بازگشت

گريه بدون سبب ملحوظ


بدون توجه به مصيبت هاي حضرت

خصائص الحسينيه، ص 175.

و اما نوع دوم كه گريه ي بدون سبب ملحوظ است. پس آن نيز چند قسم است:

قسم اول، هر خضوع و خشوع و انكسار و هم و غم كه از براي مردم حاصل مي شود. پس مرجع تمام آنها رقت بر آن حضرت است در باطن، چنان كه در روايات است و تصديق به آن، تعبدا بايد نمود.

قسم دوم رقت فطري است كه در فطرت خلايق از دوست و دشمن، قرار داده شده، لكن بروزش در دشمنان، وقتي است كه غفلت از دشمني داشته باشند، مثل گريه ي يزيد عنيد [1] و معاويه [2] و در اين قسمت، حاجت نيست كه به شما بگوييم بياييد گريه كنيد بر فلان مصيبت و كذا و كذا؛ بلكه مي گوييم قطع نظر از همه كرده، بلكه فرض كن كه حسين عليه السلام را نمي شناسي و قرابت و حقوقي در كار نيست و از صفات حميده و جلالت شأن ثواب و اجر و تبعيت، قطع نظر نما، پس ببين آيا بي اختيار، باز اشك جاري مي شود يا نه؟

قسم سوم فطرتي كه بالاتر از سابق است كه از براي دشمن حاصل مي شود، حتي با التفاوت به بغض و منع نفس از رقت و مع ذلك، غالب مي شود گريه بر ايشان، مثل گريه ي ابن سعد [3] و اخنس بن زيد (اخنس بن مرثد) و خولي و گريه آن ملعوني كه به غارت مي برد زيور اهل بيت را [4] و گريه ي همه ي لشكر، به سبب بعضي از حالات كه بدون اختيار، ايشان را به گريه مي آورد، با اين كه خود را


نگاه مي داشتند و ملتفت به عداوت و بعض خود بودند و منافي عمل و شغل ايشان بود، ولكن غالب مي شد گريه بر ايشان و بر شقاوت ايشان، و حال اين كه در ميان ايشان، اولاد زنا و كافر و منافق هم بود؛ و اگر بخواهي بداني اين حالت را كه دشمن را با التفات به دشمني بگريه مي اندازد، پس گوش ده و خود را از گريه نگاه دار. البته خواهي ديد كه چگونه منقلب مي شوي و بي اختيار مي نالي، و هر چه خود را ضبط كني، ممكن نشود تو را.

از آن جمله، ملاحظه نما حالتش را در وقتي كه در ميدان ايستاده بود و هزار و پانصد زخم در بدن داشت، سرش شكافته و قلبش از تير سه شعبه سوراخ و از براي بي كسي عيال دل شكسته، و از تشنگي بي تاب، و از مفارقت احباب كباب، با اين احوال، شمشير بر گلويش بزنند و او طلب آب كند، ندهند، حال مي تواني خود را از گريه نگاه داري؟ و ابن سعد در اين حال، اشكش بر ريش نحسش جاري گشت؛ و از آن جمله، حالتي كه زنان و بچگان و سرهاي بريده را به نزد يزيد بردند، پس سرها را نزد او گذاشته و زنان و دختران را در برابرش بسته نگاه داشتند، به هيئتي كه چون يزيد بديد، رقت نمود و گفت: قبيح باد پسر مرجانه! [5] .


پاورقي

[1] بحارالأنوار، ج 45، ص 196.

[2] در متن عربي کتاب آمده: «و بکاء معاوية علي علي عليه‏السلام».

[3] بحارالأنوار، ج 45، ص 55.

[4] همان، ص 82؛ أمالي الصدوق، ص 139 (مجلس 31).

[5] بحارالأنوار، ج 45، ص 136؛ الارشاد، ج 2، ص 125 - 124.