بازگشت

بني هاشم


لهفي علي الال صرعي في الطفوف و ما

غير العليل بذاك اليوم سالمه.



اغتم يوم به حمت ملاحمهم

ثم انجلي و هم قتلي غنائمه.



(سيد بحرالعلوم)

ارباب مقاتل شهداي بني هاشم را در كربلا غير از خود حضرت حسين عليه السلام 17 نفر نوشته اند و برخي تعداد آنها را 18 نفر قيد كرده اند ابوالفرج اصفهاني هم در مقاتل الطالبيين عده ي آنان را با اسامي شان 20 نفر نوشته است ولي آنچه مشهور بوده و از زيارت ناحيه ي مقدسه بدست ميآيد همان 17 نفر بوده اند كه با خود امام عليه السلام جمع آنها 18 نفر ميباشد (5 نفر ازاولاد حضرت امير - 2 نفر از اولادامام حسين - 3 نفر از اولاد امام حسن عليه السلام - 2 نفر از فرزندان عبدالله بن جعفر - 5 نفر از فرزندان و نواده هاي عقيل).

1 - حضرت ابوالفضل عليه السلام:

مادرش فاطمه دختر حزام بن خالد از شجاع ترين قبايل عرب است و او را عقيل بسفارش حضرت امير براي آنحضرت خواستگاري كرد فاطمه چهار پسر


به ترتيب عباس (قمر بني هاشم) - عبدالله - جعفر - عثمان بوجود آورد و موسوم بام البنين گرديد.

عباس مكني با ابوالفضل مردي شجاع و نيرومند و بلند بالا و خوش سيما بود و بدينجهت او را قمر بني هاشم ميناميدند جريان مبارزه و شهادت آنحضرت اختصارا در بخش دوم بيان گرديد.

2- عبدالله بن علي عليهماالسلام

عبدالله بن علي (فرزند دوم ام البنين) جوان شجاعي بود و چنين رجز ميخواند:



انا ابن ذي النجدة و الافضال

ذاك علي الخير ذوالفعال



سيف رسول الله ذو النكال

في كل قوم ظاهر الاهوال [1]



پس از ابراز شجاعت و پيكار شديد بدرجه ي شهادت نائل آمد و بطوري كه ابوالفرج اصفهاني در مقاتل الطالبيين نوشته است 25 ساله بود و فرزندي هم نداشته است. 3- جعفر بن علي عليهماالسلام

مادر او نيز ام البنين بود و پس از پيكار بدرجه ي شهادت رسيد و ابن شهرآشوب نقل كرده است كه خولي اصبحي تيري بجانب او انداخت و آن تير به شقيقه و يا چشم وي اصابت نمود و ابوالفرج هم از حضرت باقر عليه السلام روايت نموده است كه جعفر بدست خولي كشته شد. [2] .

4- عثمان بن علي عليهماالسلام

عثمان بن علي فرزند ام البنين بود و چنين رجز ميخواند:




اني انا عثمان ذو المفاخر

شيخي علي ذوالفعال الظاهر



و ابن عم للنبي الطاهر

اخي حسين خيرة الاخاير



و سيد الكبار و الاصاغر

بعد الرسول و الوصي الناصر



خولي اصبحي او را هم هدف تير قرار داد و بزمين افكند و مرد ديگري سرش را بريد و در آنموقع 21 ساله بود. [3] .

5- محمد بن علي عليهماالسلام:

مشهور به محمد اصغر مادرش ام ولد بود او هم مانند برادرانش در خدمت امام عليه السلام بدرجه ي شهادت رسيده است.

6- علي بن الحسين عليهماالسلام:

مشهور به علي اكبر كه شرح مبارزه و شهادت او اختصارا در بخش دوم بيان گرديد.7 - عبدالله بن الحسين عليهماالسلام:

اين عبدالله شيرخوار بوده و عبدالله رضيع ناميده شده و ارباب مقاتل او را علي اصغر گفته اند ولي بعقيده ي بعضي علي اصغر غير از عبدالله رضيع است و هر دو با تير حرمله كشته شده اند. [4] .

