بازگشت

رد بيعت با يزيد


95 - نامه يزيد به وليد بن عتبه

معاويه - كه خداوند او را لعنت كند - در شب پانزدهم ماه رجب سال شصت هجري به درك واصل شد و فرزند او يزيد لعنه الله عليه جانشين او گشت و شروع به برنامه ريزي براي خلافت خود نمود. يزيد در ابتداي امر، نامه اي براي وليد بن عتبه، پسر ابوسفيان كه حاكم مدينه بود، فرستاد و به او اين گونه دستور داد كه: اي وليد! بايد از ابو عبدالله حسين و عبدالله بن عمر و عبدالله بن زبير و عبدالرحمن بن ابوبكر، براي من بيعت بگيري و بر آن ها سخت بگير و هيچ عذر و بهانه اي را از ايشان قبول نكن و هركدام از آن ها كه بيعت با من امتناع نمود، سرش را از تن جدا كرده و براي من بفرست! [1] .

96 - فاتحه اسلام را بايد خواند!

امام حسين (ع) در كوچه هاي مدينه با مروان حكم ملاقات نمود، مروان گفت: يا ابا عبدالله! من خير خواه توام، بيا و نصيحت مرا قبول كن!

امام فرمودند، نصيحت تو چيست؟

مروان گفت: به تو پيشنهاد مي كنم با بيعت با يزيد موافقت نمايي؛زيرا اين كار به صلاح دين و دنياي تو را در بر دارد.

امام فرمودند: انا لله و انا اليه راجعون و علي الاسلام السلام. سخنان مروان تا حدي حيرت انگيز بود كه سبب شد، حضرت كلمه استرجاع را بگويد و بفرمايد كه: فاتحه اسلام خوانده است، هنگامي كه امت اسلامي به خليفه اي همانند يزيد مبتلا شوند: همانا از جدم رسول خدا صلي الله عليه وآله شنيدم كه مي فرمود:

خلافت بر خاندان ابوسفيان حرام است.

گفتگوي بسياري ميان مروان و امام حسين عليه السلام در گرفت تا آن كه مروان با خشم و عصبانيت از امام جدا شد. [2] .

97 - نپذيرفتن بيعت با يزيد فاسق

وقتي امام حسين عليه السلام از مدينه خارج مي شد كنار قبر پيامبر صلي الله عليه وآله و قبر را در آغوش گرفت و گريه شديدي كرد، با آن حضرت خدا حافظي نمود و فرمود: پدر و مادرم فدايت يا رسول الله! از جوار تو به اجبار خارج مي شوم، آنچه باعث جدايي بين من و تو شد اين بود كه مي بايست با يزيدي بيعت مي كردم كه شرابخوار و فاسق است. اگر بيعت كنم كافر شده ام و اگر ابا كنم، كشته مي شوم. پس من از نزد تو به اجبار خارج مي شوم. خداحافظ يا رسول الله.

حضرت ساعتي به خواب رفتند، در خواب پيامبر صلي الله عليه وآله را ديدند كه نزد او ايستاده و مي فرمايد: پسرم! پدر تو و مادر و برادرت به من ملحق شدند و اينها در منزل زندگي جاودان مجتمع اند ما مشتاق توايم؛پس ‍ زودتر نزد ما بشتاب، بدان پسرم كه براي تو درجه اي پوشيده از نور خداست و به آن نمي رسي مگر با شهادت و چه نزديك شده آمدنت نزد ما. [3] .

98 - من هرگز تن به ذلت نخواهم داد

محمد بن عمر اينگونه روايت كرده است كه: از پدرم عمربن علي بن ابيطالب شنيده كه به دايي هاي من؛فرزندان عقيل مي گفت:

هنگامي كه برادرم حسين عليه السلام در مدينه از بيعت كردن با يزيد سر پيچي كرد، من خدمت حضرت رفتم، ديدم كه آنجناب تنها بشسته و كسي در حضورش نيست، عرض كردم: يا ابا عبدالله! فدايت شوم، برادرت ابا محمد، امام حسن عليه السلام از قول پدرت به من مي گفت...

