بازگشت

ورود امام بمكه و دعوت اهل كوفه


و قد انجلي عن مكة و هو ابنها

و به تشرفت الحطيم و زمزم



(سيد جعفر الحلي)

حسين عليه السلام با كاروان كوچك خود در شب 28 رجب سال 60 هجري از مدينه خارج و پس از پنج روز راه پيمائي در شب سيم شعبان در حاليكه اين آيه را تلاوت ميفرمود وارد مكه ي معظمه شد: و لما توجه تلقاء مدين قال عسي ربي ان يهديني سواء السبيل [1] .

(چون موسي متوجه مدين شد گفت اميد است كه پروردگارم مرا بطريق مستوي و راست هدايت كند)

پس از ورود امام عليه السلام بمكه عبدالله بن زبير كه خود داعيه ي خلافت داشت و از ترس وليد از مدينه بمكه فرار كرده بود عده اي از مردم را دور خود


جمع كرده و آنها را هواخواه و طرفدار خود كرده بود بعضي از اهالي مكه نيز بلاتكليف و سرگردان بودند، ورود امام عليه السلام بمكه مردم را يك باره از دور مدعيان خلافت پراكنده كرد و آنها را پيرامون امام گرد آورد و در اين اثناء خروج امام از مدنيه و ورود بمكه در تمام نقاط عربستان منعكس گرديد.

امام حسين (ع) تقريبا چهار ماه در شهر مكه در حال پناهندگي بسر برد و اين خبر تدريجا در اقطار بلاد اسلامي منتشر شد و از طرفي بسياري از مردم كه از بيدادگريهاي دوران معاويه دلتنگ بودند و خلافت يزيد هم بر نارضايتي آنها ميافزود با آنحضرت مراوده و اظهار همدردي ميكردند و از طرف ديگر سيل نامه ها از عراق بويژه از كوفه بشهر مكه سرازير ميشد و از آنحضرت ميخواستند كه بعراق رفته و به پيشوائي و رهبري مردم پرداخته براي برانداختن بيداد و ستم قيام كند. [2] .

گروهي از شيعيان علي عليه السلام كه در پايتخت خلافت علوي (كوفه) بودند در خانه ي سليمان بن صرد خزاعي جمع شدند و در مورد مرگ معاويه و حكومت يزيد و همچنين حركت حسين عليه السلام از مدينه بمكه گفتگوها كردند و پس از مشورت چنين مصلحت ديدند كه نمايندگاني از جانب خود بمكه اعزام دارند و مكنونات قلبي خود را نسبت به پشتيباني امام بوسيله ي نامه اي بحضرتش اطلاع دهند.

شيخ مفيد مينويسد چون حسين (ع) در مكه فرودآمد و مردم از آمدنش باخبر شدند اهل مكه و زائرين و مردم اطراف بخدمتش رسيده و آمد و رفت ميكردند عبدالله بن زبير هم در كنار كعبه بنماز خواندن و طواف مشغول بود گاهي دو روز پشت سر هم و گاهي دو روز يكبار براي ديدن حسين (ع) ميآمد ولي وجود امام در مكه براي او از همه كس بيشتر گران ميآمد زيرا ميدانست كه تا حسين (ع)


در مكه است مردم حجاز با او بيعت نكنند و امام را براي بيعت شايسته تر و والاتر از او ميدانند. [3] .

سيد بن طاوس و مفيد مينويسند اهل كوفه كه خبر مرگ معاويه و خودداري حسين (ع) را از بيعت يزيد شنيده و پناهنده شدن امام و ابن زبير را بمكه دانستند شيعيان كوفه در خانه ي سلمان بن صرد اجتماع كرده و خبر مرگ معاويه را باطلاع همگان رسانيدند و پس از حمد و نثاي الهي سليمان بن صرد براي سخنراني بپا خواست و چنين گفت:

اي جماعت شيعه يقينا دانستيد كه معاويه هلاك شده و بجانب پروردگار خود رفته و به نتيجه ي كردارش رسيده است و پسرش يزيد در جاي او قرار گرفته است و اين حسين بن علي (عليهماالسلام) است كه با او مخالفت ورزيده و براي اينكه از شر ستمگران خاندان ابوسفيان رهائي يابد گريزان بمكه آمده است و شما شيعه ي او هستيد و پيش از اين هم شيعه ي پدرش بوديد و امروز او بنصرت و ياري شما نيازمند است پس اگر ميدانيد كه ياريش خواهيد نمود و با دشمنش خواهيد جنگيد پشتيباني خود را بوسيله ي نامه اي بعرض او برسانيد و اگر ميترسيد كه در انجام وظيفه سستي كنيد و رشته ي كار را از دست دهيد چه بهتر كه او را فريب ندهيد! گفتند نه، بلكه با دشمنش ميجنگم و جانهاي خود را در راه او فدا ميكنيم سليمان گفت پس نامه اي باو بنويسيد و چنين نوشتند:

بسم الله الرحمن الرحيم - نامه اي است بحسين عليه السلام از جانب سليمان بن صرد و مسيب بن نجبه و رفاعة بن شداد و حبيب بن مظاهر و ساير شيعيان و مومنين از اهل كوفه، سلام بر تو همانا خداي يگانه را كه شايسته ي پرستشي جز او نيست سپاس ميگزاريم كه دشمن ستمگر و گمراه ترا درهم شكست و نابود


كرد، همان دشمني كه زمام امور امت را بزور و ستم بدست گرفت و بيت المال مسلمين را غاصبانه تصرف كرد و بدون رضايتشان خود را فرمانرواي آنان نمود، نيكان و برگزيدگان آنها را كشت و بدان را باقي گذاشت و مال خدا را بدست ستمگران و سركشان سپرد از رحمت حق دور باشد همچنانكه قوم ثمود دور گرديد.