8- قاسم بن الحسن عليهماالسلام:

پسر امام حسن عليه السلام بوده و بنا بنقل ابي مخنف 14 ساله بود در شب عاشورا هنگامي كه حضرت حسين عليه السلام بخاندان و اصحابش ميگفت كه من فردا كشته ميشوم و هر يك از شما هم كه با من باشد كشته خواهد شد حضرت قاسم عرض كرد آيا من هم كشته ميشوم؟


امام فرمود پسرم مرگ در نظر تو چگونه است؟

قاسم عرض كرد يا عم الموت عندي احلي من العسل عمو جان مرگ در كام من از عسل شيرين تر است!

حضرت فرمود بلي تو هم كشته ميشوي. [5] .

روز عاشورا هم كه بعزم جهاد قدم بميدان كارزار نهاد امام عليه السلام از كثرت علاقه اي كه بفرزند برادرش داشت اجازه ي جنگ باو نميداد تا بالاخره در نتيجه ي اصرار و تضرع اجازه ي مبارزه گرفت و در حاليكه اشگش بصورت جاري بود رجز ميخواند و ميفرمود:



ان تنكروني فانا ابن الحسن

سبط النبي المصطفي المؤتمن



هذا حسين كالاسير المرتهن

بين اناس لا سقوا صوب المزن



پس كارزار سختي نمود و با آن صغر سن و خوردسالي 35 نفر را بدرك فرستاد. [6] .

حميد بن مسلم گويد ديدم پسري كه رويش مانند پاره ي ماه بود در حاليكه شمشيري در دست داشت بسوي ما آمد و پيرهني به تن پوشيده و ازار و نعليني داشت كه بند يكي از آنها پاره شده بود.

عمرو بن سعيد نفيل ازدي كه او را ديد گفت بخدا سوگند اكنون باو حمله كنم، گفتم سبحان الله! تو از اين عمل چه بهره ميبري او را بحال خود گذار آنهائي كه اطراف او را گرفته اند ويرا ميكشند، گفت بخدا سوگند من بايد باو حمله كنم اين را گفت و بيدرنگ بر آن پسر حمله كرد و شمشير را بر سرش فرودآورد و آنرا شكافت و آن پسر برو بزمين افتاد و فريا زد عموجان!

حسين عليه السلام چون باز شكاري رسيد لشگر را پراكنده كرد و مانند شير


خشمگيني حمله نمود و شمشيري بر عمرو بن سعيد زد كه دستش را از مرفق جدا ساخت و از او دور شد سواران عمر بن سعد هجوم آوردند كه او را از معركه بيرون برند ولي در اثر هجوم همان سواران پيكر او زير سم اسبان لگدكوب گرديد و از اينجهان رخت بربست. [7] .

گرد و خاك ميدان كه فرونشست حسين عليه السلام را ديدم كه بالاي سر آن پسر ايستاد و او پاهاي خود را بزمين ميسود و حسين ميفرمود از رحمت خدا دور باشند آنان كه ترا كشتند و در روز قيامت جدت از دشمنان آنها خواهد بود سپس فرمود بخدا سوگند بر عمويت سخت و ناگوار است كه تو او را بخواني پاسخت ندهد و يا پاسخت دهد ولي آن پاسخ بتو سودي نرساند آنگاه او را بر سينه ي خود گرفته از خاك برداشت و گويا مي بينم كه پاهاي او بر زمين كشيده ميشد همچنان او را بياورد تا در كنار جسد فرزندش علي بن الحسين عليهماالسلام بر زمين نهاد من پرسيدم اين پسر، كه بود؟

گفتند قاسم پسر حسن بن علي بن ابيطالب عليهم السلام بود. [8] .

9- ابوبكر بن الحسن عليهماالسلام:

مادرش ام ولد بوده و با حضرت قاسم برادر پدر و مادري بود و بدست عبدالله بن عقبه ي غنوي بشهادت رسيده است. [9] .


