بازگشت

شام غريبان حسين


فلك آن شب كه خرگاه ولايت را زدي آتش

دو كودك از حسين گم شد بگرد اي چرخ پيدا كن



شود مهر و مهت گم، اي فلك از مشرق و مغرب

بجوي اين ماهرويان و دل زينب تسلي كن



به صحرا، ام كلثوم است و زينب هر دو در گردش

تو هم با اين خاتون جستجو در كوه و صحرا كن






اگر پيدا نگردند اين دو طفل بي پدر امشت

مهياي عقوبت خويش را از بهر فردا كن



گمانم زير خواري هر دو جان دادند با زاري

به زير خار، گل هاي نبوت را تماشا كن