بازگشت

مرگ يزيد


أاحب من شتم الوصي علانية

فعلي يزيد لعنة و علي ابيه ثمانية



(صاحب بن عباد)

پس از شهادت حسين عليه السلام عبدالله بن زبير كه قبلا از ترس تعقيب وليد بن عتبه از مدينه فرار كرده و بمكه آمده بود حكام اموي را از آن شهر بيرون كرد و چون خود داعيه ي خلافت داشت براي حكومت بشبه جزيره ي عربستان مشغول اقداماتي گرديد.

يزيد كه رقيب اصلي خود (حضرت حسين عليه السلام) را از ميان برداشته بود از اين ماجرا باخبر شد و خواست نيروئي براي سركوبي او بمكه بفرستد ولي در اين اثنا حوادثي در مدينه رخ داد كه يزيد ناچار شد ابتدا نيروي خود را بمدينه و سپس بمكه اعزام دارد.

قتل عام مدينه بدستور يزيد!

اهالي مدينه پس از ورود اهلبيت عصمت بآن شهر كه از شهادت جانگداز


حسين عليه السلام باخبر شده بودند بسيار متأثر و اندوهگين و نسبت به يزيد بينهايت خشمگين شدند از اينرو جمعي از صحابه ي پيغمبر برياست عبدالله بن حنظلة از مدينه بشام رفتند تا نسبت باين عمل فجيع يزيد اعتراض كنند و علت آن را خواستار شوند.

يزيد كه از يكطرف از باده ي پيروزي و از طرف ديگر از شر مسكرات مست و لاقيد بود چندان توجهي بآن گروه نكرد و بگفته هاي آنها ترتيب اثر نداد فقط با دادن جوائزي خواست شر آنها را از خود دور كند زيرا در شام اخلاقيات بكلي بي ارزش شده و رذائل جاي فضائل را گرفته بود و مردم حقوق آل رسول را با مسخره و خنده تلقي ميكردنند!

اين هيأت پس از چند روز توقف در شام با حالت ياس و تأثر به مدينه بازگشتند و به يزيد دشنام دادند و بمردم گفتند ما از نزد كسي آمده ايم كه دين ندارد و شراب ميخورد و سگ بازي ميكند.

مردم مدينه در مسجد پيغمبر (ص) جمع شدند و پس از تشريح فجايع و كفريات يزيد سر از بيعت او پيچيدند و گفتند ما يزيد را از خلافت خلع نموديم.

والي مدينه كه عثمان بن محمد بن ابي سفيان بود نتوانست از تصميم آنها جلوگيري كند و باتفاق ساير امويان بخانه ي مروان بن حكم رفته و پس از بحث و شور جريان امر را طي نامه اي به يزيد نوشتند.

چون يزيد از اين قضيه آگاه شد سپاه انبوهي (دوازده هزار نفر) بفرماندهي مسلم بن عقبه كه در بيديني و خونخواري تالي ابن زياد بود بمدينه فرستاد و حصين بن نمير را هم كه در روز عاشورا فرمانده تيراندازان لشگر عمر بن سعد بود معاون او قرار داد و دستور داد كه سه روز آنها را مهلت بدهد اگر قبول نكردند با آنان مقاتله كنيد و در صورت پيروزي بمدت سه روز اموال و دواب اهل مدينه


را بلشگريان خود مباح كنيد! [1] .

مسلم بن عقبه با سپاهيان خود بطرف مدينه حركت كرد و مردم مدينه موقعي كه شنيدند يزيد مسلم را بسركوبي آنها فرستاده است دور هم جمع شده و تحت فرماندهي عبدالله بن حنظلة با رشادت بي نظيري بمقابله پرداختند.

پس از جنگ و كشتار شديد كه منجر به شهادت عبدالله بن حنظلة و عده ي زيادي از بزرگان مهاجرين و انصار گرديد گر چه ابتداء لشگريان مسلم شكست خورده و در صدد فرار بودند ولي در نتيجه تحريكات و وعده و وعيد مسلم مجددا بر اهل مدينه حمله آورده و آنها را شكست داده و وارد شهر شدند.

اين شهر مقدس كه خاطره هائي از پيغمبر اكرم (ص) داشته و روزگاري مهبط وحي بود بميدان كارزار و صحنه ي ستم و بيدادگري تبديل گرديد مسجد پيغمبر را اسطبل اسبان قرار داده و پس از آنكه اجناس و اشياء مساجد را به يغما بردند بعضي از آنها را هم ويران ساختند!

مسلم بن عقبه اموال و نواميس مردم را بدستور يزيد به لشگريان خود بمدت سه روز مباح نمود و شاميان از خدا بي خبر هم كه با تعليمات معاويه نشو و نما يافته بودند بخانه هاي مهاجرين و انصار ريخته و از هيچگونه قتل و غارت و بي ناموسي اباء و خودداري نكردند.

اين گروه بيدين و خونخوار با اين عمل وحشيانه بمردم نشان دادند كه نه تنها بوئي از تعاليم اسلامي نبرده اند بلكه اثري از انسانيت هم در وجود آنان ديده نميشود.