10- عبدالله بن حسن عليهماالسلام:

هنگاميكه لشگريان عمر بن سعد دور امام را احاطه كرده بودند عبدالله از خيمه ها بيرون آمد و براي كمك بعمويش بجانب ميدان شتافت حضرت خواهرش را ندا داد كه از حركت عبدالله جلوگير كند و زينب سلام الله عليها هر قدر كوشيد نتوانست او را از تصميم خود بازدارد بالاخره خود را بعمويش رسانيد و در اين موقع بحر بن كعب شمشيري بطرف امام فرودميآورد كه عبدالله صدا زد اي پسر زن خبيثه عموي مرا ميكشي؟

آنگاه دست خود را جلو برد كه مانع اصابت شمشر بامام شود در نتيجه دستش قطع گرديد و از پوست آويزان شد صدا زد يا عماه حضرت او را بسينه چسبانيد و فرمود نور ديده ي برادر صبر كن تا خدا ترا بپدر بزرگوارت ملحق نمايد در اينموقع تير زهرآلود حرمله رسيد و آن طفل جان خود را در دامن عمو فداي عمويش كرد. [10] .

در اينمورد نير مرحوم چنين سروده است:



ديد چون گلدسته ي باغ حسن

شاه دين را غرق گرداب فتن



كفويان گردش سپاه اندر سپاه

چون بدور قرص مه شام سياه



تاخت سوي حربگه نالان و زار

همچو ذره سوي مهر تابدار



شه بميدان چشم خونين باز كرد

خواهر غمديده را آواز كرد



كه مهل اي خوار مه روي من

كايد اين كودك ز خيمه سوي من



ره بساحل نيست زين درياي خون

موج طوفان زا و كشتي سرنگون



برنگردد ترسم اين صيد حرم

زين ديار از تيرباران ستم






گرگ خونخوار است وادي سر بسر

ديده ي را حيل در راه پسر



دامنش بگرفت زينب با نياز

گفت جانا زين سفر برگرد باز



از غمت اي گلين نورس مرا

دل مكن خون داغ قاسم بس مرا



چاره در راه است و صحرا پرخطر

يوسفا زين دشت كنعان كن حذر



از صدف باريد آن در يتيم

عقد مرواريد تر بر روي سيم



گفت عمه وا هلم بهر خدا

من نخواهم شد ز عم خود جدا



وقت گلچيني است در بستان عشق

در مبندم بر بهارستان عشق



بلبل از گل چون شكيبد در بهار

دست منع اي عمه از من بازدار



نيست شرط عاشقان خانه سوز

كشته شمع و زنده پروانه هنوز



عشق شمع از جذبه هاي دلكشم

او فكنده نعل دل در آتشم



دور دار اي عمه از من دامنت

آتشم ترسم بسوزد خرمنت



دور باش از آه آتشزاي من

كاتش سود است سر تا پاي من



بر مبند اي عمه بر من راه را

بو كه بينم بار ديگر شاه را



بازگير از گردن شوقم طناب

پيل طبعم ديده هندستان بخواب



جذبه ي عشقش كشان سوي شهش

در كشش زينب بسوي خرگهش



عاقبت شد جذبه هاي عشق چير

شد سوي برج شرف ماه منير



ديد شاه افتاده در درياي خون

با تن تنها و خصم از حد فزون



گفت شاها نك بكف جان آمدم

بر بساط عشق مهمان آمدم



هين كنارم گير و دستم نه بسر

اي بروز غم يتيمان را پدر



خواهران و دختران در خيمه گاه

دوخته چون اختران چشمت براه



كز سفر كي بازگردد شاه ما

باز آيد سوي گردون ماه ما



خيز سوي خيمه ها ميكن گذار

چشمها را وا رهان از انتظار






گفت شاهش الله اي جان عزيز

تيغ ميبارد در اين دشت ستيز



تو بخيمه بازگرد اي مهوشم

من بدين حالت كه خود دارم خوشم



