بازگشت

زبان حال حضرت سكينه بر سر نعش پدر


سيد در لهوف مي گويد: سكينه بدن پدر خود را در بغل گرفت،

فاجتمعت عده من الأعراب حتي جروها عن جسد أبيها



من از كنار اين گل رعنا نمي روم

تا زنده ام ز گلشن طاها نمي روم



زين گلستان عشق كه گل هاي پرپر است

با اين گروه، جانب صحرا نمي روم