باري ما امام و پيشوائي كه ما را هدايت كند نداريم بسوي ما شتاب كه شايد خداوند بوسيله ي تو ما را بحق متفق كند و با نعمان بن بشير هم كه والي كوفه است در نماز جماعت و عيد ملاقات نميكنيم و چنانچه خبر حركت شما بما برسد او را از كوفه بيرون ميكنيم و بخواست خداوند بشام ميفرستيم. [4] .

اين نامه بوسيله ي عبدالله بن مسمع و عبدالله وال از كوفه بمكه فرستاده شد و روز دهم ماه رمضان سال 60 هجري در مكه بدست امام رسيد.

دو روز بعد مجددا بوسيله ي قيس بن مسهر صيداوي و چند نفر ديگر در حدود يكصد و پنجاه نامه از طرف اشخاص سرشناس كوفه بخدمت امام فرستاده شد كه زير هر نامه را دو يا سه و يا چهار نفر امضاء كرده و از حضرت استدعاي تشريف فرمائي بكوفه را نموده بودند.

دو روز ديگر پيرو نامه هاي قبلي نامه ي ديگري بوسيله ي هاني بن هاني و سعيد بن عبدالله به خدمت امام ارسال نموده و در آن نامه چنين نوشته بودند.

بسم الله الرحمن الرحيم - نامه اي است بحسين بن علي عليه السلام از شيعيان مؤمن، اما بعد بزودي خود را براي دوستان و شيعيان خود برسان كه مردم در انتظار مقدم مبارك شما هستند و بغير از تو بكسي نظري ندارند بنابراين در حركت خود تعجيل فرما و شتاب كن و السلام.


سپس شيث بن ربعي و چند نفر ديگر هم نوشتند كه هر چه زودتر بسوي ما حركت كنيد كه باغ ها سبز و خرم و ميوه هاي درختان رسيده است اگر خيال آمدن داريد تشريف بياوريد كه بر سپاه تجهيز شده اي وارد خواهيد شد.

آورندگان نامه ها در حضور حسين (ع) جمع شدند و آنحضرت نامه ها را خواند و از احوال مردم جويا شد. [5] .

امام در برابر اين نامه هاانديشيد كه چه كند اگر كوفيان در ادعاي خود صادق باشند بر امام فرض است كه دعوت آنها را اجابت كند اما آيا ميتوان باين سخنان و نوشته هاي اهالي كوفه اعتماد نمود؟

حسين (ع) بيوفائي و لاقيدي كوفيان را در زمان خلافت پدر و برادرش ديده بود بدينجهت نميتوانست باقوال و وعده هاي آنها چندان اميدوار باشد از طرفي هم نميتوان نامه ها را بلا جواب گذاشت پس تكليف چيست؟

امام فورا با نيروي خلاقه ي ذهني اين مشكل را حل نمود و چنين تصميم گرفت كه كوفيان را آزمايش كند و ببيند آيا كردار آنها با گفتارشان مطابقت دارد يا خير؟

براي اين كار بايد كسي بكوفه رود و از نزديك اوضاع و احوال را بررسي كند و صحت و سقم مفاد نامه هاي واصله را تعيين و نتيجه را باستحضار امام برساند. حال چه كسي ميتواند چنين مأموريت سري و خطرناكي را در منطقه ي تحت نفوذ دشمن بمرحله ي اجراء آورد و چنانچه با خطرات احتمالي مواجه شد بدون اينكه خود را ببازد وظيفه ي مقدس خود را انجام دهد؟

حسين عليه السلام نظري بمردان بني هاشم انداخت و از آن ميان پسرعم


خود مسلم بن عقيل را براي اجراي اين مأموريت خطير انتخاب نموده و روانه ي كوفه نمود.

حضرت مسلم جواني بود در حدود سي ساله و در خاندان ابيطالب تربيت يافته و زير نظر علي و حسنين عليهم السلام بزرگ شده و فضائل و مناقب خانواده ي ولايت را كسب كرده بود بدينجهت نيابت و سفارت او از جانب امام كاملا حسن انتخاب بود.



پاورقي

[1] سوره‏ي قصص آيه‏ي 22 (اين آيه نيز در مورد ورود حضرت موسي بمدين است).

[2] شيعه در اسلام ص 133.

[3] ارشاد شيخ مفيد جلد 2 باب 3.

[4] لهوف ابن‏طاوس ترجمه‏ي زنجاني ص 34 -32- ارشاد مفيد - حسن و حسين ص 160.

[5] نفس المهموم ص 42 -41.