بازگشت

در زمان برادر


صنو الزكي جني قلب البتول له

اقسومة ليس فيها من يقاسمه

(سيد بحرالعلوم)

علت اينكه امام حسين عليه السلام بصفت حلم موصوف شده اينست كه بزرگترين ناملائمات را براي مصلحت اسلام و حفظ دين تحمل نموده است. پس از شهادت پدرش كه مقام امامت بوجود گرامي او تفويض گرديد عبداله بن عباس بمسجد آمد و ضمن اعلام شهادت علي عليه السلام رو بمردم كرد و گفت ميدانيد كه امام از دنيا رفته و فرزند خود حسن (ع) را جانشين قرار داده و بر شما خليفه نموده است و او در اين امر هيچگونه اصراري در طاعت و بيعت شما ندارد اگر شما خيال اطاعت و بيعت داريد من آنحضرت را خبر كنم و او را بمنظور بيعت گرفتن از شما بمسجد بياورم و اگر هم خلاف آنرا خواهانيد خود دانيد.


مردم عموما پاسخ مثبت دادند و ابن عباس هم امام را بمسجد آورد تا مردم با او بيعت كنند عده اي كه در مسجد حضور داشتند با امام حسن (ع) بيعت كردند و امام نيز در اولين فرصت نامه اي بمعاويه نوشت و او را ضمن نصيحت و اندرز به بيعت و اطاعت خود دعوت نمود اما مسلم بود كه معاويه اين قول را نمي پذيرفت.

بالاخره نامه ي امام حسن (ع) بمعاويه رسيد و او هم پاسخ فرستاد كه نظر بسوابقي كه من در امر حكومت دارم براي خلافت از تو شايسته ترم و لازم است كه تو با من بيعت كني.

امام حسن (ع) با اينكه بنا بسابقه ي بيوفائي و پيمان شكني اهل كوفه كه در زمان پدرش از آنها ديده بود ميدانست كه با چنين وضعي نميتوان با معاويه جنگيد معهذا حاضر شد سپاه تجهيز شده را كه علي عليه السلام براي حمله بشام پيش از شهادت خود در نخيله آماده نموده بود بسوي شام حركت دهد ولي تمام افراد آن سپاه متفرق شده و جز عده ي قليلي باقي نمانده بود مع الوصف آنحضرت با عده ي موجود كه بيش از چند هزار نفر نبود از اردوگاه نخيله بسوي شام براه افتاد ولي در اثر فرار فرماندهان و بي انضباطي و پيمان شكني رؤساي قبايل كوفه كه به تحريك معاويه در داخل سپاهيان امام ايجاد آشفتگي و هرج و مرج نموده بودند اضطرارا با معاويه صلح نمود. [1] .

ما بعلل پذيرش صلح در بخش پنجم كتاب اشاره خواهيم نمود كه راه منحصر بفرد همان متاركه ي جنگ با معاويه بود و راه حل ديگري وجود نداشت.


در اينجا فقط ذكر اين نكته لازم است كه حسين (ع) نيز در زمان امامت برادرش مطيع او بوده و اينكه در بعضي تواريخ اهل سنت نوشته شده است كه در مورد صلح امام حسن (ع) با معاويه حسين (ع) مخالفت ميكرد صحيح نيست زيرا درست است كه امام حسين (ع) قلبا باين صلح راضي نبود ولي هرگز نسبت به برادرش در مقام اعتراض برنيامده است براي اينكه امام حسن هم مانند حسين عليهماالسلام از روي طيب خاطر اين صلح را نپذيرفته بود بلكه اضطرارا با معاويه متاركه ي جنگ كرد و بهمين دليل پس از شهادت امام حسن (ع) برادرش نيز بهمان عهد و پيماني كه امام حسن با معاويه بسته بود وفادار بود.

اگر او با نظر برادرش واقعا مخالف بود ميبايستي پس از رحلت او كه بامامت رسيده بود عليه معاويه قيام نمايد و با اينكه زمينه ي كار هم تا حدودي فراهم شده بود زيرا مردم كوفه و شيعيان علي (ع) از اطراف نامه ها نوشتند كه حاضرند معاويه را خلع كنند و با او بيعت نمايند امام حسين عليه السلام فرمودند كه وجدان من اجازه نميدهد پيماني را كه با معاويه بسته ايم بشكنم و معاويه تا زنده است من بر همان عهد پايدار هستم و پس از درگذشت او در تصميم خود تجديد نظر خواهم نمود [2] .

بنابراين مدت دو سال پس از برادرش باستناد مواد همان صلح نامه با معاويه رفتار نمود و عقيده ي برادر را محترم شمرد.

