بازگشت

مرثيه خواني حضرت رسول بر آن حضرت


خصائص الحسينيه، ص 230.

نوع چهارم، مجالسي است كه بعد از شهادتش منعقد گرديد و آن، چند قسم است: مجلس اول مجلس پيغمبر صلي الله عليه و آله بود در مدينه كه او مرثيه خوان و مستمع، ام سلمه، بود. چنانكه ابن عباس نقل كرده كه روزي در منزل خود به خواب بودم. ناگاه صداي صيحه و ناله ي عظيمي شنيدم از خانه ي ام سلمه، زوجه ي پيغمبر صلي الله عليه و آله. پس بيرون آمدم، و قائد من دست مرا گرفت، رفتيم به خانه ي ام سلمه، و اهل مدينه از زن و مرد، در خانه ي او مي آمدند. پس چون رسيدم آن جا، گفتم: تو را چه مي شود كه اين چنين فرياد و ناله مي كني اي مادر مؤمنين؟ جواب به من نداد و رو كرد به زن هاي هاشميه و گفت: اي دختران عبدالمطلب! مرا ياري كنيد در گريه و نوحه كه آقاي شما و سيد جوانان اهل بهشت و سبط پيغمبر صلي الله عليه و آله و ريحانه ي آن سرور را شهيد نمودند. گفتم: اي مادر مؤمنان! از كجا دانستي اين خبر را؟ گفت، پيغمبر خدا را حال در خواب ديدم گردآلود و متغيرالحال. عرض كردم: اين چه حال است در جناب شما؟ فرمود: «فرزندم حسين و اهل بيتش كشته شدند و حال، از دفن ايشان فارغ شده ام». [1] .

مترجم گويد: اين خواب منافات ندارد با آنچه مسلم است كه دفن ايشان، چند روز بعد از شهادت بود؛ زيرا كه ممكن است كه ام سلمه در خواب ديده باشد واقعه ي روز سيم شهادت را يا دهم، مثلا، انتها.

و در روايت ديگر گفت: خواب ديدم حضرت رسول را و حال آن كه سر و محاسنش خاك آلود بود. پس از سبب آن حالت سؤال نمودم. فرمود: «مردم


هجوم نمودند و فرزند مرا در اين ساعات كشتند، و من آن جا حاضر بودم.» [2] .

ام سلمه گويد: پس بدنم به لرزه درآمد و داخل بيت شدم و گويا عقل و هوش از سر من به در رفت. پس نظر كردم به آن خاك كه جبرئيل از كربلا آورده بود و پيغمبر صلي الله عليه و آله آن را به من سپرد و فرمود: «اين را در شيشه ضبط كن. پس هر وقت مبدل به خون شود، بدان كه حسين عليه السلام را كشته اند». ديدم شيشه از خون به جوش آمده. ابن عباس گويد: پس ام سلمه، از آن خون گرفت و به صورت خود ماليد و آن روز را بالتمام مشغول ماتم و عزا بود. پس چون خبر از عراق رسيد، معلوم شد كه همان روز، حضرت را شهيد كرده بودند. [3] .

مجلس دوم مجلس عامي بود كه در تمام ماسوي الله بر پا شد، از زمان و مكان و هر چه در آنهاست، و ما يري و ما لايري، از اصناف مخلوقات، از حجب و عرش و حمله ي آن، و آسمان ها و ملائكه و ستاره ها و عناصر اربعه و ناتات و حيوانات و بهشت و خزنه ي آن و حور و غلمان و قصور و اشجار و انهار و ثمار آن و جهنم و خزنه و غير ذلك، و اين، مجلس خاصي بود در زمان مخصوصي كه در آن احوال، ماسوي منقلب شد در ماتم آن جناب، و حال هر چيزي متغير گرديد به حسب خودش. [4] .

پس هر كس صاحب چشم بود، تأثرش به گريه بود، [5] و تأثر هوا به موج و ريختن خون و سرخي بود، و آفتاب، به انكساف و سرخي، [6] و ملائكه، به اختلال صفوف ايشان و بازماندن از تسبيح، [7] و اشجار به خروج دم، [8] و فضا به ظلمت، [9] و زمين، به تزلزل، و


كوه ها به اضطراب، [10] و ماهيان، به بيرون آمدن از آب، و درياها به موج زدن، و مرغان هوا به سقوط، و جن، به نوحه كردن در اطراف زمين، [11] و اين مجلس عام، مخصوص وقتي بود معين. چنان كه حضرت صادق عليه السلام بيان نمود كه وقتي ضرب شمشير به آن حضرت زدند و به زمين افتاد، رو به سوي او شتافتند كه سر او را ببرند. [12] .

