بازگشت

بحث در مورد اقدامات مختار


هم نصروا سبط النبي و رهطه

و دانوا باخذ الثار من كل ملحد



در مورد خروج مختار و اقدامات او سخنان مختلفي گفته شده است عده اي او را ساحر و دروغگو و حتي مدعي نبوت معرفي كرده اند و بعضي را عقيده بر اينست كه او براي رياست و حكومت خروج كرده و خون خواهي از قتله ي امام را بهانه قرار داده بود.

همچنين مي گويند او مردم را بامامت محمد حنفيه دعوت كرد و فرقه ي كيسانيه را بوجود آورد كه محمد حنفيه را آخرين امام و مهدي موعود مي دانند كه در كوه رضوي غايب شده و روزي ظاهر خواهد شد.

احاديث و روايات هم درباره ي مختار مختلف و متناقض مي باشد.

مرحوم مجلسي مي نويسد شيخ كشي بسند حسن روايت كرده است كه حضرت باقر (ع) فرمود:


لا تسبوا المختار فانه قتل قتلتنا و طلب ثارنا، و زوج اراملنا، و قسم المال فينا علي العسرة [1] .

يعني مختار را دشنام ندهيد زيرا كه او قتله ي ما را كشت و قصاص خون ما را از دشمنان گرفت و بيوه هاي ما را شوهر داد و پول را در تنگدستي براي رفاه ما خرج كرد.

و همچنين بسند معتبر از عبدالله بن شريك روايت كرده كه در روز قربان در مني خدمت حضرت باقر (ع) رفتم پيرمردي از اهل كوفه داخل شد و خواست دست آنجناب را ببوسد ممانعت فرمود و پرسيد تو كيستي؟

گفت من فرزند مختارم و مردم درباره ي پدر من سخنان بسيار مي گويند و من مي خواهم حقيقت امر را از شما بشنوم و هر چه بفرمائيد در حق او اعتقاد كنم.

حضرت فرمود چه مي گويند؟

گفت مي گويند كه دروغگو بود!

حضرت فرمود سبحان الله! بخدا سوگند كه پدرم مرا خبر داد كه مهر مادر من از زري داده شد كه مختار فرستاده بود و او خانه هاي خراب شده ي ما را بنا كرد و قاتلان ما را كشت و خون هاي ما را طلب كرد پس خدا او را رحمت كند.

و باز به سند معتبر از عمر پسر حضرت سجاد روايت كرده است كه گفت چون سر عبدالله بن زياد و عمر بن سعد را براي پدرم آوردند بسجده درآمد و گفت حمد مي كنم خدا را كه خون ما را از دشمنان ما گرفت و خدا مختار را جزاي خير دهد. [2] .

و باز بسند معتبر از حضرت باقر (ع) روايت كرده است كه مختار نامه اي


بخدمت امام زين العابدين (ع) نوشت و با هديه ي چند از عراق بخدمت آنجناب فرستاد چون فرستادگان مختار بدر خانه ي امام رسيده و رخصت طلبيدند كه داخل شوند حضرت كسي را فرستاد كه دور شويد من هديه ي دروغگويان را قبول نمي كنم و نامه ي ايشان را نمي خوانم پس آن رسولان عنوان نامه را محو كردند و بجاي آن نام محمد حنفيه را نوشتند و هدايا را پيش او بردند.

و ابن ادريس هم بسند موثق از حضرت صادق نقل كرده است كه چون روز قيامت شود رسول خدا با اميرالمومنين و حسنين بر صراط بگذرند و كسي از ميان جهنم هر يك از آنان را سه مرتبه صدا مي زند كه بفرياد من برس. آنها جواب نمي دهند تا اين كه امام حسين (ع) را صدا مي زند كه يا حسين بفرياد من برس كه من كشنده ي قتله ي تو هستم آنگاه رسول خدا بامام حسين فرمايد كه حجت بر تو گرفت و تو بفرياد او برس و آنحضرت او را از آتش نجات دهد راوي پرسيد او چه كسي است حضرت فرمود مختار [3] .

علامه مجلسي مي نويسد كه در ميان علماي اماميه درباره ي مختار اختلاف است جمعي او را خوب مي دانند و مي گويند كه امام زين العابدين به خروج او راضي بود و مختار هم براي طلب خون امام حسين (ع) خروج كرد و دعوي امامت و خلافت براي خود و ديگري ننمود و بعضي علماء را اعتقاد آنست كه غرض او رياست و حكومت بود و اين امر را بهانه قرار داده بود.