گفت شاها اين نه آئين وفاست

من ذبيح عشق و اين كوه مناست



كبش املح كه فرستادش خدا

سوي ابراهيم از بهر فدا



تو خليل و كبش املح نك منم

مزغزار عشق باشد مسكنم



نز گرانجاني بتأخير آمدم

كوكب صبحم اگر دير آمدم



ديد ناگه كافري در دست تيغ

كه زند بر تارك شه بيدريغ



نامده آن تيغ كين شه را بسر

دست خود را كرد آن كودك سپر



تيغذ بر باوزي عبدالله گذشت

وه چه گويم كه چه زان بر شه گذشت



دست افشان آن سليل ارجمند

خود چو بسمل در كنار شه فكند



شه چو جان بگرفت اندر بر تنش

دست خود را كرد طوق گردنش



ناگهان زد ظالمي از شست كين

تير دل دوزش بحلق نازنين



گفت شه كاي طاير طاوس پر

خوش برافشان بال تا نزد پدر



يوسفا فارغ ز رنج چاه باش

رو بمصر كامراني ماه باش



مرغ روحش پر برفتن باز كرد

همچو باز از دست شه پرواز كرد.



11- عون بن عبدالله بن جعفر:

عون فرزند عبدالله بن جعفر و مادرش زينب كبري بود ابن شهراشوب مينويسد كه عون براي مبارزه بيرون شد و چنين رجز خواند:



ان تنكروني فانا ابن جعفر

شهيد صدق في الجنان ازهر



يطير فيها بجناح اخضر

كفي بهذا شرفا في المحشر



و پس از كشتن سه تن سوار و هيجده تن پياده بدست عبدالله بن قطنه به شهادت رسيد. [11] .


12- محمد بن عبدالله بن جعفر:

محمد نيز مانند برادرش پس از جنگ و كشتن ده نفر از سپاهيان كوفه خود نيز شهيد گرديد.

13- عبدالله بن مسلم بن عقيل:

مادرش رقيه دختر حضرت امير عليه السلام بود شيخ مفيد مينويسد مردي از لشگر عمر بن سعد بنام عمرو بن صبيح تيري بسوي عبدالله فرزند مسلم بن عقيل انداخت عبدالله دستش را سپر كرده به پيشاني خود نهاد آن تير دست او را به پيشاني اش دوخت و نتوانست آنرا تكان دهد و ديگري با نيزه بقلبش زد و او را شهيد نمود. [12] .

14- محمد بن مسلم بن عقيل:

مادرش كنيز بوده و بدست ابومرهم ازدي و لقيط بن اياس جهنني بشهادت رسيده است.

17 -16 -15- (محمد بن ابي سعيد بن عقيل - جعفر بن عقيل - عبدالرحمن بن عقيل):

فرزندان عقيل نيز پس از ابراز رشادت مانند ديگر شهداء بدرجه ي رفيعه ي شهادت رسيدند.



پاورقي

[1] بحارالانوار جلد 45 ص 38.

[2] منتهي الامال جلد 1 ص 277.

[3] بحارالانوار جلد 45 مقاتل الطالبيين.

[4] براي کسب اطلاع بيشتر بکتاب نفيس (تحقيق درباره‏ي روز اربعين سيدالشهداء از صفحه‏ي 470 تا 484 (رجوع شو.

[5] منتخب التواريخ ص 263 نقل از مدينة المعاجز.

[6] منتهي الامال جلد 1 ص 275- جلاء العيون ص 401.

[7] مشهور بين اهل منبر اينست که بدن حضرت قاسم لگدکوب سم اسبان گرديد در صورتيکه برابر نقل مورخين پيکر منحوس قاتل او در زير پاي اسبان لگدکوب شده است نه بدن قاسم.

[8] مقاتل الطالبيين - ارشاد مفيد - کفاية الواعظين جلد 1 ص 127.

[9] منتهي الامال جلد 1 ص 276- مقاتل الطالبيين.

[10] کفاية الواعظين جلد 1 ص 262 نقل از معالي السبطين.

[11] منتهي الامال ص 273.

[12] ارشاد شيخ مفيد - مقاتل الطالبين.