تا اين حرف را زدم، گريه امانم نداد و شروع به گريستن كردم، آن حضرت مرا در آغوش كشيد و فرمود: آيا به تو خبر شهادت مرا داد؟

من گفتم: خدا نكند اي پسر رسول خدا!

فرمود: تو را به حق پدرت قسم مي دهم كه بو سؤالم پاسخي دهي، آيا امام حسن عليه السلام خبر شهادت من را به تو داد؟

من به آن حضرت گفتم: آري! كاش از آنها كناره نمي گرفتي و تن به بيعت مي دادي!

امام عليه السلام فرمودند: پدرم از رسول خدا صلي الله عليه وآله نقل مي كرد كه آن حضرت صلي الله عليه وآله به ايشان اينگونه فرمود بودند كه: من و او (علي عليه السلام) هر دو به تيغ كينه و ستم كشته مي شويم و مزارمان نزديك يكديگر است، آيا تو فكر مي كني آنچه را كه تو مي داني من نمي دانم؟ همانا كه من هرگز تن به ذلت نخواهم داد و مي دانم روزي كه (مادرم) زهرا عليهاالسلام، پيامبر صلي الله عليه و آله را ملاقات كند، به آن حضرت صلي الله عليه و آله و سلم شكايت ستم هايي كه امت او در حق فرزندانش نمودند را خواهد كرد و حتي يك نفر از كساني كه دل فاطمه عليها السلام را درباره فرزندانش به درد آورده اند، داخل بهشت نخواهد شد. [4] .

99 - عناصر نهضت حسيني

شايد در حدود بيست و هفتم ماه رجب بود كه امام حسين عليه السلام به طرف مكه حركت كرد و در سوم ماه شعبان كه روز ولادت ايشان هم هست، وارد مكه شد، و تا هشتم ماه ذي الحجه در مكه اقامت كرد. به هر حال به هيچ وجه حاضر نشد آن تقاضايي را كه از او شده بود تمكين كند. اين (پاسخ منفي دادن) يك گفته است، گفته اي كه به اين نهضت ماهيت مخصوص مي دهد، و آن ماهيت نفي و عدم تمكين و تسليم در مقابل تقاضاهاي جابرانه قدرت حاكم زمان است. عنصر ديگري كه در اين نهضت دخالت دارد، عنصر امر به معروف و نهي از منكر است كه در كلمات خود حسين بن علي عليها السلام تصريح قاطع به اين مطلب شده است و شواهد و دلايل زيادي دارد. يعني اگر فرضا از او بيعت هم نمي خواستند باز او سكوت نمي كرد.

عنصر ديگر، عنصر اتمام حجت است. در آن روز، جهان اسلام سه مركز بزرگ و مؤثر داشت: مدينه كه دارالهجره پيغمبر بود، شام كه دارالخلافه بود و كوفه كه قبلا دارالخلافه اميرالمؤمنين علي عليه السلام بود، و به علاوه شهر جديدي بود كه به وسيله سربازان مسلمين در زمان عمر بن الخطاب ساخته شده بود و آن را سربازخانه اسلامي مي دانستند و از اين جهت با شام برابري مي كرد. از مردم كوفه، يعني از سربازخانه جهان اسلام بعد از اينكه اطلاع پيدا مي كنند كه امام حسين حاضر نشده است با يزيد بيعت بكند، در حدود هجده هزار نامه مي رسيد. نامه ها را به مركز مي فرستند. [5] .

100 - چرا امام حسين (ع) با يزيد صلح نكرد؟

اگر حسين بيعت كرده بود جانش در امان بود؟ آبرويش محفوظ بود؟ معاويه با اين كه رعايت ظاهر را تا اندازه اي مي كرد حضرت مجتبي در مجلس بود خطيب را مي فرستاد سب علي را بكند امام حسن مجتبي چاره اي نداشت موقعيت اين طور اقتضاء مي كرد.

اما در مورد حضرت سيدالشهداء زمينه طور ديگري برايش فراهم شده بود اگر بيعت مي كرد بايد همپياله يزيد بشود. آن وقت مگر يزيد دست بر مي داشت؟ مگر امام حسن را راحت گذاشتند نه عاقبت او را كشتند، يزيد هم كه محافظه كارتر از معاويه نبود بلكه در بروز خيانت و شقاوت زياده روي مي كرد.