و بيان اين است كه در سه وقت، شمشير بر آن جناب زدند: يكي در وقت سواري بود كه يك ضربت بر او وارد شد؛ و ديگري در وقتي كه بر روي خاك نشسته بود، چند ضربت به او زدند؛ و ديگري در وقتي بود كه بر روي خاك افتاده بود، بر او چندين ضرب، بر منحر (گردن) شريفش زدند. پس اراده ي قطع رأس نمودند. در اين حال، انقلاب واقع گرديد و چندين صدا بلند شد. يكي صداي خود آن سرور بود كه مي فرمود: «آيا رواست كه مرا تشنه بكشند و جد من، محمد مصطفي صلي الله عليه و آله است؟» و ديگر، ملكي بود كه به امر خدا از بطنان عرش، ندا نمود كه: اي امت متحير گمراه! هرگز موفق نشويد به عيد فطر و اضحي؛ [13] و ديگر، ملكي بود از بهشت برين كه بال هاي خود را به درياها گشود و ندا نمود: اي اهل درياها! لباس حزن بركنيد كه فرزند پيغمبر را ذبح نمودند. [14] .

و جبرئل فرياد كرد: «قد قتل الحسين بكربلا» [15] و همه ملائكه به فرياد آمدند كه: الها و سيدا! آيا شايسته است كه چنين رفتار كنند با حسين، برگزيده و پسر پيغمبر تو؟ [16] و زينب از خميه بيرون آمد، رو به قتلگاه آورده، فرياد


مي كرد: وا اخا! وا سيداه! [17] و ذوالجناح، از قتلگاه به خيمگاه مي دويد و صيحه مي زد: الظلميه، الظليمه! از دست جماعتي كه فرزند پيغمبر خود را [18] كشتند.

پس در اين حالت، آن انقلابات و تغييرات، در تمام اجزاي عالم واقع شد. آيا شما دوستان، متغيرالحال نمي شويد در نزد ذكر آن بلكه ابوذر گفت: اگر بدانيد كه بر اهل عالم در آن وقت چه دست مي دهد، هر آينه آن قدر گريه كنيد كه بميريد. [19] حال كه از شما مردن نخواسته اند، پس لااقل ندبه و نوحه و صراخ و عجيج (ناله) و گريه و زاري و دلتنگي و تباكي را از دست ندهيد. آه، ثم آه!

مجلس سوم قتلگاه بود كه زينب عليهاالسلام مرثيه مي خواند و اهل بيت و لشكر مي گريستند. [20] .

مجلس چهارم مجلس طيور بود و مرثيه خوان، طاير ابيض بود. [21] .

مجلس پنجم مجلس وحوش بود در شب يازدهم محرم كه همه، گردن ها را كشيده بودند به سوي جسد آن سرور، تا صبح نوحه مي كردند. [22] .

مجلس ششم[مجلس ]مردان جن بود در اطراف جسد آن جناب. [23] .

مجلس هفتم[مجلس ]زنان جنيه بود در اطراف جسد مباركش. [24] .

مجلس هشتم[مجلس ]آن جني بود در قريه ي شاهي و مستمع، پنج نفر بودند از اهل كوفه كه به جهت ياري آن حضرت آمدند و نرسيدند. [25] .


مجلس نهم مجلس همه ي جن ها بود در اماكن متعدده، چنان كه تفاصيل آن بيايد، ان شاء الله.

مجلس دهم[در ]كوچه هاي كوفه بود كه ذاكر، زينب و ام كلثوم و فاطمه ي صغري و حضرت سجاد عليه السلام بودند و گريه كننده، اهل كوفه از رجال و نسا بودند كه صداي گريه و ناله ايشان بلند بود. بعضي به سر مي زدند و بعضي به سينه و خاك بر سر مي ريختند و موهاي خود را مي كندند و چنان روزي ديده نشده است. [26] .

مجلس يازدهم مجلس اهل بيت بود در همه ي احوال و اماكن، از كربلا تا شام، و از آن، تا مراجعت به مدينه، و بعد از آن، تا زنده بودند، و مجلس حضرت سجاد عليه السلام، مدت چهل سال كه متصل مي گريست؛ خصوصا در وقت طعام خوردن يا آب نوشيدن، و مي فرمود: «پسر پيغمبر صلي الله عليه و آله گرسنه و تشنه كشته شد». [27] .

