بازگشت

در اسباب خارجيه كه باعث بر گريه است


خصائص الحسينيه، ص 178.

مقصد دوم در اسباب خارجيه كه باعث بر گريه است و از خصائص آن جناب است و آن، چهارده سبب است:

سبب اول ديدن شبح و ظل آن جناب است در عالم اشباح و اظله، بلكه در عالم قدس، و شاهد آن، قضيه ي آدم عليه السلام است در وقتي كه ذريه ي خود را در عالم


ذر مشاهده نمود و قضيه ي كربلا را ديد و گريست [1] و حضرت ابراهيم عليه السلام چون ملكوت سماوات و ارض را ديد، نظر كرد، اشباح خمسه ي طاهره را در زير عرش، از نظر شبح پنجمي به گريه افتاد، چنان كه در خبر است. [2] .

سبب دوم شنيدن اسم آن جناب است، چنان كه خود فرمود: ذكر نمي شوم در نزد مؤمن و مؤمنه اي، مگر اين كه گريان و غمگين مي شود از براي من». [3] .

سبب سوم ذكر آن حضرت است، چنان كه آدم عليه السلام و زكريا عليه السلام گفتند كه در نزد ذكر حسين عليه السلام اشك من جاري مي شود و دلم مي شكند. [4] .

سبب چهارم، نظر به آن جناب است، چنان كه جدش پيغمبر صلي الله عليه و آله در اول تولدش كه او را ديد، گريست و بعد هم هر وقت نظر به او مي كرد،مي گريست، [5] و پدرش اميرالمؤمنين عليه السلام، نظر نمود به او، گريست و فرمود: «او سبب گريه ي هر مؤمن است». عرض كرد: «آيا من سبب گريه ام؟» فرمود: «بلي اي فرزند». [6] .

پس بياييد اي دوستان، با نظر قلب و او نظر كنيد و اگر شما نظر نمي كنيد، او به شما ناظر است، چنان كه در خبر صحيح است كه آن حضرت، در يمين عرش است و نظر مي كند به محل شهادتش و به سوي زوار و گريه كنندگانش [7] و عجبي نيست كه دوري و ديوارها و خانه ها مانع از ديد آن «عين الله الناظرة» نباشند.

سبب پنجم نظر به قبر آن سرور است، چنان كه حضرت صادق عليه السلام فرمودند كه: «حسين عليه السلام، غريب است و در زمين غربت، گريه مي كند بر او كسي كه به


زيارتش مي رود، و محزون است بر او، كسي كه به زيارت نمي رود و مي سوزد به حال او، كسي كه او را نديده، و رقت مي كند بر او، كسي كه نظر كند به قبر فرزندش كه در پايين پاي پدر، مدفون است». [8] .

سبب ششم لمس بدن و تقبيل (بوسه زدن) آن جناب، چنان كه از براي جدش واقع بود كه گاهي گلوي مباركش را مي بوسيد و گريه مي كرد، و گاهي بالاي نافش را مي بوسيد و گريه مي كرد، و گاهي پيشاني اش را، و گاهي دندان هايش را، و گاهي تمام بدنش را و گريه مي كرد. عرض مي كرد: «پدر چرا گريه مي كني؟» مي فرمود: «مي بوسم جاي شمشير را و گريه مي كنم». [9] .

و اگر سؤال مي نمود كه: چرا از بوسيدن دندان ها گريان مي شوي؟»، هر آينه مي فرمود: «مي بوسم محل چوب خيزران را و جايي را كه ابن زياد، از ديدن آن مي خندد. پس گريه ي من از خنده ي اوست».

و اگر سؤال مي نمود كه: «چرا بالاي ناف را مي بوسي؟»،مي فرمود كه «محل تير سه شعبه است، و خواهرش زينب خاتون، وقتي خواست بوسه گاه جدش را ببوسد، متمكن نشد؛ زيرا كه سراپا زخم و مجروح بود از تيرها و نيزه ها و شمشيرها. (خصوصا اگر مسئله ي پامال نمودن با سم ستوران، محقق باشد)، و از زبان حال آن مخدره گفته اند در آن وقت:



خاك عالم به سرم كز اثر تير و سنان

جاي يك بوسه ي من بر همه اعضاي تو نيست



بلي، آن مكرمه يك موضعي از بدن برادر را بوسه داد كه پيغمبر صلي الله عليه و آله نبوسيده بود و آن، گلوي بريده شده و رگ هاي قطع شده بود؛ يعني باطن محلي كه پيغمبر صلي الله عليه و آله ظاهرش را مي بوسيد؛ و از اين جهت، وقتي كه صورت خود را گذاشت بر گلوي برادر، فرياد كرد: «يا جداه! اين است حسين تو كه با بدن


پاره پاره بر زمين افتاده، سرش را از قفا بريده اند» [10] و من نمي دانم كه آن مخدره، اين مطلب را از كجا فهميد و شايد چند وجه توان گفت:

اول آن كه در آن وقت، حاضر بوده و مشاهده نموده باشد و اين، خلاف ظاهر روايات است كه حضرت او را امر نموده به مراجعت به سوي خيمه.

دوم اينكه از مردم شنيده باشد كه حاضر بودند و با هم مي گفتند: اين هم بعيد است.

سوم اينكه از مشاهده ي حالت جسد مبارك، استنباط نموده باشد. چون ملاحظه نمود كه او را به رو انداخته اند، پس دانست كه به همين وضع، شهيد شده است. پس مصيبتش به سبب اين حالت و حالت سلب ثياب (ربودن جامه هاي) مطهرش عظيم تر شد از مصيبت اصل شهادت. اين بود كه استغاثه نمود به جد بزرگوارش.

سبب هفتم انتساب چيزي به آن جناب كه همان، از اسباب حزن و بكا مي شود، حتي مسماري (ميخي) كه به اسم آن حضرت بود. چنان كه وارد است كه جبرئيل ميخ هاي چندي از براي كشتن نوح عليه السلام آورد به اسم هر پيغمبري و پنج ميخ از براي مقدم كشتي آورد به اسم خمسه ي طاهره. پس گرفت نوح هر يك از ميخ را كه به دست خود كه بكوبد. پس نوري از آن درخشيد. جبرئيل گفت: اين بر اسم خاتم انبياست و همچنين به اسم علي و فاطمه و حسن عليهم السلام. پس چون ميخ پنجم را برداشت و به دست گرفت، خون از او ظاهر شد و به دست نوح رسيد. جبرئيل گفت: اين، به اسم حسين عليه السلام است. [11] .

پس هرگاه آهني كه نسبت به آن جناب داشته باشد، خون گريه كند، پس دل هاي حسيني چرا خون نشود؟ و عجب آن است كه اسباب فرح و سرور كه به آن جناب نسبت داده شده، همه اسباب حزن و گريه مي شوند. چنان كه


حوريه ي آن حضرت در بهشت گريان بود [12] و عيد آن جناب، و پوشيدن لباس نو او مبكي (باعث گريه ي) جدش پيغمبر صلي الله عليه و آله مي شد، ياري اش و فتحش در جنگ [13] و طعام نيك خوردنش و حملش و ولادتش و تهنيتش كه همه اسباب فرح اند، مبكي جدش و پدرش بوده اند. [14] .


پاورقي

[1] بحارالأنوار، ج 11،، ص 175.

[2] همان، ج 36، ص 151.

[3] همان، ج 44، ص 279؛ کامل الزيارات، ص 109 - 108، (باب 36).

[4] بحارالأنوار، ج 44، ص 245 و ج 44، ص 223.

[5] همان، ص 239؛ الارشاد، ج 2، ص 133.

[6] بحارالأنوار، ج 44، ص 280؛ کامل الزيارات، ص 108، (باب 36).

[7] بحارالأنوار، ج 44، ص 292؛ کامل الزيارات، ص 103، (باب 32).

[8] بحارالانوار، ج 98، ص 73؛ کامل الزيارات، ص 325، (باب 108).

[9] بحارالانوار، ج 44، ص 261؛ کامل الزيارات، ص 70، (باب 22).

[10] بحارالانوار، ج 45، ص 59؛ لهوف، ص 58.

[11] بحارالانوار، ج 44، ص 230.

[12] بحارالانوار، ج 44 ص 241؛ تفسير فرات، ص 10.

[13] بحارالانوار، ج 44، ص 266.

[14] بحارالانوار، ج 43، باب ولادت آن حضرت.