پس بنابراين جواب امثال ابن تيميه سني (كه در كتاب منهاجش مي نويسد چرا حسين با يزيد صلح نكرد؟) واضح مي شود جنايت شيخك! مگر امام حسن با معاويه صلح نكرد؟ آيا معاويه شرايط صلح را رعايت كرد؟ آيا دست از فتنه و فساد برداشت؟ آيا غارت و كشتار شيعيان خاتمه يافت؟ در آخر آيا حسن را به زهر جفا نكشت؟ ديگر از يزيد پليد چه انتظاري مي توان داشت بر فرض كه امام حسين هم بيعت مي كرد آيا اگر يزيد امان مي داد به گفته اش اطمينان بود؟ [6] .

101 - تقيه بر حسين حرام بود!

از لحاظ اخروي هم اگر امام حسين عليه السلام با يزيد بيعت مي كرد حرام واقعي مرتكب شده بود اينجا تقيه بر حسين عليه السلام حرام بود، زيرا وضع زمان طوري بود كه اگر ابي عبدالله خلافت يزيد را تصويب مي فرمود اسلام از بين مي رفت خودش فرمود كه شنيدم از جدم رسول خدا صلي الله عليه و آله كه فرمود:

هرگاه سلطان جائري كه هتك حكم خدا و سنت پيغمبر مي كند و حرمت عباد را مي شكند هر كس با او اظهار مخالفت نكند، به قول يا به فعل، حق است بر خدا كه او را با آن ظالم محشور فرمايد.

يعني يزيدي كه شراب خواري و زناكاري و قمار بازي او علني است، اگر من اظهار مخالفت نكنم به حكم خدا جايم با يزيد يك جا است.

اگر با يزيد بيعت مي كرد تمام زحمات جدش از بين مي رفت، اين همان يزيدي است كه صريحا منكر پيغمبري و نزول وحي مي شد.



لعبت هاشم بالملك فلا

خبر جاء ولا وحي نزل



وقتي كه مزاحمي نمي ديد اين عقيده را اعمال مي كرد، زور است، به زور آثار رسالت را محو مي كرد. [7] .

102 - حسين ع بر سر دوراهي صلح يا جهاد؟!

وضع زمان ابي عبدالله الحسين عليه السلام و در نتيجه تكليفي كه متوجه ايشان بود با ساير ائمه متفاوت بود، در قسمتي از زمان شده بود كه جز با قيام و كشته شدنش، دين باقي نمي ماند، به تعبير ديگر حسين عليه السلام بر سر دو راهي ايمان و كفر بود، اگر ساكت مي نشست و بيعت مي كرد با سكوت و بيعتش كفر يزيد را امضا كرده بود.

از اين گذشته، حسين عليه السلام را راحت نگذاشتند تا فقط بي طرف و ساكت باشد از او بيعت مي خواستند يا بگو يزيد و كارهايش از شراب و قمار و زنا و غيره درست است و با بيعت او را تصديق كن يا خدا، و ايمان و تقوي و عدالت و فضيلت يا كشته شو.

اگر حسين عليه السلام (استغفر الله) طالب دنيا بود بهترين وسائلش را فراهم مي كردند فقط اقرار بكند يزيد جانشين پيغمبر است، اما اگر زير بار نرود بايد مالش از كفش برود سر به بيابان بگذارد آخرش هم او را بكشند.

اينجا جاي توحيد در عبوديت است، استقامت در راه خدا و يكتا پرستي و پشت پا به هوا و هوس و هر آنچه جز خدا است. [8] .

103 - علت اصرار يزيد به بيعت

براي اينكه موقعيت امام حسين را در برابر يزيد بهتر بفهميم به كتب تواريخ كه مراجعه مي كنيم، مي بينيم تمام توجه عالم اسلامي در آن وقت به حسين بود. ابن زبير با آن نفوذ و طمطراق تحت الشعاع آقا بود، وقتي كه امام حسين مي خواست حركت كند گفت: آقا كجا مي رويد؟ شما مطاع باشيد من مطيع.

اگر امام حسين با يزيد بيعت كرده بود، ديگر چه كسي مي توانست مقابل يزيد لا و نعم گويد؟ لذا از نفوذ معنوي و حسب و نسب بي نظير حسين عليه السلام بيمناك بود كه به والي مدينه نوشت: اگر بيعت نكرد او را بكش!

