بازگشت

زبان حال حضرت ام كلثوم بر سر قبر جدش پيغمبر


اگر چه تا به فلك مي رسد فغان و خروشم

و گر چه از غم دوران، نه صبر ماند و نه هوشم



ولي سؤال گر از من كني كه همسفرت كو

ز خجلتي كه مرا هست، در جواب خموشم



در اين سفر به من آن ظلم ها كه آمده از كين

هزار يك نتوان گفت اگر هزار بكوشم



فراق همسفرانم نشانده بر سر آتش

كجاست بر سر آتش ميسرم كه بجوشم



به كربلا چو حسينم نمود روي به ميدان

صداي ناله ي او ناگهان رسيد بگوشم



كه اي گروه دلم شد كباب، قطره ي آبي

به من دهيد نه آخر كم از طيور و وحوشم






از آن زمان كه شنيدم صداي استغاثه ي او را

حرام باشد اگر آب خوشگوار بنوشم



جودي