پس از سه روز مسلم بن عقبه از مردم مدينه به يزيد بيعت گرفت و سپس به


طرف مكه (براي سركوبي عبدالله بن زبير) رهسپار گرديد. [2] .

دكتر طه حسين مينويسد يزيد سپاهي مركب از ده هزار نفر مرد جنگي به فرماندهي مسلم بن عقبه براي جنگ با مردم مدينه فرستاد و بمسلم دستور داد كه سه روز بمردم مهلت دهد تا چنانچه در خلال آنمدت اطاعت كردند و دست از مخالفت برداشتند كه چه بهتر وگرنه با آنها جنگيده و نابودشان كند و وقتي پيروز شد به سربازان شامي اجازه دهد كه هر قدر ميخواهند غارت كنند و عرض و ناموس مردمرا بر باد دهند و او نبايد از هر عملي كه از آنها سر ميزند جلوگيري كند!

مسلم بمدينه آمد و پس از پيروزي بر مردم سه روز شهر را بدست سپاه خود سپرد تا هر قدر ميخواهند از مردم بيچاره بكشند و غارت كنند و عرض و ناموس آنها را بر باد دهند و پس از آنهمه جنايت و قتل و خونريزي از بقيه ي افرادي كه در مدينه باقي مانده بودند براي يزيد فاسق و جنايتكار بيعت گرفت، ولي نه آنطوري كه مسلمانان عادت كرده بودند كه طبق احكام قرآن و سنت بيعت كنند بلكه از آنها بيعت گرفت كه غلام و برده ي يزيد باشند و هر كس از اين بيعت زشت و ننگين اباء و امتناع ميكرد سرش را از تن جدا ميساخت!

با اين ترتيب علنا در شهر پيغمبر مخالف احكام خدا و دستور رسول اكرم رفتار شد و يزيد و ياران جنايتكارش با اين رفتار ننگين و خونين خويش گمان كردند كه انتقام خون عثمان را گرفته اند! [3] .


تخريب مكه بدستور يزيد:

مسلم بن عقبه با معاون و لشگريانش براي دستگيري عبدالله بن زبير كه داعيه ي خلافت داشت عازم مكه شده و پس از رسيدن بآن شهر او را محاصره نمودند.

مسلم بن عقبه بدستور يزيد احترام مكه را نيز مانند مدينه رعايت نكرد و با وسائلي شبيه به منجنيق از كوههاي مشرف بمكه (مانند كوه ابوقبيس) آن شهر را سنگباران نمودند و حتي سنگ ها را با مواد نفتي و محترقه آلوده ساخته و كعبه را كه مأمن و پناهگاه عمومي است آتش زدند.

بنا بنوشته ي محمد رضا مصري مؤلف كتاب الحسن و السحين مسلم از مدينه بسوي مكه كوچ كرد و در بين راه جانش بدر رفت حصين بن نمير را كه معاونش بود بجاي خود گمارد و او با لشگريان يزيد مكه را محاصره نمود و بكمك عده اي از اهالي شام منجنيق هائي بر بالاي مكه نصب نمودند و كعبه را ويران ساختند و كار بر اهل مكه و ابن زبير بسيار سخت شد و پس از آن با سنگ پاره و آتش و شمشير ايشان را آزار رسانيدند. [4] .

در اينموقع خبر مرگ يزيد بمكه رسيد و لشگريان بني اميه از ادامه ي محاصره ي ابن زبير دست برداشته و بسوي شام براه افتادند.

عده اي معتقدند كه مرگ يزيد در اثر بيماري ريوي و يا بيماري كبدي بوده كه بعلت افراط در شرب خمر حاصل شده بود و بعقيده ي بعضي نيز در حال مستي مسابقه ي اسب دواني با ميمون خود گذاشته بود و هنگام دويدن اسب بزمين خورد و درگذشت.

دكتر طه حسين مينويسد يزيد هنوز جوان بود و بيش از چهار سال حكومت نكرده بود كه بوضع ننگيني هلاك شد و بطوريكه بعضي از مورخين نوشته اند در مسابقه ي دو كه با ميموني داد چنان از اسب بزمين خورد كه براي ابد از جاي


برنخاست. [5] .

عبدالله بن زبير پس از مراجعت لشگريان يزيد و شنيدن خبر مرگ وي چنين احساس نمود كه اساس حكومت بني اميه سست و لرزان شده و رقيبي در مقابل خود ندارد بدينجهت فورا براي محكم كردن پايه ي قدرت خود در تمام خاك حجاز خلافت خويش را اعلام نمود.



پاورقي

[1] منتخب التواريخ ص 353.

[2] در اين قتل و غارت و اخذ بيعت، حضرت سجاد و اهلبيت عليهم‏السلام در امان بودند زيرا يزيد مصلحة دستور داده بود که با آنها کاري نداشته باشند بدينجهت عده‏اي از مردم مدينه هم بخانه‏ي آن حضرت پناه برده بودند.

[3] علي و فرزندانش ص 266.

[4] حسن و حسين ص 282.

[5] علي و فرزندانش ص 268.