وقتي كه به مكه هجرت كرد هنگام مراسم حج كه جمعيت از اطراف بلاد اسلامي جمع مي شوند بيم اين بود كه اطراف حسين را بگيرند و سلطنت يزيد در خطر بيفتد. لذا عمرو بن سعيد بن العاص را كه والي مكه بود مأمور كرد كه سي نفر در لباس احرام بروند و اسلحه ها را پنهان كنند و حسين را هر كجا هست هر چند در مسجد الحرام باشد، بكشند.

ابن عباس پس از واقعه كربلا در نامه اي كه به يزيد نوشت همين موضوع را ضمن سرزنش او تذكر داد كه: تو همان كسي هستي كه عمرو بن سعيد را با سي نفر مأمور قتل حسين كردي و حال آن كه مكه حرام امن خداست. [9] .

104 - براي حسين (ع) جاي تقيه نبود!

خلاصه بحث اين كه اگر حسين عليه السلام به كربلا نمي رفت القاء النفس ‍ بالتهلكه بود حقيقتا خودش را به هلاكت انداخته بود، چون از حيث دنيوي خونش را مي ريختند بدون اينكه اتمام حجت شده باشد. اينكه شنيده ايد كه تقيه براي حفظ جان يا مال واجب است اگر به واسطه تقيه جان يا مال حفظ بشود (آن هم با بعضي شرايط)، اما در صورتي كه چه تقيه كند چه نكند او را خواهند كشت ديگر تقيه واجب نيست، بلكه مورد ندارد. خود ابي عبدالله عليه السلام فرمود كه: به هر كجا بروم بني اميه مرا بيرون مي آورند و مرا خواهند كشت.

اگر كار يزيد را امضا مي كرد ابطال رسالت جدش، بلكه جميع انبيا مي شد،

ماندنش هم در مكه كه خطرناك شده بود، قبلا گفتيم كه مي خواستند حسين عليه السلام را در مكه بكشند. [10] .

105 - عوامل مؤثر در قيام حسين (ع)

در قيام حسين عليه السلام چند عامل را بايد در نظر گرفت:

الف - از امام حسين براي خلافت يزيد بيعت و امضاء مي خواستند. آثار و لوازم اين بيعت و امضاء چقدر بود؟ و چقدر تفاوت بود ميان بيعت با ابوبكر يا عمر يا عثمان و صلح با معاويه و ميان بيعت با يزيد. به قول عقاد اولين اثر اين بيعت امضاء ولايت عهد و وراثت خلافت بود.

ب - خودش مي فرمود: اصلي در اسلام است كه در مقابل ظلم و فساد نبايد سكوت كرد، اصل امر به معروف و نهي از منكر. خودش از پيغمبر روايت كرد: من راي سلطانا جائرا مستحلا لحرم الله ايضا مي گفت: الا تزون ان الحق لا يعمل به.

ج - مردم كوفه از او دعوت به عمل آوردند و نامه نوشتند و هجده هزار نفر با مسلم بيعت كردند. بايد ديد آيا عامل اصلي، دعوت اهل كوفه بود، و الا ابا عبدالله هرگز قيام يا مخالفت نمي كرد، بلكه تاريخ مي گويد: چون خبر امتناع امام حسين از بيعت به كوفه رسيد، مردم كوفه اجتماع كردند و هم عهد شدند و نامه دعوت نوشتند. روز اول كه در مدينه بود از او بيعت كردن با يزيد صحه گذاشتن بر حكومت او بود كه ملازم بود با امضاء بر نابودي اسلام: و علي الاسلام السلام اذقد بليت الامه براع مثل يزيد پس ‍ موضوع امتناع از بيعت خود اصالت داشت. حسين عليه السلام حاضر بود كشته بشود و بيعت نكند؛زيرا خطر بيعت خطري بود كه متوجه اسلام بود نه متوجه شخص او، بلكه متوجه اساس اسلام يعني حكومت اسلامي بود، نه يك مسئله جزئي فرعي قاب تقيه.

