بازگشت

دخول ماه محرم، سبب حزن و بكا


خصائص الحسينيه، ص 182.

سبب هشتم ورود به زمين دفنش، باعث حزن و بكاي تمام مرد و زن است. [1] سبب نهم ورود به زمين دفنش، باعث حزن و رقت است، چنان كه نسبت به جميع انبيا واقع شد. چون وارد است كه همه ي انبيا زيارت نموده اند آن مقام شريف را و گفته اند: اي زمين! در تو دفن خواهد شد ماه تابان و برج امامت، و هر كدام كه وارد شدند، صدمه بر ايشان وارد شد، دلتنگ و مهموم شدند. پس از خداوند سؤال نمودند از سبب آن. پس وحي رسيد كه اين، زمين كربلاست كه در آن، حسين عليه السلام شهيد خواهد شد [2] اين امر، در اهل بيت هم محقق شد، در وقتي كه به كربلا وارد شدند. چنان كه مروي است ام كلثوم عرض كرد: اي برادر! عجب زمين هولناكي است اين صحرا. فرمودند [3] كه پدرم: در اين زمين به خواب رفت. پس بيدار شد گريان و فرمود: در خواب ديدم كه فرزندم حسين، در درياي خون، مضطرب است». بعد فرمود: «يا اباعبدالله! چگونه


خواهي بود در وقتي كه اين حادثه واقع شود در اينجا». [4] .

سبب دهم شيندن اسم آن زمين است. چنان كه خود آن جناب چون به اين زمين وارد گرديد، از اسم آن سؤال كرد. چند اسم از براي آن ذكر كرد. عاقبت گفتند: آن را كربلا مي نامند. پس اشك در چشم آن حضرت آمد. عرض كرد: «خدايا! پناه به تو مي برم از كرب و بلا. اينجاست محل خوابگاه شتران ما و افتادن بارهاي ما و ريخته شدن خون هاي ما و ذبح شدن طفلهاي ما در اين زمين، خون من و اصحاب من ريخته مي شود و عيال من به ذلت اسيري مبتلا مي گردند. بارها را بيندازيد كه ديگر ما از اين جا كوچ نخواهيم كرد». [5] .

سبب يازدهم آب سرد نوشيدن است و آن، هميشه از اسباب گريه ي حضرت صادق عليه السلام بود. چنان كه داوود رقي روايت نموده كه نزد آن جناب بودم. پس آب نوشيد و گريان گرديد و فرمود: «ذكر حسين عليه السلام عيش ما را منغض كرده. هر وقت آب سرد مي نوشم، ياد مي آورم او را» [6] و از خود آن سرور، منقول است كه فرموده اند: «شيعتي ما ان شربتم عذب ماء فاذكروني؛ [7] اي شيعيان! هر وقت آب خوشگوار بنوشيد، مرا ياد نماييد».

سبب دوازدهم بوييدن تربت مباركش، و آن گريانيد پيغمبر خدا را. چنان كه از حضرت امير عليه السلام مروي است كه داخل شدم بر پيغمبر صلي الله عليه و آله و ديدم اشك از چشم مباركش جاري است. عرض كردم: «پدر و مادرم فداي تو باد يا رسول الله! چرا اشك مي ريزي؟ مگر كسي تو را به خشم آورده؟». فرمود: «نه! لكن حالا جبرئيل در نزد من بود و به من خبر داد كه حسين عليه السلام را نزد شط فرات به قتل آوردند و اگر خواسته باشي تربتش را بو نمايي، بياروم گفتم: آري! پس


دست خود را دراز كرد و قبضه ي خاكي آورد و به من داد. پس بي اختيار اشكم جاري گرديد.». [8] .

همچنين حضرت رضا عليه السلام، چنان كه ابي بكار روايت كرده كه به زيارت كربلا رفتم و از نزد سمت سر مبارك، قدري گل سرخ برداشتم و چون به خدمت حضرت رضا عليه السلام رسيدم. آن گل را به او نمودم. پس گرفت آن را و بوييد و گريست به نحوي كه اشكش جاري شد و گفت: «اين بوي تربت جدم حسين عليه السلام است». [9] .

سبب سيزدهم شنيدن اسم شهيدي يا غريبي يا مظلومي؛ زيرا كه آن، مذكر آن حضرت است، چنان كه فرمود: «أو سمعتم بشهيد او غريب فاندبوني؛[هرگاه نام شهيد و يا غريبي بشنويد، بر من گريه كنيد ]». [10] .

سبب چهاردهم مصيبت هاي آن حضرت در وقت شنيدن يا تصور كردن آن، به تفصيلاتي كه در فصل بعد ذكر مي شود، ان شاء الله.


پاورقي

[1] بحارالانوار، ج 44، ص 284؛ أمالي الصدوق، ص 111، (مجلس 27).

[2] بحارالانوار، ج 44، ص 244 - 242.

[3] اين مضمون در کتبي که در دسترس بود، پيدا نشد؛ ولي براي اطلاع بيشتر، ر. ک: مقتل الخوارزمي، ج 1 ص 237 و لهوف، ص 35، که مکالمه حضرت با خواهرانش به صورت ديگري بيان شده است.

[4] بحارالانوار، ج 44، ص 254؛ أمالي الصدوق، ص 478، (مجلس 87).

[5] بحارالانوار، ج 44، ص 315؛ أمالي الصدوق، ص 132، (مجلس 30)؛ لهوف، ص 35.

[6] بحارالانوار، ج 44، ص 303؛ أمالي الصدوق، ص 122، (مجلس 29)؛ کامل الزيارات، ص 106، (باب 34).

[7] المصباح، کفعمي، ص 741.

[8] بحارالانوار، ج 744 ص 247؛ مثيرالأحزان، ص 9.

[9] بحارالانوار، ج 98، ص 131؛ کامل الزيارات، ص 283؛ (باب 93).

[10] المصباح، ص 741.