ابن نما مي نويسد بدانكه بسياري از علماء بحقيقت مطلب توجه كرده اند و اگر سخنان ائمه (ع) كه در مدح مختار نقل شده تدبر و انديشه مي كردند مي دانستند كه او از مجاهديني است كه خداوند در كتاب خود از آنها تمجيد فرموده است و دعاي حضرت سجاد درباره ي مختار دليل آشكاري است كه او در نزد


آنحضرت از نيكان برگزيده بود و اگر غير از اين بود دعايش مستجاب نشده و آن دعا بيهوده و عبثي ميشد و امام از چنين كاري منزه است. [4] .

بايد دانست كه مختار يك مرد مقتدر و لايقي بوده است كه در يك زمان در سه جبهه جنگ ميكرد او هم با عبدالله بن زبير كه حجاز و قسمتي از عراق را در دست داشت جنگيد و نماينده اش را از كوفه بيرون كرد و هم با عبدالملك بن مروان كه در شام خليفه بود بستيزه جوئي برخاست و در موصل ابن زياد را مقتول و لشگريانش را پراكنده ساخت و هم در همان موقع قتله ي امام را يكي پس از ديگري در كوفه بقتل رسانيد.

البته چنين شخص لايق و شجاعي كه با همه از در مخالفت درآمده بود مسلما مورد تهمت و بدگوئي دشمنان قرار ميگرفت و شايد بعضي از اين نسبتها از طرف مخالفين او داده شده باشد.

مختار علاوه بر لياقت و كارداني شخص خداشناس و متديني هم بود و موقعيكه بدست مصعب كشته شد مصعب دستور داد (بنقل مسعودي در مروج الذهب) زن هاي مختار نيز از او برائت جويند و الا بايد بقتل رسند آنها گفتند ما چگونه از مردي كه بخدا ايمان داشت و روزها روزه بود و شبها عبادت ميكرد و خود را در راه مبارزه با قتله ي امام بكشتن داد بيزاري جوئيم؟

حتي يكي از زنان او در اين امر جدا ايستادگي كرد تا كشته شد!

ادعاي مختار اين بود كه من براي خونخواهي از قتله ي امام قيام كرده ام و در اين كار هم كاملا بمقصود خود رسيد و تمام قتله را از دم تيغ گذرانيد ولي براي غلبه بر رقيبان خود (عبدالملك و ابن زبير) كه ميخواست با قلع و قمع آنها تمام كشورهاي اسلامي را تحت يك پرچم آورد موفق نشد تا معلوم شود كه


خودش ميخواست حكومت كند يا واقعا زمينه را براي خلافت اهل بيت آماده ميكرد؟

اما ظاهرا آنچه از ناحيه ي مختار در حيات وي صورت گرفت همگي بنفع خاندان پيغمبر بود، از ابتداي كار خانه اش در كوفه بوسيله ي مسلم بن عقيل مركز فعاليت شيعيان بود و پس از شهادت مسلم نيز بعلت هواداري از او بزندان ابن زياد افتاد و مسلما اين عمل وي او را يك فرد شيعه و طرفدار اهلبيت نشان ميدهد چنانكه عامل ابن زبير هم موقعيكه وارد كوفه شد بالاي منبر رفت و صحبت از سيره و ورش عمر و عثمان نمود يزيد بن انس و چند نفر ديگر از ياران مختار علنا اظهار مخالفت كرده و گفتند ما طالب سيره و روش علي بن ابيطالب هستيم نه روش عمر و عثمان. [5] .

و پس از خروج هم تمام كساني را كه در كربلا براي كشتن حسين (ع) و يارانش بعناوين مختلف شركت كرده بودند بكيفر رسانيد و بنا بنقل مورخين او با كشتن متجاوز از چهل هشت هزار نفر از قتله ي امام و مسببين فاجعه ي كربلا و از لشگريان بني اميه و ابن زبير موجب تسكين خاطر اهل بيت گرديده و جان خود را نيز در اين راه از دست داد.

در اينجا كتاب خود را در مورد بيان شخصيت ممتاز و شرح حالات و تاريخ زندگاني پرافتخار حسين بن علي (ع) به پايان رسانيده و ضمن مسألت توفيق مطالعه كنندگان محترم انتظار دعاي خير دارم كه بقول شيخ اجل سعدي:



غرض نقشي است كز ما باز ماند

كه هستي را نميبينم بقائي



مگر صاحبدلي روزي برحمت

كند در حق درويشان دعائي



فضل الله كمپاني

14 / 3 / 45


پاورقي

[1] بحارالانوار جلد 45 ص 351.

[2] جلاء العيون ص 481.

[3] جلاء العيون ص 482.

[4] بحارالانوار جلد 45 ص 386.

[5] طبري از ابي‏مخنف ص 490 (نقل از عمادزاده).