بازگشت

خلفاي سيم و چهارم و پنجم اموي


و انت يا مروان و ذريتك الشجرة الملعونة في القرآن

(امام حسن (ع))

پس از مرگ يزيد پسرش معاوية بن يزيد كه بجانشيني او تعيين شده بود سومين خليفه ي اموي گرديد.

اما اين معاويه بمدلول آيه ي كريمه ي (يخرج الحي من الميت) جواني درستكار و حق پرست بود و بر خلاف جد و پدر خود كه براي تصاحب مسند خلافت مرتكب جنايات زيادي شدند او از قبول خلافت خودداري كرد و پس از چهل روز در مسجد جامع شام بالاي منبر رفت و گفت اي مردم من سياست پدر و جد خود را پيروي نخواهم كرد آنها كارهاي زشتي انجام داده و رفتند و اكنون به جزاي اعمالشان رسيده اند مرا صلاحيت منصب خلافت نيست و از عهده ي اين كار برنميآيم و شما خود دانيد و در هشت جمادي الاول سال 64 هجري مسند خلافت را ترك گفت و چون اين سخن بگوش مادرش رسيد او را مذمت كرد و گفت كاش خون حيض بودي (و بوجود نميآمدي) معاويه گفت كاش چنين بودم و نميدانستم


كه خدا را بهشت و جهنمي هست. [1] .

چون معاوية بن يزيد خود را از خلافت خلع كرد اهالي شام در امر خلافت اختلاف كردند و در نتيجه خلافت از خاندان ابوسفيان بآل مروان انتقال يافت (اگر چه هر دو از بني اميه بودند.)

مروان بن حكم كه هميشه پي فرصت ميگشت با كمك ابن زياد كه در شام بود بخلافت رسيده و چهارمين خليفه ي اموي گرديد اما پس از دو ماه خلافت بدست زنش خفه شد و پسرش عبدالملك پنجمين خليفه اموي گرديد. [2] .



پاورقي

[1] منتخب التواريخ نقل از هداية الانام.

[2] براي اينکه خلافت از سلسله‏ي بني‏اميه خارج نشود امويان تلاش ميکردند که کس ديگري را از بني‏اميه بجاي معاوية بن يزيد انتخاب کنند بدينجهت عده‏اي خالد بن يزيد (برادر کوچک معاويه) را پيشنهاد نمودند و ابن‏زياد که در شام بود براي اينکه حکومت تمام عراق را بدست آورد با مروان حيله‏گر همدست شد و تسهيلات لازمه را در مورد خلافت او فراهم ساخت.

مروان بابن‏زياد وعده داده بود که پس از رسيدن بخلافت حکومت تمام عراق را باو خواهد داد از اينرو ابن‏زياد پيش عاتکه زن يزيد رفت و گفت حالا که معاويه از خلافت استعفاء داده است حق اينست که برادرش خالد خليفه شود اما چون خالد خيلي کوچک است اگر تو موافقت کني مروان را خليفه کنيم و خالد هم جانشين او شود.

زن يزيد پيشنهاد ابن‏زياد را پذيرفت و خود نيز بازدواج مروان درآمد ولي از آنجائي که مروان شخص بدنهاد و خبيثي بود و روز بروز حرص و شهوت او بيشتر تحريک ميشد معاويه مخلوع را مسموم کرد و بعد هم بکمک طرفداران خود وليعهدي را از خالد گرفت و به پسرش عبدالملک داد.

مادر خالد در اثر اين نمک‏نشناسي مروان نسبت بوي سخت خشمگين شد و تصميم خطرناکي گرفت و بوسيله‏ي چند نفر از کنيزان خود پس از آنکه يکشب مروان بخواب سنگيني فرورفته بود بالش را روي دهان او گذاشته و او را خفه کردند. بدين ترتيب مروان پس از دو ماه خلافت بدست زنش خفه گرديد همچنانکه بدستور معاويه عامل مسموم شدن امام حسن (ع) (بدست زنش جعده) او بوده است. فاعتبروا يا اولي الابصار.