بازگشت

مصيبت وداع


حاج شيخ جعفر شوشتري - رحمة الله عليه - مي گويد:

آن جناب رفت ميان خيمه، صدا زدند مردهاي اهل بيت و اولاد آن حضرت، همه جمع شدند. ظاهرا اهل بيت، چهل نفر باشند: هفت برادر آن حضرت؛ اولاد امام حسن عليه السلام بودند؛ اولاد جعفر طيار بودند؛ اولاد عبدالله بن جعفر بوده اند. چون در حديث صحيح است كه حضرت فرمود: همين كه روز عاشورا گرد نشست نزديك مغرب و لشكر آرام گرفتند، بر روي زمين،


سي نفر از اهل بيت بود كه به تعبير حضرت «لو كان رسول الله صلي الله عليه و آله حيا لكان هو المعزي إليه؛ اگر حضرت رسول خدا زنده بود، او صاحب عزاي آنان بود»؛ يعني بايد به او تعزيت و تسليت مي گفتند. لااقل، ده تا از اطفال و اسرا هم باقي مانده كه مجموع، چهل نفر بودند. حضرت، همه را جمع كرد و فرمود: «زن ها بيايند. زن ها آمدند در زير آن خيمه كه جز اهل بيت، كسي نبود. اصل حديث، دو كلمه است: «فنظر إليهم». يعني آن حضرت، در اين حال كه همه جمع شدند، شروع كرد به نگاه كردن به آنها «و بكي ساعة»؛ يعني يك ساعت گريه كرد. ملاحظه كنيد همه ي اهل بيت، زير يك خيمه جمع، صداي سيدالشهدا به گريه بلند شود. در اين صورت، اهل بيت گريه نمي كنند؟ مردها كه گريه كردند، زن ها گريه نمي كنند؟ اطفال[كه]زن ها را گريان مي ديدند، گريه نمي كنند؟ پس صداي گريه ي همه بلند شد.

حالا دو كار از حضرت صادر شد. بايد سر آن را ملاحظه كرد. اي برادر! حاجت به مرثيه جعل كردن نيست. به كنه همين دو كلمه برو، تا قيامت از براي حزن و اندوه، بس است.

حضرت نگاه كرد به آنها، ببينم چه نگاه بود اين نگاه، در اول «نگاه حيرت» بود، يعني حضرت متحير بود درباره ي اين عيال و اطفال.

يكي «نگاه حسرت» بود، نگاه ديگر، «نگاه وداع» بود.

گريه ي يك ساعت براي چه بود؟ گريه يك ساعت، خيلي است. در اين گريه، حضرت تصوراتي داشت. ايشان را كه ديد، همه در يك خيمه جمع اند، كنار هم نشسته اند، تصوراتي كرد. گاهي تصور مي كرد، گريه مي كرد. اتفاقات آينده، همه پيش نظرش حاضر بود. برآورد كرد كه اين جمعيتي كه حالا زير يك خيمه اند، وقتي خواهد آمد كه همه به همين جمعيت، در قتلگاه خواهند بود: شهدا يك طرف، اسرا يك طرف!