و رهبري كه تنها مادي فكر كند جز لب به شكايت باز كردن كاري ندارد، منطقش اين است: افسوس كه بخت با ما مساعد نشد، تف بر اين روزگار و بر اين زندگي؛مثل ناپلئون مي گويد: طبيعت با من مساعدتت نكرد. همه سخنانش شكايت از روزگار و اظهار ياس است آنچه كه شرايط را براي او سخت تر مي كند اين است كه زنان و فرزندان و خواهرانش تا 24 ساعت ديگر اسير دست دشمن مي شوند. براي يك مرد غيور و فداكار اين خيلي ناگوارتر است.

در يك همچون شرايط نامساعد و نااميد كننده اي قرار گرفت، اول خاندان خود را كشت بعد خودش را. همچنين است يكي از خلفاي اموي هنگام گرفتاري. تاريخ از اين نمونه ها بسيار دارد. اما حسين بن علي عليه السلام وقتي كه شروع كرد به سخنراني، گفت:

اثني علي الله احسن الثناء واحمده علي السراء والصراء اللهم اني احمدك

با اين همه شرايط نامساوي مادي، دم از رضا و سازگاري با عوامل مي زند! چرا؟ چون در شرايط معنوي مساعدي زيست مي كند. او اعتقادا و عملا موحد و خداپرست است و به علاوه او به نتيجه نهايي كار خود آگاه است. او هدفش مثل اسكندر و ناپلئون، جهانگيري نبود كه خود را شكست خورده بداند، هدفش اعلاء كلمه حق بود و از اين نظر كار خود را بسيار سودمند و مؤثر مي ديد. [24] .


پاورقي

[1] منتهي الامال، ص 48.

[2] چهل حديث، ص 210.

[3] فرهنگ سخنان امام حسين عليه السلام، دشتي، ص 59.

[4] بحارلانوار، ج 44، ص 367.

[5] فرهنگ جامع سخنان امام حسين (ع)، ص 369.

[6] مقتل خوارزمي، ص 192.

[7] همان ماخذ، ص 147.

[8] لهوف سيد بن طاووس، ص 95.

[9] بقره / 195، در آسمان معرفت، ص 168.

[10] همان ماخذ، ص 168.

[11] سخنان امام حسين، دشتي، ص 62.

[12] همان ماخذ، ص 65.

[13] همان ماخذ، ص 48.

[14] شهيد، ص 99.

[15] فرهنگ سخنان امام حسين (ع)،ص 53.

[16] حماسه حسين، ج 1، ص 142.

[17] فرهنگ سخنان امام حسين (ع) دشتي، ص 56.

[18] همان ماخذ، ص 54.

[19] شهيد، ص 83.

[20] صحيفه نور، ج 17، ص 54.

[21] همان ماخذ، ج 19، ص 13.

[22] همان ماخذ، ج 15، ص 55.

[23] همان ماخذ، ج 3، ص 183 - 182.

[24] حماسه حسيني، ج 3، ص 114 و 115.