بازگشت

شخصيت حماسي حضرت سيدالشهداء


80 - انواع شخصيت ها

شخصيت ها هم اقسامي دارند، بعضي از شخصيت ها، شخصيت حماسي هستند و روحشان حماسه است. بعضي روحشان غنايي است، بعضي روحشان اساسا رثاي است، آه و ناله است، بعضي شكل روحشان شكل پند و اندرز و موعظه است [1] .

81 - عظمت شخصيت هاي سازنده حادثه عاشورا

حادثه عاشورا مثل بسياري از حقايق اين عالم است كه در زمان خودشان بسا هست آنچنان كه بايد شناخته نمي شود و بلكه فلاسفه تاريخ مدعي هستند كه شايد هيچ حادثه تاريخي را نتوان در زمان خودش آنچنان كه باشد هست، ارزيابي كرد. بعد زا آنكه زمان زيادي گذشت و تمام عكس ‍ العمل ها و جريانات مربوط به يك حادثه، خود را بروز دادند، آنگاه آن حادثه، بهتر شناخته مي شود. همچنان كه شخصيت هاي هم همين طورند. شخصيت هاي بزرگ غالبا در زمان خودشان آن موجي كه شايسته وجود آنهاست، پيدا نمي شود؛بعد از مرگشان تدريجا شناخته مي شوند، و معمولا افرادي كه در زمان خودشان خيلي شاخصند بعد از فوتشان فراموش ‍ مي شوند، و بسا افرادي كه در زمان خودشان آنقدرها شاخص نيستند ولي بعد از مرگشان تدريجا شخصيت آنها گسترش پيدا مي كند و بهتر شناخته مي شوند.

82 - حسين (ع) سرود انسانيت است!

حسين يك شخصيت حماسي است، اما نه آنطور كه جلال الدين خوارزمشاه يك شخصيت حماسي است و نه آنطور كه رستم افسانه اي يك شخصيت حماسي است. حسين يك شخصيت حماسي است، اما حماسه انسانيت، حماسه بشريت، نه حماسه قوميت، سخن حسين، عمل حسين، حادثه حسين، روح حسين، همه چيز حسين هيجان است، تحريك است، درس است، القاء نيرو است، اما چه جور القاء نيرويي؟ چه جور درسي؟ آيا از آن جهت كه مثلا به يك قوم به خصوصي منتسب است؟! يا از آن جهت كه شرقي است؟ يا از آن جهت كه مثلا عرب است و غير عرب نيست؟! يا به قول بعضي از ايراني هاي از آن جهت كه مثلا زنش ايراني است؟!

اساسا در وجود حسين يك چنين حماسه هايي نمي تواند وجود داشته باشد و علت شناخته نشدن حسين هم همين است. چون حماسه او بالاتر و مافوق اينگونه حماسه هاست، كمتر افراد مي توانند او را بشناسند. حالا ببينيم كه واقعا چطور است؟ شما در جهان يك شخصيت حماسي مانند شخصيت حسين بن علي از نظر شدت حماسي بودن و از نظر علو و ارتقاع حماسه يعني جنبه هاي انساني نه جنبه قومي و ملي پيدا نخواهيد كرد. حسين سرود انسانيت است، نشيد انسانيت است و به همين دليل نظير ندارد، و به جرات عرض مي كنم كه نظير ندارد، شما در دنيا حماسه اي مانند حماسه حسين پيدا نخواهيد كرد، چه از نظر قدرت و قوت حماسه و چه از نظر علو و ارتقاع و انساني بودن آن. و متأسفانه ما مردم اين حماسه را نشناخته ايم [2] .

83 - خاصيت يك شخصيت حماسي

اثر و خاصيت يك سخن يا تاريخچه و يا شخصيت حماسي اين است كه در روح موج به وجود مي آورد، حميت و غيرت به وجود مي آورد، شجاعت و صلابت به وجود مي آورد، در بدن ها، خون ها را به حركت و جوشش در مي آورد، و تن ها را از رخوت و سستي خارج مي كند، و آنها را چابك و چالاك مي نمايد، چه بسيار خون ها در محيطي ريخته مي شود كه چون فقط جنبه خونريزي دارد، اثرش مرغوبيت مردم است، اثرش اين است كه از نيروي مردم و ملت مي كاهد و نفس ها بيشتر در سينه ها حبس مي شود. [3] .

