بازگشت

امر به معروف و نهي از منكر


111 - عامل اساسي قيام حسين (ع)

در ساختمان نهضت مقدس حسيني سه عنصر اساسي دخالت داشته است و مجموعا سه عامل به اين حادثه بزرگ شكل داده است. يكي اينكه بلافاصله بعد از درگذشت معاويه، يزيد بن معاويه فرمان مي دهد كه از حسين بن علي عليه السلام الزاما بيعت گرفته شود. امام در مقابل اين درخواست امتناع مي كند. آنها فوق العاده اصرار دارند، به هيچ قيمتي از اين تقاضا صرف نظر نمي كنند، و امام شديدا امتناع دارد و به هيچ قيمتي حاضر نيست به اين بيعت تن بدهد. از همين جا تضاد و مبارزه شديد شروع مي شود.

عامل دومي كه در اين نهضت تأثير داشته است و بايد آن را عامل درجه دوم و بلكه سوم به حساب آورد اين است كه پس از آنكه به واسطه درخواست بيعت در چنين شرايطي قرار مي گيرد كه از آن طرف اصرار و از طرف ايشان انكار است، به مكه مهاجرت مي كنند. پس از يكي دو ماه اقامت در مكه خبر چگونگي قضيه به مردم كوفه مي رسد آن وقت مردم كوفه به خود آمده، امام را دعوت مي كنند. بر عكس آنچه ما غالبا مي شنويم و مخصوصا در بعضي كتب درسي مي نويسند، دعوت مردم كوفه علت نهضت امام نيست، نهضت امام علت دعوت مردم كوفه است. نه چنان بود كه بعد از دعوت مردم كوفه امام قيام كرد، بلكه بعد از اينكه امام حركت كرد و مخالفت خود را نشان داد و مردم كوفه از قيام امام مطلع شدند، چون زمينه نسبتا آماده اي در آنجا وجود داشت، مردم كوفه گرد هم آمدند و امام را دعوت كردند.

عامل سوم، عامل امر به معروف و نهي از منكر است. اين عامل را خود امام مكرر و با صراحت كامل و بدون آنكه ذكري از مسأله بيعت و دعوت اهل كوفه به ميان آورد، به عنوان يك اصل مستقل و يك عامل اساسي ذكر نموده و به اين مطلب استناد كرده است.

اما عامل سوم كه عامل امر به معروف و نهي از منكر است و ابا عبدالله عليه السلام صريحا به اين عامل استناد مي كند. در اين زمينه به احاديث پيغمبر و هدف خود استناد مي كند و اين عامل استناد مي كند. در اين زمينه به احاديث پيغمبر و هدف خود استناد مي كند و مكرر نام امر به معروف و نهي از منكر را مي برد، بدون اينكه اسمي از بيعت و دعوت مردم كوفه ببرد.

اين عامل، ارزش بسيار بسيار بيشتري از دو عامل ديگر به نهضت حسيني مي دهد. به موجب همين عامل است كه اين نهضت شايستگي پيدا كرده است كه براي هميشه زنده بماند، براي هميشه ياد آوري شود و آموزنده باشد. البته همه عوامل، آموزنده هستند، ولي اين عامل آموزندگي بيشتر دارد؛زيرا نه متكي به دعوت است و نه متكي به تقاضاي بيعت. يعني اگر دعوتي از امام نمي شد حسين بن علي عليه السلام به موجب قانون امر به معروف و نهي از منكر: نهضت مي كرد. اگر هم تقاضاي بيعت از او نمي كردند، باز ساكت نمي نشست.

112 - مبارزه با تحريف

آن عبادت و تضرع، آن توسل و اعتكاف در حرم پيغمبر و آن رياضت معنوي و روحاني، يك طرف قضيه است. از طرف ديگر تلاش آن بزرگوار در نشر علم و معارف و مبارزه با تحريف در آن روز، بزرگ ترين بلاي معنوي براي اسلام بود كه مثل سيلابي از فساد و گنداب، به سمت اذهان جامعه اسلامي سرازير شده بود. دوراني بود كه به شهرهاي اسلامي و كشورها و ملت هاي مسلمان آن روز سفارش مي شد، بزرگ ترين شخصيت اسلام را لعن كنند! اگر كسي متهم مي شد به اين كه طرفدار جريان امامت و ولايت اميرالمؤمنين است، تحت تأثير قرار مي گرفت: القتل بالظنه و الاخذ بالتهمه.

در چنين دوراني اين بزرگوار، مثل كوه ايستاد؛مثل فولاد پرده هاي تحريف را بريد.

كلمات و فرمايشات و خطاب آن بزرگوار به عملا، چيزهايي است كه بعضي از آنها كه در تاريخ مانده است، نشان مي دهد ايشان چه حركت عظيمي را در زمينه داشته اند.

