بازگشت

امام در فراق عباس


مرحوم مقرم چنين مي گويد: زماني كه حسين عليه السلام صداي برادر را شنيد كه مي گويد: «عليك مني السلام أباعبدالله» (نمي دانم كه آيا عباس، برادر را صداي كرد و آيا فرياد: «يا أخا أدرك اخا» گفت يا خير؟، [1] خود را به سرعت به جنازه ي برادر رساند. اي كاش مي دانستم كه چگونه خود را به او رساند.

«و ليتني علمت بماذا أتاه: أبحياة مستطارة منه بهذا الفادح الجلل أم بجاذب من الاخوة؛ اي كاش مي دانستم كه آيا با توان از دست رفته ي خودش كه در اين مصيبت، از دست رفته بود، خود را به برادر رساند، و يا جاذبه و عشق به برادر، او را به بدن غرق به خون او نزديك كرد».

و يكي از مواضعي كه امام به شدت اشك ريخت كه اين چنين، در مصيبت علي اكبر نگريست، زماني بود كه آمد نزد جسد برادرش عباس. ديد كه مشك، سوراخ شده در يك طرف و دست هاي قطع شده، هر يك در يك طرف.

در خبري آمده است كه امام عليه السلام چون بر بالين برادر آمد، خواست تا او را بردارد. عباس عليه السلام چشم گشود و متوجه شد؟ پرسيد: برادر جان! مرا كجا مي بري؟ امام فرمود: «به سوي خيمه ها». عباس عليه السلام عرض كرد: برادر جان! تو را به حق جدت رسول خدا سوگند مي دهم مرا به خميه ها نبر. بگذار همين جا بمانم؟ امام عليه السلام فرمود: «چرا برادرم؟» عرض كرد: من از دخترت سكينه شرم


دارم. به او وعده ي آب داده بودم. [2] .



نه آن طاقب كه برگردم، تنت بر جاي بگذارم

نه قوت تا كه جسمت را ز روي خاك بردارم



الا اي مونس تنهايي ام در بين دشمن ها

چگونه در ميان دشمنان تنهات بگذارم



مخور غم گر قيامت متصل گرديد بر سجده

كه پيش تير دشمن، من ركوعش را به جا آرم



آن نخل به خون تپيده را مي بوسيد

آن مشك ز هم دريده را مي بوسيد



خورشيد، كنار علقمه خم شده بود

دستان ز تن بريده را مي بوسيد



تا العطش سكينه بي تابش كرد

زد مشك درون شط و پر آبش كرد



آبي كه اميد تشنگان بود به مشك

تيري بجهيد و نقش بر آبش كرد



او غربت آفتاب را حس مي كرد

در حادثه التهاب را حس مي كرد



بي تابي كودكانش آتش مي زد

وقتي خنكاي آب را حس مي كرد




پاورقي

[1] از گرد آورنده.

[2] موسوعه‏ي کلمات امام حسين عليه‏السلام.