بازگشت

ذكر مصيبت اصحاب امام


شيخ جعفر شوشتري - رحمة الله عليه - چنين مي گويد سلام كنيم بر اصحاب امام:

اول سلام كنيم بر يكي از اجلاي (بزرگان) اصحاب امام، به نام ابوثمامه انصاري، در آن حالتي كه بر زمين افتاد، و عرض كنيم: اي ابوثمامه! روز چهارم محرم بود كه سيدالشهدا، در كمال سلامت، در خيمه ي خود نشسته بود لشكر عمر سعد، وارد كربلا شد. گفت: كسي بيايد و پيغامي براي حضرت ببرد. به هر كسي گفت، قبول نمي كرد و مي گفت: من، خودم نامه براي او نوشته ام، كجا بروم؟ خجالت مي كشم. ملعوني گفت: اگر مي خواهي، من مي روم. عمر سعد، پيغام را به او داد.

آن شخص آمد تا نزديك خيمه ها رسيد. ابوثمامه او را ديد. به او فرمود: اجازه نداري با شمشير خدمت امام بروي. شمشيرت را بگذار. آن ملعون گفت: شمشيرم را از حمايلم جدا نمي كنم. ابوثمامه فرمود: دستم را به قبضه ي شمشيرت مي گيرم، آن وقت حرف بزن. آن ملعون، قبول نكرد. فرمود: پس برگرد. گفت: برمي گردم.

مي خواهم بگويم: اي ابوثمامه! اين را نتوانتستي ببيني؛ اما كجايي كه ببيني سنان بن انس آمد بالاي سر حضرت. هم نيزه داشت و هم شمشير و هم تير و كمان، و هر سه را به كار برد.

امام باقر عليه السلام فرمود امام حسين عليه السلام را به گونه اي كشتند كه پيامبر صلي الله عليه و آله از كشتن حيوانات درنده به آن نحو، نهي كرده بودند: «لقد قتل بالسيف و السنان و


بالحجارة و بالخشب و بالعصا». [1] .

سلامي مي كنم به جناب حر. بدانيد كه اصل سبب هدايتش كه او را منقلب كرد، استغاثه ي (كمك خواهي) اول حضرت بود كه حضرت، فرياد استغاثه بلند كرد، در حالي كه هنوز اصحاب بودند. چون حر آن صدا را شنيد، عمويش همراهش بود. گفت: عمو، «أما تنظر الي الحسين كيف يستغيث». ببين چه طور استغاثه مي كند!

اي حر! استغاثه آن حالت او را ديدي، جان خود را فدا كردي؛ اما اگر مي ديدي استغاثه او را آن وقتي كه در ميدان افتاده بود، چه مي كردي؟

سعيد بن عبدالله آمد خدمت حضرت، عرض كرد «يابن رسول الله هؤلاء قد إقتربوا منك» آقا جان اينها نزد شما شدند. من تاب ندارم ببينم؟ مرا اذن بده، بروم كشته شوم.

يا سعيد بن عبدالله! تاب نداشتي ببيني لشكر دشمن، نزديك حضرت شوند. كجايي ببيني كه لشكر داخل خيمه ها شدند. [2] .

و اضافه كنم كه خيمه ها را آتش كشيدند، در حالي كه زنان و كودكان، در خيمه ها بودند و امام زين العابدين عليه السلام درون خيمه بود و از شدت بيماري، توان حركت كردن نداشت.



از آن ترسم كه آتش برفروزد

ميان خيمه بيمارم بسوزد



از آن ترسم كه آتش شعل گيرد

ميان خيمه بيمارم بميرد



لب تشنه كي كشند كسي را كنار آب

گيرم حسين سبط نبي خدا نبود



آتش به آشيانه ي مرغي نمي زنند

گيرم كه خيمه ي آل عبا نبود





پاورقي

[1] کبريت الأحمر، ص 134 (يعني: با شمشير و نيزه و سنگ و چوب و عصا امام را کشتند).

[2] مجالس المواعظ.