113 - رشته امر به معروف و نهي از منكر

رشته بعدي هم رشته نهي از منكر و امر به معروف در بالاترين شكل آن است كه در نامه به معاويه در كتاب هاي تاريخ نقل شده است، نقل شيعه هم نيست، اتفاقا اين نامه را، تا آن جا كه در ذهنم هست مورخين سني نقل كرده اند؛به گمانم شيعه نقل نكرده است؛يعني من برخورد نكرده ام؛يا اگر هم نقل كرده اند، از آن ها نقل كرده اند. آن نامه كذايي و نهي از منكر و امر به معروف، تا هنگام حركت از مدينه است؛كه بعد از به سلطنت رسيدن يزيد مي باشد؛كه اين هم امر به معروف و نهي از منكر است. اريد ان امر بالمعروف و انهي عن المنكر

ببينيد يك انسان، هم در تلاش نفساني و شخصي - تهذيب نفس - آن حركت عظيم را مي كند؛هم در صحنه و عرصه فرهنگي، كه مبارزه با تحريف، اشاعه احكام الهي و تربيت شاگرد و انسان هاي بزرگ است و هم در عرصه سياسي كه امر به معروف و نهي از منكر است، بعد هم مجاهدت عظيم ايشان، كه مربوط به عرصه سياسي است. اين انسان، در سه عرصه مشغول خودسازي و پيشرفت است.

114 - قيام براي امر به معروف و نهي از منكر

هنگامي كه خواست از مكه بيرون بيايد در خطبه اي كه روز هشتم ذيحجه خواند صريحا فرمود: من براي امر به معروف و نهي از منكر قيام مي كنم نه براي حكومت يا فتنه انگيزي [1] .

برنامه حسين همان برنامه جدش و پدرش بود، دعوت مسلمانان به تقوي، آنان را وارد در زمين برتري نجويند، يعني به اصطلاح قرآن مجيد: (علوا في الارض) [2] نكنند.

تطميع هاي حكومت يزيد آنان را نفريبد، كه بشر پرست شوند، بلكه بايد خدا پرست گردند

دنيا بالاخره مي گذارد اين قدر حرص و غفلت براي چه؟ مگر چقدر اينجا مي مانند؟ [3] .

115 - هدف حسين ايمان و تقوي است

هدف ابي عبدالله ايمان و تقوي است خودش فرمود:

خرجت لامر بالمعروف و انهي عن المنكر، ترك گناه كنار گذاشتن دوستي دنيا و به جايش دوستي آخرت، كنار گذاشتن شهوت پرستي و شهوتراني، و خدا دوست و خدا پرست شدن، زير بار ظلم نرفتن و تابع طاغي ياغي نشدن، از آن طرف پيرو حق و تابع فرمان خدا شدن هدف حسين است. [4] .

116 - هدف از قيام

جمله اي از امام حسين عليه السلام هست كه با اينكه خودم اين جمله را بارها تكرار كرده ام، ولي به معني و عمق آن، خيلي فكر نكرده بودم. اين جمله در آن وصيتنامه معروفي است كه امام به برادرشان محمد ابن حنفيه مي نويسد. محمد ابن حنفيه بيمار بود به طوري كه دست هايش فلج شده بود و لهذا از شركت در جهاد معذور بود. ظاهرا وقتي كه حضرت مي خواستند از مدينه خارج شوند، وصيتنامه اي نوشتند و تحويل دادند. البته اين وصيتنامه نه به معناي وصيتنامه اي است كه ما مي گوييم، بلكه بمعناي سفارشنامه است كه به معناي اينكه وضع خودش را روشن كند كه حركت و قيام من چيست و هدفش چيست.

ابتدا فرمود: اني لم اخرج اشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما، و انما خرجت لطلب لاصلاح في امه جدي، اتهاماتي را كه مي دانست بعدها به او مي زنند، رد كرد. خواهند گفت: حسين دلش مقام مي خواست، دلش ‍ نعمت هاي دنيا مي خواست، حسين يك آدم مفسد و اخلالگر بود، حسين يك آدم ستمگر بود. دنيا بداند كه حسين جز اصلاح امت، هدف نداشت، من يك مصلحم.