84 - نتايج يك روح حماسي

سخن حماسي، تاريخچه حماسي، شخصيت حماسي آن است كه از لحاظ روحي غيرت و حميت و شجاعت و سلحشوري را تحريك كند و از لحاظ بدني خون را در عروق به جوش آورد، به بدن نيرو و حرارت و چابكي و چالاكي ببخشد، در واقع حيات تازه به بدن بدهد؛به عبارت ديگر روحيه انقلاب و ثوره ايجاد كند، حس مقاومت در مقابل ستم و ستمگر به وجود آورد. [4] .

85 - عظمت روح حضرت سيدالشهداء

1 - به طور كلي روحيه هاي كوچك چون از خود درد ندارند و هدف ندارند (همه دردها و هدف هايشان در خواسته هاي جسماني خلاصه مي شود) و ايده آل ندارند، تن ها را به زحمت نمي اندازند، به لقمه اي كه به دريوزگي تحصيل مي كنند قناعت مي كنند؛اما روحيه هاي بزرگ هميشه تن را به حركت وا مي دارند و در زحمت و بلا قرار مي دهند.

فرقشان شكافته و سرشان بريده مي شود. به همين جهت شهادت براي آنها افتخار است، كه نشانه عظمت نفس آنها است در اينگونه اشخاص كه روحشان از جسمشان بزرگ تر است كار بدن دشوار است. بدن علي مجازات ببيند و سر را توي تنور ببرد.

تن حسين اگر بخواهد با روح حسين همدم باشد، بايد آماده تشنگي بي اندازه باشد، آماده زير سم اسب رفتن، آماده زخم هاي تير كالقنفذ باشد. [5] خوشا به حال بدني كه با يك روح كوچك تؤام شده، همه سور و سات ها را برايش فراهم مي كند، به قيمت دريوزگي و دزدي نان تهيه مي كند، به قيمت جنايت و آدمكشي پست تهيه مي كند

واي به حال بدني كه با يك روح شريف و بزرگ توام است. چند لقمه نان جو بيشتر گيرش نمي آيد كه به زحمت بايد از گلو پايين بدهد، از آن طرف بايد شب زنده داري كند، روز بايد دره به دستش بگيرد مراقب نظم اجتماع باشد، يا شمشير به دست بگيرد و گردن تبهكاران را بزند، يك روز سر توي تنور برد.

2 - علي عليه السلام درباره متقين مي فرمايد: انفسهم منهم في تعب، و الناس منهم في راحه. [6] .

اينجا مراد از نفس، نفس حيواني است؛اشاره است به اينك آسايش آنها در آسايش و عدم سلب راحت از ديگران است

3 - جمله امام حسين عليه السلام كه از پيغمبر اكرم صلي الله عليه وآله روايت كرده است: ان الله يحب معالي الامور و يبعض سفسافها [7] مي رساند كه روح امام با امور پست جسمي (نيست و) سروكارش با معاني عالي و بلند است.

4 - براي بعضي روح، خدمتگزار جسم است، يعني فكر و عقل و عاطف 3ه در خدمت هدف هاي جسماني و بدني و حيواني است، روح اسير است، روح تا حدي رنج مي برد اگر چه روح كوچك حتي احساس رنج هم نمي كند؛روح بايد بزرگ باش كه احساس درد و رنج بكند؛اگر احساس درد و رنج بكند كوچك نيست و در خدمت جسم قرار نمي گيرد.

5 - اين شعر:



لنقل الصخر من قلل الجبال

احب الي من منن الرجال



يقول الناس لي في الكست عار

فان العار في ذل السوال [8] .



نموداري از به افتادن بدن به خاطر بزرگي روح است.

