بازگشت

زبان حال يكي از دختران امام


هر كسي گوشش به حرفاي منه

ديگه از تشنگي فرياد نزنه



هر چي مرد تو ماها بود، فدا شده

بچه ها بابا ديگه تنها شده



باباي ما ديگه سقا نداره

بره آب براي ماها بياره



من از اين گوشه ي خيمه مي ديدم

حرفا شو با قوم كافر شنيدم



بچه ها دست بابا خوني شده

گمونم شش ماه قربوني شده



عبا رو طوري رو اصغر كشيده

معلومه خيلي خجالت كشيده



به خون فرق داداش اكبرمون

به تمام گل هاي پرپرمون



ديگه از خيمه ها بيرون نريزيد

جلوي چشم بابا اشك نريزيد



نذاريد بابا خجالت بكشه

هر چه از دشمن كشيده بسشه