بعد فرمود: اريد ان امر بالمعروف و انهي عن المنكر و اسير بسيره جدي و ابي هدف من، يكي امر به معروف و نهي از منكر است و ديگر اينكه سير كنم، سيره قرار بدهم همان سيره جدم و پدرم را. اين جمله دوم، خيلي بايد شكافته شود. اين جمله در آن تاريخ، معني و مفهوم خاصي داشته است. چرا امام حسين بعد كه فرمود مي خواهم امر به معروف و نهي از منكر كنم، اضافه كرد مي خواهم سير كن به سيره جدم و پدرم؟ ممكن است كسي بگويد همان گفتن امر به معروف و نهي از منكر كافي بود. مگر سيره جد و پدرش، غير از امر به معروف و نهي از منكر بود؟ جواب اين است كه اتفاقا بله!؟

117 - قيام براي احياي ارزش هاي اسلامي

اگر به تحليل ظاهري قضيه (قيام عاشورا) نگاه كنيم، اين قيام، قيام عليه حكومت فاسد و ضد مردمي يزيد است؛اما در باطن، يك قيام براي ارزش هاي اسلامي و براي معرفت و براي ايمان و براي عزت است؛براي اين است كه مردم از فساد و زبوني و پستي و جهالت نجات پيدا كنند، لذا ابتدا كه از مدينه خارج شد، در پيام به برادرش محمد بن حنفيه و در واقع در پيام به تاريخ، اين طور گفت: اني لم اخرج اشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما؛من با تكبر، با غرور، از روي فخر فروشي، از روي ميل به قدرت و تشنه قدرت بودن قيام نكردم؛ انما خرجت لطلب الاصلاح في امه جدي من مي بينم كه اوضاع در ميان امت پيامبر دگرگون شده است؛حركت، حركت غلطي است، حركت، حركت به سمت انحطاط است در ضد جهت است كه اسلام مي خواست و پيامبر آورده بود؛قيام كردم براي اين كه با اين ها مبارزه كنم.

مبارزه امام حسين دو وجه دارد و ممكن است دو نتيجه به بار بياورد؛اما هر دو نتيجه خوب است: يك نتيجه اين بود كه امام حسين عليه السلام بتواند بر حكومت يزيد پيروز بشود و قدرت را از چنگ آن كساني كه با زور بر سر مردم مي كوبيدند و سرنوشت مردم را تباه مي كردند، خارج كند و كار را در مسير صحيح خود بيندازد؛اگر اين كار صورت مي گرفت، البته باز مسير تاريخي عوض مي شد. يك وجه ديگر اين بود كه امام حسين نتواند به هر دليلي اين پيروزي سياسي و نظامي را به دست بياورد؛آن وقت امام حسين در اين جا ديگر نه با زبان، بلكه با خون با مظلوميت، با زباني كه تاريخ تا ابد آن را فراموش نخواهد كدر، حرف خود را مثل يك جريان مداوم و غير قابل انقطاع در تاريخ به جريان مي اندازد؛و اين كار را امام حسين كرد.

البته آن كساني كه دم از ايمان مي زدند، اگر رفتاري غير از آن داشتند كه به امام حسين نشان دادند، شق اول پيش مي آمد و امام حسين مي توانست دنيا و آخرت را در همان زمان اصلاح كند؛اما كوتاهي كردند! البته بحث اين كه چرا كوتاهي كردند، چه طور كوتاهي كردند، از آن بحث هاي طولاني و مرارت باري است كه بنده در چند سال قبل از اين تحت عنوان خواص و عوام آن را مقداري مطرح كردم، يعني چه كساني كوتاهي كردند، كه من نمي خواهم آن حرف ها را مجددا بگويم.

بنابراين، كوتاهي شد و به خاطر كوتاهي ديگران، مقصود اول حاصل نشد؛امام مقصود دوم حاصل گرديد، اين ديگر آن چيزي است كه هيچ قدرتي نمي تواند آن را از امام حسين بگيرد؛قدرت رفتن به ميدان شهادت، دادن عزيزان؛آن گذشت بزرگي كه از بس عظيم است، دشمن در مقابل آن، هر عظمتي كه داشته باشد، كوچك و محو مي شود؛و اين خورشيد درخشان روز به روز در دنياي اسلام نور افشاني بيشتري مي كند و بشريت را احاطه مي كند.

118 - مخالفت با خليفه معصيتكار

ايشان در يك وقتي اين مطلب را فرموده اند كه وقتي قيام كرده اند و نهضت كرده اند در مقابل يزيد، اين سلطان جائر، با يك عدد كمي در مقابل يك عده كثيري و در مقابل ابر قدرت كه در آن وقت همه مواضع قدرت دستش ‍ بوده است، كه عذر را از ما ساقط كند كه ما بگوييم كه مثلا ما عدد مان كم بود، اين را در وقتي ايشان فرموده اند كه مي خواستند قيام كنند بر ضد سلطان جائر وقتشان، خطاب كردند به مردم و خطبه خواندند و علت قيام است اينكه چرا من در مقابل اين آدم قيام كرده براي اينكه اين عهد خدا را شكسته است و سنت پيغمبر را مخالفت كرده است و حرمات الله تعالي را نكث كرده است و نقض كرده است و پيغمبر فرموده است هر كه ساكت بنشيند و تغيير ندهد اين را، جايش جاي همان يزيد است در جهنم، جايي كه يزيد دارد، كسي كه سكوت كند جايش جاي او است.

