بازگشت

وداع حضرت زينب با برادر در عصر روز يازدهم


آيم به قتلگه كه پيدا كنم تو را

امشب وداع هجرت فردا كنم تو را



جويم تو را قدم به قدم بين كشتگان

با شوق و اضطراب، تمنا كنم تو را



در حيرتم كه از چه بجويم نشان تو

ني سر، نه پيرهن، ز چه پيدا كنم تو را






برگيرمت ز خاك و ببوسم گلوي تو

خود نوحه مادرانه چو زهرا كنم تو را



ريزم به حلق تشنه ي تو اشك چشم خويش

سيراب تا كه اي گل حمرا كنم تو را



دشمن نداد آبت اگر، غم مخور حسين

صحرا ز ديده چو دريا كنم تو را



اي آن كه داغ هاي جگرسوز ديده اي

اكنون به اشك ديده مداوا كنم تو را



حسان