6 - اينك امام فرمود: الا و ان الدعي بن الدعي... هيهات منا الذله، نموداري از به زحمت افتادن بدن است به خاطر عظمت روح.

7 - روح و بدن در عين اتحاد و يگانگي، از جنبه دوگانگي، مانند دو رفيقند كه از طرفي الزاما با هم هستند و نمي توانند از هم جدا باشند و از طرف ديگر دو رفيقي هستند كه هم هدف نيستند:

ميل جان اندر ترقي و شرف

ميل تن در كسب اسباب و علف

اين است كه كوچك ماندن هر كدام به نفع ديگري و رشد كردن هر كدام به ضرر ديگري است.

8 - مي گويند نوابغ هميشه شوهران بدي هستند. دليلش هم واضح است: افق روح آنها از افق آرزوها و افكار و تمنيات و آمال يك زن بالاتر است. جسمش با زن هست ولي روحش با زن نيست. اما اگر كسي در عين نبوغ بتواند خود را آنقدر در موقع خودش تنزل دهد كه با زن عادي در افق عادي هم معاشرت كند، او واقعا فوق نبوغ است، معلوم مي شود قدرت تنزل دادن خون را دارد و قدرت تنزل دادن خود، خيلي فوق العاده است.

براي من پيش آمده است كه با اشخاصي در افق پايين مجبور بوده ام ساعتي زندگي كنم. در عذاب اليم بوده ام. مي ديده ام يك كلمه حرف ندارم با آنها بزنم، گوي همه معلوماتم را فراموش كرده ام.

9- بزرگي روح در مقابل كوچكي و حقارت است، جنبه كمي دارد. روح بزرگ يك آرزوي بزرگ است، يك انديشه بزرگ و وسيع است، يك خواهش و اراده بزرگ است، يك همت بزرگ است. آنكه آرزو دارد در ثروت شخص اول شود - البته آرزوي خالي بلكه آرزوي توام با حركت - يك روح بزرگ دارد. به قول نظامي عروضي احمد بن عبدلله الخجستاني را پرسيدند: تو مردي خر بنده بودي، به اميري خراسان چون افتادي؟

گفت: به بادغيس در خجستان روزي ديوان حنظله بادغيسي همي خواندم، بدين دو بيت رسيدم:



مهتري گر به كام شير در است

شو خطر كن ز كام شير بجوي



يا بزرگي و عز و نعمت و جاه

يا چو مردانت مرگ روياروي



داعيه اي در: پديد آمد كه به هيچ وجه در آن حالت كه بودم راضي نتوانستم بود خران بفروختم و اسب خريدم و از وطن خويش رحلت كردم و به خدمت علي بن الليث صفاري شدم... اصل و سبب اين دو بيت بود. روح بزرگ به كمي و كوچكي و حقارت تن نمي دهد، به كم از قدر خود راضي نمي شود.



به كم از قدر خود مشو راضي

بين كه گنجشك مي نگيرد باز



روح بزرگ اهل مهاجرت است، به كنج خانه و به آب و خاك خود قناعت نمي كند؛سفر مي كند، درياها را و خطره را استقبال مي كند، شب و روز مي كوشد و در نتيجه زودتر پير مي شود، بيماري قلبي مي گيرد و مثل ناصر [9] در نيمه راه عمر مي ميرد. موسوليني گفت: به جاي آنكه صد سال گوسفند باشم ترجيح مي دهم يك سال شير باشم

آدم بزرگ از زندان باك ندارد، ده سال و بيست سال زندان مي رود كه دو سال به كام زندگي كند.

10 - اسكندر خشايار شاه و نادر و ناپلئون روح هاي بزرگ و نا آرام بوده اند، اما يك جاه طلبي بزرگ، يك رقابت و حسادت بزرگ، يك شهوت بزرگ، يك تجمل پرستي بزرگ بوده اند. اينها با مقايسه با روح كوچك البته عظمت و اهميت بيشتري دارند. اينها اگر به جهنم هم بروند يك روح بزرگ به جهنم رفته است، اينها هواپرست هاي بزرگ هستند.