حالا ما ببينيم يزيد چه كرده است كه حضرت سيدالشهداء عليه السلام در مقابلش قيام كردند و همچون مطلبي را فرموده اند اين مال همه است، يك مطلبي است عمومي، من راي هر كه ببيند، هر كسي ببيند يك سلطان جائري اينطور اتصاف به اين امور دارد و در مقابل ساكت بنشيند، نه حرف بزند و نه عملي انجام بدهد، اين آدم جايش جاي همان سلطان جائر است.

يزيد يك آدمي بود كه به حسب ظاهر متشبث به اسلام بود و خودش را خليفه پيغمبر حساب مي كرد و نماز هم مي خواند، همه اين كارهايي كه ماها مي كنيم آن هم مي كرد، اما چه مي كرد؟ اما از آن طرف معصيت كار بود، مخالف سنت رسول الله مي كرد، رسول الله سنتش اين است كه بايد با مردم چه جور عمل بكنند، او خلافش عمل مي كرد، بايد حفظ دماء بشود، دماء مسلمين را مي ريخت، بايد مال مسلمين هدر نرود، او هدر مي داد مال مسلمين را، همان شيوه اي كه پدرش معاويه هم داشت و اميرالمؤمنان هم قيام كرد و در مقابل او، منتهي حضرت امي لشكر هم داشت ولي سيدالشهداء عدد خيلي كمي در مقابل يك ابر قدرت بود. [5] .

119 - اقامه معروف

سيدالشهداء عليه السلام از همان روز اول كه قيام كردند براي اين امر، انگيزه شان اقامه عدل بود فرمودند كه مي بينيد كه معروف عمل بهش ‍ نمي شود و منكر بهش عمل مي شود. انگيزه اين است كه معروف را اقامه و منكر را از بين ببريد، انحرافات همه از منكرات است، جز خط مستقيم توحيد هر چه هست منكرات است، اينها بايد از بين برود و ما كه تابع حضرت سيدالشهداء هستيم بايد ببينيم كه ايشان چه وضعي در زندگي داشت، قيامش، انگيزه اش نهي از منكر بود كه هر منكري بايد از بين برود. من جمله قضيه حكومت جور، حكومت جور بايد از بين برود. [6] .

120 - ترفيع درجه اصل امر به معروف و نهي از منكر

همانطور كه عامل امر به معروف و نهي از منكر ارزش نهضت حسين را بالاتر برد، متعاكسا نهضت حسيني ارزش امر به معروف و نهي از منكر را بالا برد. همانطور كه تأثير عامل امر به معروف و نهي از منكر، اين نهضت را در عالي ترين سطح ها قرار داد، اين نهضت مقدس نيز اين اصل اسلامي را در عالي ترين سطح ها قرار داد. چطور اين اصل را بالا برد؟ مگر حسين بن علي مي تواند يك اصل اسلامي امر به معروف و نهي از منكر، ارزشي داشت و حسين بن علي آمد و ارزش اين اصل را در متن اسلام عوض كرد. اين، كار حسين بن علي نيست، كار پيغمبر خدا هم نيست، كار خداست.

خدا كه خود اين اصول را بر بنده اش، براي بندگانش فرستاده است، براي هر اصلي يك درجه، يك مرتبه و ارزشي قرار داده است. حتي پيغمبر قادر نيست تصرفي در اينگونه مسائل بكند و در متن واقع اسلامي تأثير بگذارد. مقصود اين است كه نهضت حسيني اصل امر به معروف و نهي از منكر را از استنباط و اجتهاد علماء اسلامي و به طور كلي مسلمين بالا برد.

121 - تشكيل حكومت عدل

سيدالشهداء عليه السلام كه همه عمرش را و همه زندگيش را براي رفع منكر و جلوگيري از حكومت ظلم و جلوگيري از مفاسدي كه حكومت ها در دنيا ايجاد كردند، تمام عمرش را صرف اين كرد و تمام زندگيش را صرف اين كرد؟ اين حكومت، حكومت جور بسته بشود و از بين برود؛معروف در كار باشد؛منكرات از بين بروند...

