بازگشت

زيارت هر يك از اعضاي آن حضرت


از خطاب هايي كه مخصوص به حسين عليه السلام است در وقت زيارت كردن، آن است كه سلام مي كنند بر هر يك از اعضاي آن جناب، جدا، جدا؛ گاهي بر سر مطهرش، و گاهي، بر صورت منورش، و گاهي بر لبان اطهرش و گاهي بر دندان، و گاهي بر محاسن شريفش، و گاهي بر خون، و گاهي بر سينه، و گاهي بر پشت، و گاهي بر قلب، و گاهي بر جگرش؛ و از خصوصيات اين خصوصيت، آن است كه سلام بر هر جزئي به وجوه متعدده مي شود. مثلا در سلام بر سر منورش، گاهي مي گويند: سلام بر آن سري كه بر نيزه بلند كردند، و گاهي آن سري كه بر نيزه نصب نمودند، و گاهي آن سري كه از قفا بريدند، و گاهي سري كه بر مجلس گذاشتند، و گاهي سري كه آويختند.

و در سلام بر گلوي مباركش گاهي مي گويند: گلويي كه آن را نحر كردند، و گاهي، گلويي كه آن را بريدند، و گاهي گلويي كه آن را شمشير زدند.

و در سلام بر جسدش، گاهي مي گويند: آن جسدي كه به خاك افتاده بود، و گاهي آن جسدي كه غرقه به خون نمودند، و گاهي آن جسدي كه برهنه نمودند، و گاهي آن جسدي كه زخم بي نهايت داشت، و گاهي آن جسدي كه پاره پاره نمودند، و گاهي آن جسدي كه پامال سم اسبان كردند.

و از خصوصيات اين خصوصيت آن است كه هر يك از خصوصيات نيز بر وجوهي بوده است. مثلا چون گويند: سلام بر آن سري كه آويختند، گاهي گويند: آويختند بر درخت، و گاهي بر در دروازه ي شام، گاهي بر در دارالاماره ي يزيد، و چون گويند: سلام بر آن سري كه به زمين گذاشتند، گاهي گويند:


گذاشتند پيش روي يزيد، و گاهي در مقابل ابن زياد و گاهي در تنور خولي و گاهي در دير ترسايان، و گاهي در توبره ي اسب. [1] .

و سر اين سلام ها آن است كه هر يك از اين مصيبت ها، تسليم خاصي بوده است از آن جناب بر امر الهي كه از براي ديگري اتفاق نيفتاد از انبيا و اوليا. پس شايسته آن است كه خداوند، تسليم نمايد به آن جناب، آنچه را كه از براي او مقرر فرموده، كه آن را حرم امن خود قرار دهد، از براي كسي كه به او توسل نمايد و متمسك گردد و او را شفيع خود قرار دهد و با او رابطه داشته باشد و همين، يكي از معاني سلام كردن است بر انبيا و اوصيا و در اين وضع سلام كردن، اميدواري بزرگي است كه هرگاه به اين كيفيت سلام كنيم بر آن اعضاي شريفه، و گريه كنيم بر هر يك. اميد است كه به آن، خاموش شود به هر سلامي، آتشي كه بر اعضاي خود از معاصي روشن كرده ايم و سراپاي خود را در آن، غرقه نموديم.



پاورقي

[1] بحارالأنوار، ج 98، باب زيارت.