مجلس دوازدهم مجلس يزيد بود كه خود مرثيه كرد و رؤساي عسكرش مستمع بودند، و آن وقتي بود كه به زوجه اش هند گفت: نوحه كن بر حسين، پسر فاطمه كه بزرگ قريش است و پسر مرجانه در كشتن او تعجيل نمود، و تفصيلش بيايد. [28] .

مجلس سيزدهم مجلس يزيد و مرثيه خواني حضرت سجاد عليه السلام: مجلس يزيد بود در مسجد شام، كه مرثيه خوان، حضرت سجاد عليه السلام بود و مستمع، اهل شام و يزيد بودند. آن جناب، بر منبر آمد و خطبه اي خواند مشتمل بر حمد و ثناي الهي و صلوات بر جدش حضرت رسالت پناه و جد ديگرش اميرالمؤمنين.


پس شروع نمود به مرثيه ي پدر بزرگوارش، تا اين كه فرمود: «منم پسر آن كسي كه سرش را از قفا بريدند. منم پسر آن كسي كه عمامه و ردايش را از تنش بيرون آوردند.». پس صداي صيحه و گريه از اهل شام و بني اميه بلند شد و يزيد ترسيد كه فتنه به پا شود. پس امر كرد مؤذن اذان گويد. پس هرگاه بني اميه و اهل شام نوحه و زاري كنند از شنيدن اين كه آن جناب را سر از قفا بريدند و از او عمامه و ردا بردند، پس شيعه چه بايد بكند، اگر تصور كند كه چگونه عمامه از سر آن حضرت بردند و در چه حالت بود و كدام وقت بود؟ [29] .

مجلس چهاردهم مجلس زنان بود در خانه ي يزيد كه زينب و ام كلثوم و دختران، مرثيه مي خواندند و زوجه ي يزيد و دخترانش و زنان بني اميه گريه و نوحه مي نمودند، و اين وقتي بود كه يزيد، اذن داد در عزاي آن حضرت. پس هفت روز اقامه ي تعزيه نمودند. [30] .

مجلس پانزدهم مجلس حضرت سجاد عليه السلام بود در بيابان خارج مدينه، بعد از مراجعت اهل بيت، بعد از آنكه خميه ها را بر سر پا كردند و اهل مدينه به استقبال آمدند، كرسي از براي حضرت گذاشتند و آن جناب، بر كرسي نشست و اشك از چشمش جاري بود و با دستمال اشك ها را پاك مي نمود، باز اشك مهلت نمي داد، چون اهل مدينه آن جناب را با آن حالت ديدند، صداي صيحه و ضجه از ايشان بلند شد كه گويا تمام آن بقعه، يك ضجه بود. پس حضرت اشاره كرد كه ساكت شويد. اندكي ساكت شدند. پس فرمود: «حمد و ثنا، مخصوص پروردگار عالم است كه مالك روز دين و آفريننده ي تمام خلايق است. حمد مي كنم او را بر شدايد روزگار و صدمات دهر ناهنجار، و سختي مصيبت هاي بي شمار. ايها الناس! بدانيد كه خداوند محمود، ما را مبتلا فرمود، و امتحان نمود به مصيبتي بزرگ كه رخنه ي عظمي در


اسلام حادث كرده. اي مردم! جناب ابوعبدالله با عترتش كشته و به خون آغشته شدند و اهل بيت و اطفالش به اسيري رفتند، و سرهاي ايشان را بر سر نيزه، در بلاد گردانيدند، و اين، مصيبتي است كه مثل و مانند نخواهد داشت كدام مرد با غيرت، بعد از ملاحظه ي اين مصيبت، مسرور خواهد گشت؟ و كدام چشم است كه اشك او جاري نشود بر آن سرور، حال آن كه آسمان ها از براي او گريستند، و درياها به موج آمدند، و زمينها و درختان و ماهيان و ملائكه ي مقربين و اهل سماوات و ارضين، بر حال آن جناب گريه كردند؟ كدام دل است كه از براي او شكسته نشود؟ و كدام گوش، طاقت شنيدن آن را دارد؟ اي مردم! ما اهل بيت را در به در كردند و از شهري به شهري بردند، مانند اسيران ترك و كابل، بدون اين كه از ما گناهي صادر شده باشد، يا رخنه اي در دين كرده باشيم، و اين، امري است كه تا حال در دنيا اتفاق نيفتاده. و الله اگر پيغمبر خدا صلي الله عليه و آله وصيت مي كردند ايشان را كه با ما قتال نمايند، و اذيت كنند، به عوض آنچه در حق ما به ايشان سفارش كرد، بيشتر از آنچه كردند از براي ايشان ميسر نمي شد. پس هر چند اين مصيبت ها جانگداز است، ولي ما اهل بيت رضا و تسليم هستيم امر را به خداوند گذاشتيم و اوست عزيز و منتقم. [31] .