سيدالشهداء عليه السلام تمام حيثيت خودش، جان خودش را و بچه هايش ‍ را، همه چيز را در صورتي كه مي دانست قضيه اين طور مي شود، كسي كه فرمايشات ايشان را از وقتي كه از مدينه بيرون آمدند و به مكه آمدند بيرون حرف هاي ايشان را مي شنود همه را، مي بيند كه ايشان متوجه بوده است كه چه دارد مي كند، اين جور نبود كه آمده است ببيند كه بلكه آمده بود حكومت هم مي خواست بگيرد، اصلا براي اين معنا آمده بود و اين يك فخري است و آنهايي كه خيال مي كنند كه حضرت سيدالشهداء براي حكومت آمدند، براي اين كه بايد حكومت دست مثل سيدالشهداء باشد، مثل كساني كه شيعه سيدالشهداء هستند باشد. [7] .

122 - يزيد حاكم ظالم بود

حضرت سيدالشهداء با يك عدد كمي حركت كردند و مقابل يزيد كه خوب يك حكومت قلدري بود، يك حكومت مقتدري بود و اظهار اسلام هم مي كرد و از قوم و خويش هاي خود اينها بود، در عين حال اظهار اسلام مي كرد و حكومتش به خيال خودش حكومت اسلامي بوده، خليفه رسول الله به خيال خودش بود لكن اشكال اين بود كه يك آدم ظالمي است كهر بر مقدرات يك مملكت بدون حق تسلط پيدا كرده است. اينكه حضرت ابا عبدالله عليه السلام نهضت كرد و قيام كرد با عدد كم در مقابل اين، براي اينكه گفتند تكليف من اين است كه استنكار كنم، نهي از منكر كنم [8] .

123 - تفسير علت قيام امام حسين (ع)

امام حسين (ع) چرا قيام كرد؟ اين را سه جور مي توان تفسير كرد: يكي اينكه بگوييم قيام امام حسين يك قيام عادي و معمولي بود والعياذ بالله براي هدف شخصي و منفعت شخصي بود. اين تفسير است كه نه يك نفر مسلمان به آن راضي مي شود و نه واقعيات تاريخ و مسلمات تاريخ آن را تصديق مي كند.

تفسير دوم همان است كه در ذهن بسياري از عوام الناس وارده شده كه امام حسين كشته شد و شهيد شد براي اينكه گناه امت بخشيده شود. شهادت آن حضرت به عنوان كفاره گناهان امت واقع شد، نظير همان عقيده اي كه مسيحيان درباره حضرت مسيح پيدا كردند كه عيسي به دار رفت براي اينكه فداي گناهان امت بشود. يعني گناهان اثر دارد و در آخرت دامنگير انسان مي شود، امام حسين شهيد شد كه اثر گناهان را در قيامت خنثي كند و به مردم از اين جهت آزادي بدهد. در حقيقت مطابق اين عقيده بايد گفت امام حسين عليه السلام ديد كه يزيد و ابن زيادها و شمر و سنان ها هستند اما عده شان كم است، خواست كاري بكند كه بر عده اينها افزوده شود، خواست مكتبي بسازد كه از اينها بعدا زيادتر پيدا شوند، مكتب يزيد سازي و ابن زياد سازي كرد. اين طرز فكر و اين طرز تفسير بسيار خطرناك است.

براي بي اثر كردن و از بين بردن حكمت دستورهايي كه براي عزاداري امام حسين رسيده هيچ چيزي به اندازه اين طرز فكر و اين طرز تفسير مؤثر نيست.

باور كنيد كه يكي از علل (گفتم يكي از علل چون ديگر هم در كار هست كه جنبه قومي و نژادي دارد) كه ما مردم ايران را اين مقدار در عمل لاقيد و لاابالي كرده اين است كه فلسفه قيام امام حسين براي ما كج تفسير شده، طوري تفسير كرده اند كه نتيجه اش همين است كه مي بينيم. به قول جناب زيد بين علي بن الحسين درباره مرجئه (مرجئه طايفه اي بودند كه معتقد بودند ايمان اعتقاد كافي است، عمل در سعادت انسان تأثير ندارد، اگر عقيده درست باشد خداوند از عمل هر اندازه بد باشد مي گذرد) هؤلاء اطمعوا الفساق في عفو الله؛يعني اينها كاري كردند كه فساق در فسوق خود به طمع عفو خدا جري شدند. اين عقيده مرجئه بود در آن وقت عقيده شيعه در نقطه مقابل عقيده مجئه بود، اما امروزه شيعه همان را مي گويد كه در قديم مرجئه مي گفتند. عقيده شيعه همان بود كه نص قرآن است الذين آمنوا و عملوا الصالحات هم ايمان لازم است و هم عمل صالح.

تفسير سوم اين است كه اوضاع و احوالي در جهان اسلام پيش آمده بود و به جايي رسيده بود كه امام حسين عليه السلام وظيفه خودش را اين مي دانست كه بايد قيام كند، حفظ اسلام را در قيام خود مي دانست. قيام او قيام در راه حق و حقيقت بود. اختلاف و نزاع او با خليفه وقت بر سر اين نبود كه تو نباشي و من باشم، آن كاري كه تو مي كني نكن بگذار من بكنم؛اختلافي بود اصولي و اساسي.