اما موضوع دوم نيز به نوبه خود اصالت داشت. از اين نظر اين جهت را بايد مطالعه كرد كه آيا شرط امر به معروف؛يعني احتمال اثر و منتج بودن در آن بود يا نه؟ از گفته هاي خود امام حسين كه مي فرمود: ثم ايم الله لا تلبثون بعدها الا كريثما يركب الفرس حتي تدور بكم دور الرحي و تقلق بكم قلق المحور

يا در جواب شخصي كه (رياش) نقل مي كند فرمود: ان هولاء اخافوني و هذه كتب اهل الكوفه و هم قاتلي فاذا ذلك و لم يدعوا لله محرما الا انتخكو بعث اله اليهم من يقتلهم حتي و اعلموا ان الله حافظكم و منجيكم من شر الاعداء و يعذب اعاديكم بانواع البلاء

از اينها معلوم مي شود كه امام حسين توجه داشت كه خونش بعد از خودش ‍ خواهد جوشيد و شهادتش سبب بيداري مردم مي شود پس شهادتش مؤثر بود.

اما از نظر سوم: از اين جهت همين قدر مؤثر بود كه امام را متوجه كوفه كرد. اما آيا اگر به كوفه نمي رفت، در محل امن و اماني بود؟ اگر در مكه يا مدينه هم بود چون از بيعت امتناع مي كرد و به علاوه به خلافت يزيد معترض بود دچار خطر بود و امام حسين ابا داشت كه در مكه حرم خدا كشته شود و شايد از اينكه در حرم پيغمبر هم كشته شود ابا داشت. اينكه در وسط راه به اصحاب حر گفت و از نامه عمر و سعد به ابن زياد بر مي آيد كه در خود كربلا به عمر سعد هم گفته است: اگر نمي خواهيد بر مي گردم، فقط ناظر به اين قسمت است كه چرا به عراق آمد نه اينكه قضيه فقط يك جنبه دارد و آن هم جنبه دعوت و بعد هم پشيماني از آمدن به عراق است. امام حسين كه نگفت مردم كوفه نقض عهد كردند پس من بيعت مي كنم يا اينكه ديگر موضوع اعتراض به خلافت يزيد را پس مي گيرم و ساكت مي شوم. [11] .

106 - نرفتن زير بار و لايتعهدي يزيد

سلطنت و ولايتعهدي همان طرز حكومت شوم و باطلي است كه حضرت سيدالشهداء عليه السلام براي جلوگيري از برقراري آن قيام فرمود و شهيد شد. براي اين كه زير بار ولايتعهدي يزيد نرود و سلطنت او را به رسميت نشناسد قيام فرمود و همه مسلمانان را به قيام دعوت كرد. اينها از اسلام نيست. اسلام سلطنت و ولايتعهدي ندارد. [12] .

107 - اسلام را آلوده مي كردند

سيد الشهداء عليه السلام چون ديد اينها دارند مكتب اسلام را آلوده مي كنند با اسلام، خلافكاري مي كنند و ظلم مي كنند و اين منعكس مي شود در دنيا كه خليفه رسول الله دارد اين كارها را مي كند، حضرت سيدالشهداء تكليف براي خودشان دانستند كه بروند و كشته هم بشوند و محو كنند آثار معاويه و پسرش را. [13] .

108 - مقابله با سلطان جائر

سيد الشهداء عليه السلام وقتي مي بيند كه يك حاكم ظالمي، جائري در بين مردم دارد حكومت مي كند، تصريح مي كند حضرت كه اگر كسي ببيند كه حاكم جائري در بين مردم حكومت مي كند، ظلم به مردم مي كند بايد مقابلش بايستد و جلوگيري كند هر قدر كه مي تواند با چند نفر، با چند نفر كه در مقابل آن لشكر هيچ نبود. [14] .

109 - يزيد ملت را استثمار مي كرد

يزيد هم يك قدرتمند بود يك سلطان بود و - عرض مي كنم كه - همه بساط سلطنت را يزيد داشت، بعد از معاويه او بود ديگر، حضرت سيدالشهداء به چه حجت با سلطان عصرش طرف شد؟ با ضل الله طرف شد؟ سلطان را نبايد دست زد به چه حجت با سلطان عصرش طرف شد؟ سلطان عصري كه شهادتين را مي داد و مي گفت كه من خليفه پيغمبر هستم. براي اينكه يك آدم قاچاق بود، براي اينكه يك آدم بود كه مي خواست اين ملت را استثمار كند، مي خواست بخورد اين ملت را، ملت را مي خواست خودش بخورد و اتباعش بخورند. [15] .