مجلس شانزدهم مجلس ام كلثوم بود در وقتي كه سواد (آثار) مدينه ظاهر گرديد، مرثيه گفت و حضرت سجاد و ساير اهل بيت، مستمع بودند. اولا مدينه را خطاب نمود؛ بعد جدش و مادرش و برادرش را چنان كه بيايد، ان شاء الله. [32] .

مجلس هفدهم مجلس ملائكه است كه هر روز در نزد قبر آن جناب منعقد مي شود تا روز قيامت، به كيفياتي كه در عنوان ملائكه ذكر خواهد شد.

مجلس هيجدهم مجلسي است كه هر روز از براي حضرت فاطمه عليهاالسلام


منقعد مي شود در آسمان ها تا روز قيامت، حتي در عيدها و غير آن، و مجملش آن است كه آن مكرمه، هر روز نظر مي نمايد به مصرع (محل فروافتادن و شهادت) فرزندش حسين عليه السلام پس فريادي مي كشد كه تمام اركان موجودات، از آسمان ها و زمين ها و درياها و ملائكه، مضطرب مي شوند، تا اين كه پيغمبر خدا به نزد او مي آيد و او را ساكت مي نمايد. پس دعا در حق زوار فرزندش مي كند. [33] .

مجلس نوزدهم مجالس ائمه ي طاهرين است از آن جمله، مجلس حضرت صادق عليه السلام بود و مرثيه گو، جعفر بن عفان بود [34] و مضمون اشعارش اين است كه: البته هر كس گريه مي كند، پس بر اسلام گريه كند كه احكام آن را ضايع نمودند، در آن وقت كه شمشير و نيزه را از خون حسين عليه السلام سيراب كردند. [35] .

و ديگري مجلس صادق عليه السلام بود، ايضا كه مرثيه خوان عبدالله بن غالب بود و مضمونش آن است كه: گريه كنيد از براي بدن آن جناب كه بر خاك گرم، عريان افتاده و بادها غبار و گرد، بر آن مي پاشيدند. [36] .

و ديگر، باز مجلس آن سرور بود كه ابوهارون مكفوف را فرمود: «به همان قسم كه در نزد خود نوحه مي خواني، با رقت بخوان». پس اشعاري خواند كه مضمونش آن است كه: تصور كن بدن حضرت حسين عليه السلام را و با بدن طاهر بگو. پس حضرت گريست. باز فرمود: بگو. پس قصيده ي ديگر شروع نمود كه مضمون مطلعش آن است كه: مريم! برخيز و از براي آقايت نوحه و ندبه نما و بر حسين گريه كن. پس آن حضرت گريست و صداي صيحه ضجه و فرياد و ابتاه، از حرم مطهرش بلند شد. [37] .


و ديگر، مجلس حضرت رضا عليه السلام بود كه مرثيه خوان، دعبل خزاعي بود و خود آن حضرت، متولي نظم مجلس گرديد؛ يعني برخواست و ستري (پرده اي) نصب نمود و زنان را در پشت پرده نشانيد و دعبل را فرمود: «بخوان»! و فرمود: «هر كس چشمش گريان شود در مصيبت جدم حسين عليه السلام با ما محشور خواهد شد روز قيامت». پس دعبل شروع نمود به مرثيه خواندن به اين مضمون كه: اي فاطمه! اگر خيال مي نمودي حسين را افتاده و شهيد شده يا لب تشنه در كنار آب فرات، هر آينه بر صورت مي زدي و اشك بر رخسار جاري مي نمودي، تا آخر قصيده؛ و حضرت مي گريست و زنان، صيحه مي زدند. [38] .

مجلس بيستم مجلس ملائكه است هر روز، غير از آنچه اشاره شد، چنان كه بيايد، ان شاء الله.