اگر كس ديگري هم به جاي يزيد بود و همان روش و كارها را مي داشت باز امام حسين قيام مي كرد، خواه اينكه با شخص امام حسين خوشرفتاري مي كرد و يا بد رفتاري. يزيد و اعوان و انصارش هم اگر امام حسين متعرض ‍ كارهاي آنها نمي شد و روي كارهاي آن ها صحه مي گذاشت حاضر بودند همه جور مساعدت را با امام حسين بكنند، هر جا را مي خواست به او مي دادند، اگر مي گفت حكومت حجاز و يمن را به من بدهيد، حكومت عراق را به من بدهيد، حكومت خراسان را به من بدهيد، مي دادند؛اگر اختيار مطلق هم در حكومت ها مي خواست و مي گفت به اختيار خودم هر چه پول وصول شد و دلم مي خواست بفرستم مي فرستم و هر چه دلم خواست خرج مي كنم كسي متعرض من نشود، باز آنها حاضر بودند.

جنگ حسين، جنگ مسلكي و عقيده اي بود، پاي عقيده در كار بود، جنگ حق و باطل بود. در جنگ حق و باطل ديگر حسين از آن جهت كه شخص ‍ معين آيت تأثير ندارد. خود امام حسين با دو كلمه مطلب را تمام كرد؛در يكي از خطبه هاي بين راه به اصحاب خودش مي فرمايد (ظاهرا در وقتي كه حر و اصحابش رسيده بودند و بنابراين هم را مخاطب قرار داد): الا ترون ان الحق لا يعمل به، و الباطل لا يتناهي عنه، ليرغب المومن في لقاء الله محقا؛ [9] آيا نمي بينيد كه به حق رفتار نمي شود و از باطل جلوگيري نمي شود، پس مؤمن در يك چنين اوضاعي بايد تن بدهد به شهادت در راه خدا نفرمود: ليرغب الامام وظيفه امام اين است در اين موقع آماده شهادت شود. نفرمود: ليرغب الحسين وظيفه شخص حسين اين است كه آماده شهادت شود. فرمود ليرغب المؤمن وظيفه هر مؤمن در يك چنين اوضاع و احوالي اين است كه مرگ را بر زندگي ترجيح دهد. يك مسلمان از آن جهت كه مسلمان است هر وقت كه ببيند به حق رفتار نمي شود و جلو باطل گرفته نمي شود وظيفه اش اين است كه قيام كند و آماده شهادت گردد.

اين سه جور تفسير يكي آن تفسيري كه يك دشمن حسين بايد تفسير بكند. يكي تفسيري كه خود حسين تفسير كرده است كه قيام او در راه حق بود. يكي هم تفسيري كه دوستان نادانش كردند كه از تفسير دشمنانش خيلي خطرناك تر و گمراه كننده تر و دورتر است از روح حسين بن علي. [10] .

124 - اصلاح جامعه

تمام انبيا براي اصلاح جامعه آمده اند، تمام و همه آنها اين مسأله را داشتند كه فرد بايد فداي جامعه بشود. فرد هر چه بزرگ باشد، بالاترين فرد كه ارزشش بيشتر از هر چيز است در دنيا، وقتي كه با مصالح جامعه، معارضه كرد اين فرد بايد فدا بشود. سيدالشهداء روي همين ميزان آمده، رفت و خودش و اصحاب و انصار خودش را فدا كرد، كه فرد بايد فداي همين ميزان آمد، رفت و خودش و اصحاب و انصار خودش را فدا كرد، كه فرد بايد فداي جامعه بشود، جامعه بايد اصلاح بشود ليقوم الناس بالقسط بايد عدالت در بين مردم و در بين جامعه تحقق پيدا بكند. [11] .

125 - امر به معروف عملي

امام حسين عليه السلام يكي از بزرگ ترين سردارهاي آنها را به سوي خود آوردند، كسي كه اساسا نامزد اميري بود: حر بن يزيد رياحي او آدم كوچكي نبود. اگر حساب مي كردند بعد از عمر سعد شخصيت دوم در اين لشكر كيست، غير از حر كسي نبود.

مرد بسيار با شخصيتي بود. به علاوه اولين كسي بود كه با هزار سوار مأمور اين كار شده بود ولي نيرو و جاذبه و ايمان و عمل، امر به معروف عملي حسين بن علي عليه السلام، حر بن يزيد رياحي را كه روز اول شمشير به روي امام كشيده بود، وادار به تسليم كرد. توبه كرد، جزء التائبون شد التائبون العابدون الحامدون السائحون الراكعون الساجدون الامرون بالمعروف و الناهون عن المنكر.

