بازگشت

نهضت توابين


اليك ربي تبت من ذنوبي

و قد علاني في الوري مشيبي



فارحم عبيدأ عرما تكذيب

و اغفر ذنوبي سيدي و حوبي



(سليمان بن صرد)

پس از مرگ يزيد جريان كار خلافت در شام به ترتيبي بود كه شرح آن در فصل پيش توضيح داده شد و در مكه نيز عبدالله بن زبير بنام خود از مردم بعيت گرفته و خلافت خود را اعلام كرده بود اكنون خوبست سري بكوفه بزنيم و ببينيم در آن شهر چه حوادثي روي داده است.

همزمان با وقوع حوادث گذشته در شام و حجاز در كوفه نيز اقداماتي عليه بني اميه بعمل ميآمد و تفصيل آن چنين است كه پس از شهادت حسين (ع) چون ابن زياد از نخيله بكوفه برگشت عموم مردم از اوضاع مطلع گرديده و گوئي از يك خواب غفلت بيدار شده بودند.

همديگر را ملامت ميكردند كه چرا امام را ياري نكردند و چرا او را دعوت نموده و بدست دشمنانش سپردند!


اين عده كه از عدم ياري امام (ع) نادم و پشيمان شده بودند بنام توابين ناميده ميشوند، اينها ميگفتند كه ما مرتكب گناه بزرگي شده ايم و براي جبران آن بايد از قتله ي امام انتقام بگيريم و در اينراه كشته شويم تا دامن وجدان ما از لوث اين معصيت پاك شود.

در رأس اين جماعت سليمان بن صرد كه بزرگ شيعه و از صحابه ي رسول خدا بود قرار داشت.

بالاخره بزرگان توابين در منزل او جمع شده و پس از گفتگوهاي زياد او را بر خود امير نمودند.

سليمان به بصره و مدائن و جاهاي ديگر هم نامه نوشت و پيغام فرستاد و مشغول جمع آوري سپاه شد و چون مرعوب لشگريان شام بود نتوانست خروج كند و تا محرم سال 65 هجري بهمين ترتيب در كوفه مشغول تهيه ي وسائل و ساز و برگ بود اگر چه عده ي زيادي بمتابعت او درآمده بودند ولي موقع خروج بيش از چهار يا پنج هزار نفر از او پشتيباني نكردند.

سليمان با اين عده از كوفه خارج شد و بكربلا آمد و پس از يك شب و روز گريه و زاري و ندبه و انابه در سر خاك حسين (ع) بطرف شام رهسپار شد تا با حاكم سابق كوفه (ابن زياد) كه در آنموقع در شام بود بجنگد.

محمد رضا مصري از ابن اثير روايت ميكند كه چون توابين به قبر حسين بن علي رسيدند يكباره صيحه كشيدند و شيون آغاز نمودند و هرگز گريه اي زيادتر از آن روز شنيده نشده بود و آنگاه بر حسين (ع) درود فرستادند و در كنار قبرش از بيوفائي و خذلاني كه نسبت باو مرتكب شده و جهاد را در ركاب او ترك نموده بودند توبه كردند.

طبري هم روايت كرده كه چون سليمان بن صرد و اصحابش بقبر حسين (ع)


نزديك شدند يكباره صيحه از دل بركشيدند و گفتند: خداوندا: ما با دست خويش فرزند دختر پيغمبرمان را خوار ساخته ايم: خداوندا بر ما ببخشا و توبه ي ما را بپذير چه تو، توبه پذير مهربان هستي.

خداوندا بر حسين و اصحاب و ياران شهيدش درود بفرست و ترا گواه ميگيريم كه ما مانند آنكساني كه (در راه حق) قتال كرده اند بوده باشيم و اگر تو بر ما آمرزش نفرستي البته ما از زيانكاران مي باشيم. [1] .

سليمان چهار نفر از فرماندهان زيردست خود را به ترتيب براي خود جانشين قرار داد كه در صورت كشته شدن هر يك از آنها ديگري فرماندهي عده ها را بعهده بگيرد.

عبدالله بن يزيد انصاري كه از طرف ابن زبير والي كوفه بود مرد عاقل و باتجربه اي بود و ميخواست از جمع توابين به نفع حكومت ابن زبير استفاده كند از اينرو به سليمان گفت ما هم مثل شما از كشته شدن حسين (ع) مصيبت زده هستيم و ميدانيد كه من و يا ابن زبير در اين كار دخالت نداشته ايم و حالا هم كه شما ميخواهيد قيام كنيد از نظر من آزاد هستيد ولي ميدانيد كه عامل اصلي در قتل آنحضرت ابن زياد بوده است كه ميخواهد مجددا بعراق بيايد برويد با او بجنگيد ما نيز در صورت امكان كمك خواهيم نمود.