110 - اگر حسين (ع) بيعت مي كرد...

رسالت واقعي ويژه آن حضرت، او را دعوت به قيام در برابر ستم و فريب حاكم مي كرد.

گرچه در آن، شهادت خود و ياران و اسارت خاندانش قطعي مي نمود، اما اين كمترين بهايي بود كه براي نجات دين مي بايست، پرداخت؛چرا كه سركشان تجاوزكار اموي به ويژه سركرده آنها معاويه با انواع فريب و تطميع و ديگر شگردهاي ابليسي به گونه اي شخصيت كاذب خويش را در دل هاي ساده انديش، جا زده بودند كه بسياري، آنان را بر حق و امير المؤمنان عليه السلام و فرزندان گرانمايه و شيعيانش را بر اثر بمباران تبليغاتي رژيم اموي، به ناحق مي پنداشتند؛تا آنجايي كه ناسزاگويي و اهانت به آن حضرت را جزء نماز جمعه ساختند.

كار دجال گري اين بدعتگزاران رسوا، به جايي رسيد كه يكي از قربانيان فريب كه در نماز جمعه ناسزاگويي به پيشواي عدالت و انسانيت را فراموش ‍ ساخته و به مشعر رفته بود، هنگامي كه در بيابان خشك و سوزان به ياد آورد، در همان نقطه توقف و بدعت فراموش شده را قضا كرد و براي جبران آن در همانجا مسجدي بنياد كرد و آن را مسجد ذكر نام نهاد!

با اين طوفان فريب و بيداد، اگر امام حسين عليه السلام نيز با آنان دست بيعت مي فشرد و تسليم مي گشت، ديگر اثري از دين خدا بر جاي نمي ماند و توده هاي مردم مي پنداشتند كه آنان به راستي جانشين پيامبرند و در ميان امت، كسي مخالف شيوه ابليسي آنان نيست در حالي كه پس از قيام امام حسين عليه السلام بر ضد سياست تجاوز كارانه و شيطاني آنان و شقاوتي كه نسبت به او و خاندان وحي و رسالت روا داشتند، مردم يكه خوردند و از خواب غفلت بيدار و به پليدي و گمراهي زمامداران اموي پي بردند و به خوبي دريافتند كه آنان سياست بازاني جاه طلب و شاهاني قدرت پرست و تجاوزكاراند، نه چنانكه مدعي بودند:

حجت هاي خدا و جانشين پيامبر! و درست اينجا بود كه به بركت قيام و دعوت توحيدي و شهادت حسين عليه السلام دين حق، بار ديگر آشكار و بدعت هاي سياه اموي كه به عنوان دين، به خورد خلق الله مي دادند، بر ملا شد.

آري! اين رسالت عظيم و مسئوليت بزرگ و وظيفه و برنامه حقيقي امام حسين عليه السلام بود. [16] .


پاورقي

[1] منتهي الامال، ص 89.

[2] همان ماخذ، ص 96.

[3] مقتل الحسين، 38.

[4] لهوف سيد بن طاوس: ص 49.

[5] حماسه حسين، ج 1، ص 188.

[6] سيدالشهدا عليه السلام، شهيد دستغيب؛ص 50.

[7] سيدالشهدا عليه السلام، شهيد دستغيب، ص 51.

[8] سيد الشهدا عليه السلام، شهيد دستغيب، ص 148.

[9] سيدالشهدا عليه السلام، شهيد دستغيب، ص 53.

[10] سيدالشهدا عليه السلام، شهيد دستغيب، ص 57.

[11] حماسه حسيني، ج 3، ص 103.

[12] ولايت فقيه، ص 11.

[13] ايثار و شهادت در مکتب امام خميني، ص 209.

[14] صحيفه نور، ج 2، ص 208.

[15] صحيفه نور، ج 3، ص 8.

[16] ويژگيهاي امام حسين عليه السلام، ص 161.