بيست و يكم مجالس شيعيان است كه برپا خواهد بود تا روز قيامت، و از خصايصش آن است كه اولا، مورث (باعث) كلال و ملال (خستگي و دلزدگي) نمي شود، و عجب تر آن است كه سال به سال، در عزت و رواج و بهاي آن مي افزايد، حتي اين كه بلدي (سرزميني) نمانده است از بلدان، حتي بلاد منافقان و مخالفان و كفار، كه در آن اقامه ي عزاي حسين عليه السلام بر پا نشود؛ بلكه در اين سنوات، در بغداد و قسطنطنيه و مصر و شام، علانيه مجالس برپا مي شود.


پاورقي

[1] بحارالانوار، ج 45، ص 230؛ أمالي الطوسي، ج 1، ص 322.

[2] بحارالانوار، ج 45، ص 232.

[3] همان، ص 231؛ أمالي الطوسي، ج 1، ص 322.

[4] بحارالانوار، ج 45، ص 206؛ کامل الزيارات، ص 80 (باب 26).

[5] بحارالانوار، ج 45، ص 205؛ کامل الزيارات، ص 79 (باب 26).

[6] بحارالانوار، ج 45، ص 204؛ کامل الزيارات، ص 77 (باب 24).

[7] بحارالانوار، ج 45،ص 221؛ علل الشرائع، ج 1، ص 160.

[8] بحارالانوار، ج 45، ص 234.

[9] همان، ص 57؛ لهوف، ص 55.

[10] بحارالأنوار، ج 45، ص 315 و ج 45، ص 207؛ کامل الزيارات، ص 81 (باب 26).

[11] بحارالأنوار، ج 45، ص 202؛ أمالي الصدوق، ص 110 (مجلس 27).

[12] بحارالأنوار، ج 45، ص 217؛ أمالي الصدوق، ص 142 (مجلس 31 (.

[13] بحارالأنوار، ج 45، ص 217؛ أمالي الصدوق، ص 142 (مجلس 31).

[14] بحارالأنوار، ج 45، ص 221؛ کامل الزيارات، ص 68 - 67 (باب 21).

[15] بحارالأنوار، ج 45، ص 173؛ کامل الزيارات، ص 338 (باب 108).

[16] بحارالأنوار، ج 45، ص 221؛ أمالي الطوسي، ج 2، ص 33.

[17] بحارالأنوار، ج 45، ص 54؛ لهوف، ص 54.

[18] بحارالأنوار، ج 44، ص 266.

[19] بحارالأنوار، ج 45، ص 219؛ کامل الزيارات، ص 74 (باب 23).

[20] بحارالأنوار، ج 45، ص 59 - 58؛ لهوف، ص 58.

[21] بحارالأنوار، ج 45، ص 193 - 191؛ العوالم، ج 17، ص 493.

[22] بحارالأنوار، ج 45، ص 205؛ کامل الزيارات، ص 79، (باب 26).

[23] بحارالأنوار، ج 45، ص 202؛ أمالي الصدوق، ص 110 (مجلس 27).

[24] بحارالأنوار، ج 45، ص 194 - 193.

[25] همان، ص، 240؛ کامل الزيارات، ص 93 (باب 29).

[26] بحارالأنوار، ج 45، ص 113 - 108؛ ص 69 - 63.

[27] بحارالأنوار، ج 46، ص 109؛ الخصال، ج 1، ص 272؛ لهوف، ص 92.

[28] بحارالأنوار، ج 45، ص 143؛ مقتل الخوارزمي، ج 2، ص 74 - 73.

[29] بحارالأنوار، ج 45، ص 174؛ المناقب، ج 3، ص 305؛ مقتل الخوارزمي، ج 2، ص 69.

[30] بحارالأنوار، ج 45، ص 196.

[31] بحارالأنوار، ج 45، ص 148؛ لهوف، ص 88.

[32] بحارالأنوار، ج 45، ص 197؛ منتخب الطريحي، ج 2، ص 160.

[33] بحارالأنوار، ج 45، ص 225؛ کامل الزيارات، ص 87 (باب 27).

[34] بحارالأنوار، ج 282، ص 283؛ رجال الکشي، ج 2، ص 574 (ح 508).

[35] بحارالأنوار، ج 45، ص 286؛ مقتل الخوارزمي، ج 2، ص 144.

[36] بحارالأنوار، ج 44، ص 286؛ کامل الزيارات، ص 105 (باب 33).

[37] بحارالأنوار، ج 44، ص 287؛ کامل الزيارات، ص 104 (باب 33).

[38] بحارالأنوار، ج 45، ص 257؛ منتخب الطريحي، ج 1، ص 16 - 15.