بازگشت

زبان حال حضرت زينب بر سر قبر امام


پس از تو جان برادر چه رنج ها كه كشيدم

چه شهرها كه نگشتم، چه كوچه ها كه نديدم



به سخت جاني خود اين قدر نبود گمانم

كه بي تو زنده ز دشت كربلا به شام رسيدم






برون نمود در آن دم شمر پيرهنت را

به تن ز پنجه غم جامه هر زمان بدريدم



چو ماه چارده ديدم سر تو را به سر ني

هلال وار ز بار مصيبت تو خميدم



زدم به چوبه ي محمل، سر آن ز من كه سر ني

به نوك نيزه خولي سر چو ماه تو ديدم



ز تازيانه و طعن سنان و طعنه ي دشمن

دگر ز زندگي خويش گشت قطع اميدم



ميان كوچه و بازار شام پاي برهنه

سر از خجالت نامحرمان به جيب كشيدم



شدم چو وارد بزم يزيد به بازوي بسته

هزار مرتبه مرگ خود از خدا طلبيدم



هنوز بر كف پايم نشان آبله پيداست

به راه شام ز بس ز جفا پياده دويدم



جودي