پس كسي كه در غياب برادر و پس از رحلت او عقيده ي ويرا بدانگونه محترم شمارد چگونه ممكن است در زمان حيات او بوي معترض باشد؟


گذشته از اين حسنين عليهماالسلام از يك پدر بوجود آمده و در دامن يك مادر پرورش يافته و هر دو در مهد نبوت تربيت شده اند در اينصورت خصوصيات روحي و اخلاقي آنها مانند هم خواهد بود و چنانچه بظاهر اختلافي در اعمال و نحوه ي مأموريت اين دو برادر ديده شده است اين اختلاف مولود اختلاف شرايط زمان و مكان و تفاوت اوضاع و احوال زمان خلافت آندو بوده است نه اينكه واقعا آندو بزرگوار با هم اختلاف عقيده و سليقه داشته اند چنانچه موقع خروج از مكه بجابر بن عبدالله انصاري فرمود (برادرم حسن بامر خدا و رسول عمل كرد و با معاويه صلح نمود من نيز بامر خدا و رسول قيام ميكنم)

از اين بيان امام نتيجه ميگيريم كه اگر امام حسين هم بجاي امام حسن بود بامر خدا و رسول با معاويه صلح ميكرد چنانكه امام حسن نيز اگر بجاي امام حسين بود بامر خدا و رسول عليه كفريات و فسق و فجور يزيد قيام ميكرد و بقول شاعر:



گاهي بكشته گشتن و گاهي بكشتن است

ترويج دين به هر چه زمان اقتضاء كند



حسين عليه السلام در موقع رحلت برادرش 47 سال داشت و برابر نصوص صريحه كه ذيلا به بعضي از آنها اشاره ميشود پس از برادرش بمقام امامت منصوب گرديده است.

1- مسعودي مينويسد موقعيكه وفات امام حسن (ع) فرارسيد حسين (ع) را خواست و جميع ميراث انبياء را بآنحضرت تسليم كرد. [3] .


2- شيخ صدوق در امالي خود نقل كرده است كه رسول خدا (ص) باميرالمومنين فرمود آنچه برايت گويم بنويس علي عليه السلام عرض كرد يا نبي الله ميترسي فراموش كنم؟

فرمود از فراموش كردن تو ترسي ندارم چون از خدا خواستم كه ترا حافظه دهد و فراموش نكني ولي براي شركائت بنويس.

علي عليه السلام گويد عرض كردم شركايم كيانند؟

فرمود امامان از فرزندانت كه بدانها امتم آب باران نوشند و بآنها دعايشان مستجاب شود و بآنها خداوند بلا را از آنان برميگرداند و بآنها رحمت از آسمان نازل شود و اين اول آنها است با دست خود اشاره بحسن بن علي عليهماالسلام كرد و سپس با دستش اشاره بحسين عليه السلام نمود و فرمود امامان از فرزندان او هستند. [4] .

3- ثقة الاسلام كليني از محمد بن مسلم نقل كرده كه امام باقر عليه السلام فرمود چون وفات حسن بن علي عليهماالسلام نزديك شد بحسين عليه السلام فرمود: برادرم بتو وصيتي ميكنم آنرا حفظ كن، چون من مردم جنازه ام را (پس از غسل و كفن و حنوط) آماده ي دفن كن سپس مرا بر سر قبر رسول خدا (ص) ببر تا با او تجديد عهد كنم الي آخر حديث. [5] .

4- ابن شهراشوب در كتاب مناقب مينويسد: همه ي اهل قبله اتفاق دارند بر اينكه پيغبمر عظيم الشأن اسلام (ص) درباره ي امام حسن و امام حسين عليهما


السلام فرمود:

الحسن و الحسين امامان قاما او قعدا

حسن و حسين هر دو امام اند چه قيام كنند و چه بنشينند و نيز اهل قبله اتفاق دارند بر اينكه پيغمبر اكرم (ص) فرمود:

الحسن و الحسين سيد اشباب اهل الجنة.

حسن و حسين دو بزرگ جوانان اهل بهشتند. [6] .

5- سيد شرف الدين مينويسد:

كانت امامة الحسين بعد اخيه الحسن ثابته، و طاعته علي جميع الخلق فريضة بنص ابيه و جده عليه، و عهد اخيه الحسن و وصيته اليه، و قد نص رسول الله (ص) علي امامتهما بقوله: ابناي هذان امامان قاما او قعدا. [7] .

يعين امامت حسين پس از برادرش حسن عليهماالسلام ثابت است و طاعت او بتصريح پدر و جدش درباره ي او و وصيت برادرش حسن باو بر جميع خلق واجب است و رسول خدا (ص) بامامت آندو تصريح كرده آنجا كه فرمود اين دو پسر من و امام هستند بپا خيزند يا بنشينند.

6 - شيخ مفيد مينويسد:

و دلت وصية الحسن اليه علي امامته كما دلت وصية اميرالمؤمنين عليه السلام الي الحسن عليه السلام علي امامته بحسب ما دلت وصية رسول الله


(ص) الي اميرالمؤمنين عليه السلام علي امامته من بعده. [8] .

يعني وصيت حسن بحسين عليهماالسلام دليل امامت اوست همچنانكه وصيت اميرالمومنين بحسن عليهماالسلام بامامت او دلالت دارد و وصيت رسول خدا (ص) باميرالمومنين (ع) دلالت بر امامتش پس از او ميباشد.



پاورقي

[1] براي اطلاع کامل از موضوع صلح و تاريخ زندگاني امام حسن عليه‏السلام بکتاب حسن کيست تأليف نگارنده مراجعه شود.

[2] ارشاد شيخ مفيد ص 206.

[3] اثبات الوصيته ترجمه‏ي نجفي ص 302.

[4] امالي صدوق مجلس 63 حديث 1.

[5] اصول کافي کتاب حجة - الاشارة و النص علي الحسين بن علي عليهماالسلام.

[6] ستارگان درخشان جلد 5 ص 44.

[7] المجالس الفاخره ص 54.

[8] ارشاد شيخ مفيد جلد 2 باب 3.