بازگشت

با بدن زخمدار بر روي خاك گرم


خصائص الحسينيه، ص 332.

و صداي استغاثه ي پنجم به گوش رسيد، و آن، وقتي بود كه با بدن زخمدار بر روي خاك گرم افتاده بود، و اين صدا اثر نمود در اطفال حرم. پس دو طفل، از خيمه ها بيرون آمدند:

يكي طفلي بود كه دو گوشواره در گوش داشت. بيرون آمد با ترس و بيم، و به راست و چپ نظر مي كرد، و چون قدري از خيام دور شد، ملعوني او را ضربتي زد و شهيد نمود، در حالتي كه مادرش به او نظر مي كرد، و هيچ نمي گفت، كانه مدهوش شده بود. [1] .

و ديگري عبدالله بن حسن عليه السلام كه يازده سال از عمرش گذشته بود. چون عمويش را به آن حال ديد، از خيمه بيرون دويد. پس حضرت فرياد كرد: «اي خواهر! او را نگاه دار». چون خواست او را بگيرد، گفت: «والله از عمويم جدا نمي شوم» و آمد به نزد حضرت و مدافعه نمود از او، تا اين كه دستش را قطع كردند و او را كشتند. [2] .



پاورقي

[1] بحارالأنوار، ج 45، ص 46 - 45؛ مقتل الخوارزمي، ج 2، ص 31.

[2] بحارالأنوار، ج 45، ص 53؛ لهوف، ص 53؛ الارشاد، ج 2، ص 115 - 114.