آنچه در وجود اينها و در روح اينها رشد كرده است، شهوت ها، جاه طلبي ها، حسادت ها، كينه توزي ها است.

اما بزرگواري، بزرگواري غير از بندگي است، بزرگواري روح در مقابل كوچكي روح نيست، بلكه در مقابل پستي و دنائت روح است.

اين پستي چگونه پستي اي است؟ اين خود يك مسأله اي است در حقيقت ماوراء الطبيعي و ضد منطق مادي. مي گويند تن به پستي نده، تن به خواري نده، آقا باش نه نوكر، عزيز باش نه ذليل. اينها كه هيچ كدام ملموس نيست. افتخار يعني چه؟ اينكه:



تن مرده و گريه دوستان

به از زنده و خنده دشمنان



مرا عار آيد از اين زندگي

كه سالار باشم كنم بندگي



اينكه:

ان الحيا في موتكم قاهرين و الموت في حياتكم مقهورين [10] يعني چه؟ [11] .

86 - جريمه يك روح بزرگ

روح بزرگ آرزو مي كند كه در راه هدف هاي الهي و هدف هاي بزرگ خودش ‍ كشته شود فرقش شكافته مي شود، خدا را شكر مي كند. روح وقتي كه بزرگ شد، خواه نا خواه بايد در روز عاشورا سيصد زخم به بدنش وارد شود. آن تني كه در زير سم اسب ها لگدمال مي شود، جريمه يك روح بزرگ را مي دهد، جريمه يك حماسه را مي دهد، جريمه حق پرستي را مي دهد، جريمه روح شهيد را مي دهد.



واذا كانت النفوس كبارا

تعبت في مرادها الاجسام



وقتي كه روح بزرگ شد به تن مي گويد من مي خواهم به اين خون ارزش ‍ بدهم. [12] .

87 - قهرماني عظيم حسين (ع)

اگر شهادت بن علي عليه السلام صرفا يك جريان حزن آور مي بود، اگر صرفا يك مصيبت مي بود، اگر صرفا اين مي بود كه خوني به ناحق ريخته شده است و به تعبير ديگر صرفا نفله شدن يك شخصيت مي بود، ولو شخصيت بسيار بزرگي، هرگز چنين آثاري را به دنبال خود نمي آورد. شهادت حسين بن علي، از آن جهت اين آثار را به دنبال خود آورد كه به تعبيري كه عرض كرديم، نهضت او يك حماسه بزرگ اسلامي و الهي بود،

از اين جهت كه اين داستان و تاريخچه، تنها يك مصيبت و يك جنايت و ستمگري از طرف يك عده اي جنايتگر و ستمگر نبود، بلكه يك قهرماني بسيار بزرگ از طرف همان كسي بود كه جنايت ها را بر او وارد كردند. [13] .


پاورقي

[1] حماسه حسيني، ج 1، ص 118.

[2] حماسه حسيني، ج 1، ص 120.

[3] همان ماخذ، ص 162.

[4] همان ماخذ، ج 3، ص 323.

[5] آورده اند که بدن مبارک آن حضرت از کثرت اصابت تير مانند قنفذ(خارپشت)مي نمود.

[6] قريب به اين عبارت در نهج البلاغه، خطبه 184، معروف به متقين. خود رابه زحمت مي اندازند، و مردم از آنان آسوده اند.

[7] تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 246. خداوند کارهاي بلند و گرامي را دوست مي دارد و کارهاي پست و زبون را دشمن دارد.

[8] به دوش کشيدن تخته سنگ از قله کوه هاي نزد من از منت بردن از ديگران محبوب تراست. مردم به من مي گويند کست تنگ است، در صورتي که ننگ در ذلت خواهش است.

[9] جمال عبدالناصر.

[10] نهج البلاغه، خطبه 51. زندگي در مرگ پيروز مندانه است، و مرگ درزندگي توام با شکست.

[11] حماسه حسيني، ج 3، ص 364.

[12] همان ماخذ، ج 1، ص 143.

[13] همان ماخذ ج 1، ص 162.