عبدالله بن يزيد با اين ترتيب خود را از شر توابين محفوظ نگاهداشت و جنگ را از محيط كوفه بيرون برد و او با اين تدبير نه تنها از اغتشاشات داخلي جلوگيري كرد بلكه توابين را بجنگ ابن زياد كشانيد كه از هر طرف كشته شود بسود او باشد!

موقع خروج از كوفه عده اي از جمله عبدالله بن سعد كه يكي از فرماندهان


سليمان بود به سليمان گفتند باستثناي ابن زياد بقيه ي قاتلين حسين (ع) مانند شمر و عمر بن سعد و ديگران در كوفه اند خوبست ابتداء بدستگيري و كشتن آنها اقدام كنيم ولي او قبول نكرد و بمنظور كشتن ابن زياد راه شام در پيش گرفت.

بالاخره پس از راه پيمائي هاي زياد به عين الورده رسيدند و سليمان در آنجا لشگريان خود را وعظ و نصيحت نموده و به جنگ و طلب خون شهداي كربلا تحريض كرد و گفت اگر من كشته شوم مسيب به نجبه فرمانده شما خواهد بود و اگر براي او هم پيش آمدي شود عبدالله بن سعد و چنانچه او هم كشته شود برادرش خالد بن سعد و در صورت كشته شدن او هم عبدالله بن وال و پس از او هم رفاعة بن شداد امير شما خواهد بود. [2] .

از آنسوي هم ابن زياد از جانب مروان بن حكم خليفه چهارم اموي با عده ي زيادي بمقابله و قتال توابين آمده بود و پس از برخورد دو سپاه بهم بين آنها جنگ درگرفت سليمان و جانشينانش همگي كشته شدند و آخرين جانشين وي رفاعة بن شداد بزور و اكراه روز را به شب رسانيد و شبانه با استفاده از تاريكي شب با بقيه ي توابين عقب نشيني كرد و راه كوفه را در پيش گرفت.

انتقاد از عمل توابين:

نيت و تصميم اين جمع كه پس از شهادت امام از خواب غفلت بيدار شده بوده بودند و اغلب آنها نيز جانشان را در اجراي اين تصميم از دست دادند البته قابل تقديس است ولي بعلت اشتباه امير خود (سليمان بن صرد) اقدامات آنها مثمر ثمر نگرديد زيرا همچنانكه عبدالله بن سعد يكي از جانشينان سليمان پيشنهاد كرده بود باستثناي ابن زياد بقيه ي قتله ي امام در كوفه بودند و اين گروه ميتوانستند كوفه را در اختيار گرفته و قاتلين امام را دستگير كنند و لزومي نداشت كه پيش از


تصفيه ي كوفه بشام رهسپار شوند چون وضع اشراف كوفه كه بيشتر آنها از قتله ي امام بودند آشفته و درهم بود از يك طرف ابن زبير آنها را به بيعت خود ميخواند از طرف ديگر در شام هرج و مرج بوده و براي تعيين خليفه پس از مرگ يزيد و كناره گيري پسرش معاويه كشمكش بود و ابن زياد هم (پيش از اينكه از خوارج شكست بخورد و بشام فرار كند) در بصره بود و او هم از اين آشفتگي استفاده كرده از مردم بصره براي خود بيعت ميگرفت و بجانشين خود در كوفه (عمر بن حريث) پيغام فرستاده بود كه از مردم كوفه هم بنام او بيعت بگيرد.

اما مردم كوفه زير بار نرفته و عمرو بن حريث را از شهر بيرون كردند و بعبدالله بن زبير پيوستند.

با توجه باوضاع آشفته ي كوفه ناشيگري و اشتباه سليمان بن صرد روشن ميشود زيرا اگر او كمي تجربه و سياست داشت ميتوانست در آن بحران كوفه از جمع توابين به نحو احسن استفاده نمايد ولي بقول مختار او هيچگونه سابقه ي فرماندهي نداشته و مرد رزم ديده و جنگ آزموده اي نبوده بلكه يك صحابي پير و فرتوت بوده است بدينجهت او نه تنها موفق بدستگيري و مجازات قتله ي امام نشد حتي عده ي كثيري از اتباع خود را نيز بكشتن داده و خود نيز كشته شد.



پاورقي

[1] حسن و حسين ص 266.

[2] بحارالانوار جلد 45 ص 360.