126 - گواهي مي دهم نماز را بر پا كردي

امر به معروف علاوه بر گفتار، با كردار نيز بايد امر به معروف كرد چه معروفي بالاتر از نماز، شنيده ايد ظهر عاشورا ابوثمامه گفت: يا اباعبدالله از عمر ما چيزي نمانده از لشكر هم نزديك شده اند اينكه زوال است همه آرزو داريم نماز ديگري با تو بخوانيم، حسين نگاهي به آسمان كرد ديد آري ظهر شده است او را دعا فرمود: خدا تو را از نمازگزاران قرار دهد در آن گيرو دار نماز خواند و عملا امر به نماز كرد. [12] .

127 - امر به معروف در هر حال

امام حسين در دعوت به حق و هشدار از باطل نقش ويژه اي داشت. نقشي كه به عهده كسي جز او، واگذار نشده؛ چرا كه او، با آگاهي جدي بودن خطر، بدان موظف شد و از نظر انجام اين رسالت خطير به مرحله اي اوج گرفت كه بر چهره قاتل خويش كه آهنگ بريدن سر او را داشت تبسم فرمود [13] و او را پند و اندرز داد و نيز سر بريده اش راهب نصراني را به اسلام فرا خواند [14] .

128 - تكليف واجب امر به معروف

سخن امام حسين عليه السلام در امر به معروف و نهي از منكر: (اين كلام از اميرالمؤمنين عليه السلام هم روايت شده است) اي مردم! از آنچه خدا به آن اولياي خود را پند داده پند گيريد، مانند بدگويي او از دانشمندان يهود آنجا كه مي فرمايد: چرا دانشمندان الهي، آنان را از گفتار گناهشان باز نمي دارند؟ و مي فرمايد: از ميان بني اسرائيل آنان كه كفر ورزيدند لعن شدند - تامي فرمايد: - چه بد بود آنچه مي كردند

و بدين سان خداوند آنان را نكوهش كرد، چون آنان از ستمگران ميان خود كارهاي زشت و فساد مي ديدند و نهيشان نمي كردند به طمع آنچه از آنها به ايشان مي رسيد و از بيم آنچه از آن مي ترسيدند، با اينكه خدا مي فرمايد: از مردم نترسيد و از من بترسيد و فرمايد: مردان و زنان با ايمان دوستان يكديگرند، به كارهاي پسنديده وا مي دارند و از كارهاي ناپسند باز مي دارند.

خدا از امر به معروف و نهي از منكر به عنوان تكليف واجبي از خود، آغاز كرده است، زيرا مي دانسته كه اگر اين فريضه ادا شود و برپا گردد همه فرايض - از آسان و دشوار - برپا شوند، چه امر به معروف و نهي از منكر دعوت به اسلام است همراه رد مظالم و مخالفت با ظالم و تقسيم بيت المال و غنايم، و گرفتن زكات از جاي خود و صرف آن در مورد بسزاي خود.

سپس شما گروه نيرومند! دسته اي هستيد كه به دانش و نيكي و خير خواهي معروفيد، و به وسيله خدا در دل مردم مهابتي داريد كه شرافتمند از شما حساب مي برد و ناتوان شما را گرامي مي دارد و آنان كه هم درجه شمايند و بر آنها حق نعمتي نداريد، شما را برخورد پيشي مي دارند، شما واسطه حوايجي هستيد كه از خواستارانشان دريغ مي دارند و به هيبت پادشاهان و ارجمندي بزرگان در ميان راه، گام بر مي داريد، آيا همه اينها از آن رو نيست كه به شما اميدوارند كه به حق خدا قيام كنيد؟! اگر چه از بيشتر حقوق خداوندي كوتاهي كرده ايد از اين رو حق امامان را سبك شمرده، حقوق ضعيفان را تباه ساخته ايد و به پندار خود حق را گرفته ايد. شما در اين راه نه ملي خرج كرديد و نه جاني را براي خدا كه آن را آفريده به مخاطره انداختيد و نه براي رضاي خدا با عشيره اي در افتاديد، آيا شما به درگاه خدا بهشت و همنشين پيامبران و امان از عذاب او را آرزو داريد؟!

اي آرزومندان به درگاه خدا! من مي ترسم كيفري از كيفرهاي او بر شما فرود آيد، زيرا شما از كرامت خدا به منزلتي دست يافته ايد كه بدان بر ديگري برتري داريد و كسي را كه به وسيله خدا (بر شما) شناسانده مي شود گرامي نمي داريد با اينكه خود به خاطر خدا در ميان مردم احترام داريد، شما مي بينيد كه پيمان هاي خدا شكسته شده و نگران نمي شويد با اينكه براي يك نقض پيمان پدران خود به هراس مي افتيد.

