بازگشت

زبان ام البنين، مادر عباس


كسي كه غم به دلش كرده آشيانه منم

شرار درد به جانش كشد زبانه منم



كسي كه در دل درياي غم فتاده و نيست

ره نجاتش از اين بحر بيكرانه منم



كسي كه مادر خوشبخت روزگاران است

وليك تير بلا را بود نشانه منم



كسي كه همسري با علي بود فخرش

وليك غم زده بر هستي اش زبانه منم



كسي كه سيده ام البنين بود نامش

وليك مانده از اين نام، بي نشانه منم



به ياد قبر عزيزان خويشتن هر روز

كسي كه ساخته اندر بقيع لانه منم



شد غريب پس از عون و جعفر و عباس

كسي كه بار غريبي كشد به شانه منم



كسي كه چار پسر بوده حاصل عمرش

كه از شهادتشان خورده تازيانه منم



شنيده ام كه جدا شد دو دست عباسم

كسي كه دست به سر زد در اين ميانه منم



شنيده ام كه به چشمش نشست تير جفا

كسي كه باز بر آن تير شد نشانه منم






شنيده ام كه شده پايمال، جسم حسين

كسي كه سوزد از اين داغ جاودانه منم



غريب دشت بلا را دريغ، مادر نيست

كسي كه گريه بر او كرده مادرانه منم



دو نازدانه ز عباس من به جا مانده

كسي كه سوخته با اين دو شمع خانه منم



قلم زده است «مؤيد» چو از مصيبت من

كسي كه شافع او شد به اين بهانه منم