مي بينيد كه پيمان رسول خدا صلي الله عليه وآله خوار و ناچيز شده و كورها و لال ها و از كار افتاده ها در شهرها رها شده اند و رحم نمي كنيد، و در خور مسئوليت خودكار نمي كنيد و به كساني كه در آن راه تلاش مي كنند وقعي نمي نهيد و خود به چاپلوسي و سازش با ظالمان آسوده ايد.

همه اينها همان جلوگيري و بازداشتن دسته جمعي است كه خداوند بدان فرمان داده و شما از آن غافليد. مصيبت بر ايشان از همه مردم بزرگ تر است، زيرا در حفظ منزلت علما مغلوب شديد، كاش در حفظ آن تلاش مي كرديد.

اين براي آن است كه مجراي كارها و گذرگاه احكام تعيين پست هاي كليدي به دست عالمان به خداست كه بر حلال و حرام خدا امين اند و از شما اين منزلت را ربودند و آن از شما ربوده نشد مگر به واسطه تفرق شما از حق و اختلاف شما در سنت پيامبر صلي الله عليه وآله با اينكه دليل روشن بر آن داشتيد. و اگر بر آزارها شكيبا بوديد و در راه خدا هزينه ها و تعهدها را تحمل مي كرديد، زمام امور خدا بر شما در مي آمد و از جانب شما به جريان مي افتاد و به شما بر مي گشت، ولي شما ظالمان را در جاي خود نشانديد و امور خدا را بر آنان سپرديد تا به شبه كار كنند و در شهوت و دلخواه خود راه روند فرار شما از مرگ و خوش بودن شما به زندگي دنيا كه از شما جدا خواهد شد (آنان را بر اين منزلت چيره كرده) بدين سان ضعيفان را به دست آنان سپرديد كه برخي را برده و مقهور خود ساخته و برخي را ناتوان و مغلوب زندگي روزمره كردند، در امور مملكت به راي خود تصرف مي كنند و با هوسراني خويش ننگ و خواري پديد مي آورند به سبب پيروي از اشرار و گستاخي بر خداي جبار!

در هر شهري خطيبي سخنور بر منبر دارند كه به سود آنها سخن مي گويد، سرتاسر كشور اسلامي بي پناه مانده و دستشان در هم جاي آن باز است و مردم بردگان آنهايند كه هيچ دست برخورد كننده اي را از خود نرانند.

آنها كه برخي زورگو و معاندند و برخي بر ناتوانان سلطه گر و تندخويند، فرمانرواياني كه نه خدا شناسند و نه معاد.

شگفتا! و چرا در شگفت نباشم كه ديار اسلامي در اختيار فريبكاري نابكار و ماليات بگيري ستمگر و فرمانرواي بي رحم بر مؤمنان است، پس خدا در آنچه ما كشمكش داريم حاكم است و در آنچه اختلاف داريم داوري مي كند.

خدايا! تو مي داني كه آنچه از ما سر زد، براي رقابت در فرمانروايي و نيز دسترسي به مال بي ارزش دنيا بود؛بلكه از آن روست كه نشانه هاي آيين تو را بنمايانيم و سرو سامان بخشي را در سرزمين هايت آشكار سازيم تا بندگان ستمديده تو آسوده گردند و به فرايض و سنن و احكام تو عمل كنند

و شما (اي مردم!) اگر ما را در اين راه مقدس ياري نرسانيد و در خدمت ما نباشيد ستمگران (بيش از پيش) بر شما نيرو گيرند و در خاموش كردن نور پيامبر شما بكوشند.

خدا ما را بس است و بر او توكل داريم و به سوي او باز گرديم و سرانجام به سوي اوست. [15] .


پاورقي

[1] مقل الحسين، ج 1، ص 188.

[2] قصص، 83.

[3] سيدالشهدا عليه السلام شهيد دستغيب، ص 154.

[4] همان ماخذ، ص 189.

[5] صحيفه نور، ج 4، ص 42.

[6] صحيفه نور، ج 20، ص 189.

[7] صحيفه نور، ج 20، ص 190.

[8] همان ماخذ، ج 4 ص 15.

[9] تحف العقول، ص 245.

[10] ده گفتار ص 247.

[11] ايثار و شهادت در مکتب امام خميني، ص 2314.

[12] سيدالشهدا عليه السلام شهيد دستغيب، ص 155.

[13] بحارالانوار، ج 45، ص 56.

[14] همان ماخذ، ص 185.

[15] فرهنگ جامع سخنان امام حسين عليه السلام، ص 309.