بازگشت

خاكي كه خداوند به حسين اعطا نمود


خصائص الحسينيه، ص 129.

و از براي آن تربت شريف، خصائصي است:

يكي آن كه از كعبه ي معظمه، اشرف است، چنان كه در خبر است؛ بلكه بعضي گفته اند كه از نجف اشرف است؛ يعني ماعداي (بجز) اصل مرقد اميرالمؤمنين عليه السلام.

دوم آن كه اين زمين را خداوند خلق نمود، پيش از كعبه به بيست و چهار هزار سال، و آن را مبارك و پاكيزه كرد، چنان كه در روايات معتبره وارد است.


سوم اين كه اين زمين، هميشه مبارك و پاكيزه بود و خواهد بود تا اين كه خداوند، آن را بهتر از زمين هاي بهشت قرار دهد، و بهترين منازل و مساكن اولياي خدا در آن باشد، چنان كه در روايت است. [1] .

چهارم اين كه الآن اين زمين از زمين هاي بهشت است، چنان كه در روايات است. [2] .

پنجم اين كه از حضرت سجاد عليه السلام مروي است كه چون زلزال قيامت شود، كربلا را بلند كنند با تربت نوراني باصفا. پس در بهترين رياض بهشت گذارند كه نور آن در بهشت، نمايان باشد،مانند ستاره ي درخشان كه ديدگان را بزند و آن زمين ندا كند كه: منك آن زمين پاك و پاكيزه كه در برداشتم جسد حضرت سيدالشهدا و سيد شباب اهل بهشت را. [3] .

ششم تسبيح كردن با دانه هاي آن تربت ثوابش هفتاد برابر است. [4] .

هفتم گردانيدن دانه ها ثواب تسبيح كردن دارد.

هشتم آنكه هرگاه تسبيحي از آن تربت در دست گيرد و اول روز بگويد: «اللهم أني أصبحت اسبحك و أهللك و أحمدك عدد ما أدير به سبحتي؛ خداوندا! من با تسبيح و تهليل تو صبح كردم. به تعدادي كه تسبيحم را مي چرخانم، تو را سپاس مي گويم». پس تا شام از براي او ثواب تسبيح كردن نوشته مي شود؛ و همچنين اگر در وقت خواب خواند آن دعا را و تسبيح را در زير سر گذارد، همين خاصيت را دارد، چنان كه در حديث حضرت سجاد عليه السلام است. [5] .


نهم اين كه سجده بر آن خاك مقدس، حجاب هاي هفتگانه را پاره مي كند [6] و مراد، يا نفوذ و صعود به سماوات سبع است، يا مراد، حجاب هاي معاصي است كه مانع از قبول اعمال اند چنان كه در روايت معاذ بن جبل است [7] و ايضا سجود بر آن، نور مي دهد ارضين سبع را. [8] .

و در اين جا مسئله اي است كه آيا فضل، در سجده ي بر خود آن خاك است يا اين كه شامل است الواحي را كه از گل، آن مي سازند و آن را مهر مي نامند. ظاهر روايت معاوية بن عمار، اولي است كه روايت نموده است كه از براي جناب صادق عليه السلام خريطه (كيسه) بود از تراب شريف كه آن را بر محل سجود خود فرش مي نمود و بر آن سجده مي كرد. [9] .

دهم خوردن خاك و گل حرام است، و در رواياتي است كه آن مانند لحم خنزير است، [10] مگر خاك قبر شريف، به جهت استشفا به شرايطي كه در محلش مذكور است و عمده ي آن، شرايط نيت صادق است، دعا خواندن و مهر كردن بر آن، تا اين كه به مس اجنه و شياطين نرسيده، اثرش زائل نشود. [11] .

يازدهم نگاه داشتن آن خاك مطهر، سبب امن[شدن ]از مخاوف (چيزهايي كه باعث ترس هستند) است، اگر به اين نيت بردارند. [12] .

دوازدهم گذاشتن از[آن ]خاك در متاع (كالاي) تجارت، سبب بركت آن مي شود، چنان كه در روايات است. [13] .

سيزدهم مستحب است كه حنك (سق) طفل را با آن خاك بردارند تا اين كه


ايمن شود از صدمات. [14] .

چهاردهم هرگاه آن را در قبر گذارند، سبب امان ميت مي شود از عذاب [15] ؛ چنان كه مروي است كه زني زنا مي داد و اولادي كه از آن حاصل مي شد، با آتش مي سوزانيد. چون وفات نمود و او را دفن نمودند، زمين او را بيرون مي انداخت. چند دفعه مكرر كردند. آخر به تعليم امام، تربت در قبرش گذاردند. زمين او را قبول كرد. [16] .

پانزدهم مستحب است كه حنوط ميت را با آن تربت، مخلوط كنند. [17] .

شانزدهم دفن در آن زمين مقدس، سبب دخول بهشت است، بدون حساب. [18] .

هفدهم چون ملائك بهشت به زمين نازل مي شوند، حورالعين از ايشان خواهش مي كند كه از تربت طاهره به جهت ايشان هديه ببرند كه به آن، متبرك شوند. [19] .

هجدهم از اين تربت مبارك، هر ملكي برداشته، هديه از براي پيغمبر برده و خود پيغمبر صلي الله عليه و آله نيز از آن برداشت و خود حضرت هم از آن برداشت؛ چنان كه بيايد، ان شاء الله.

نوزدهم در اين زمين مقدس دفن شده است پيش از شهادت آن حضرت، دويست نبي و دويست وصي و دويست سبط (فرزندزاده) كه همه شهيد شدند، چنان كه در روايت معتبر است. [20] .

بيستم بوئيدن اين خاك پاك، سبب ريختن اشك است، چنان كه پيش از


واقعه ي شهادت، نسبت به پيغمبر صلي الله عليه و آله و خود حضرت واقع شد چنان كه بيايد در اسباب گريه. [21] .

بيست يكم اين تربت، هر جا بود، مبدل به خون گرديد در حال شهادت آن جناب، چنان كه از اخبار بسيار، ظاهر مي شود. از آن جمله، روايت ام سلمه است كه سني و شيعه روايت نموده اند كه حضرت پيغمبر صلي الله عليه و آله از آن تربت كه خود برداشته بود در شب معراج، يا جبرئيل از برايش هديه آورده بود، به ام سلمه داد و آن، خاك سرخي بود و فرمود: «اين را نگاه دار. پس هر وقت مبدل شد به خون، بدان كه فرزندم را شهيد كرده اند».

ام سلمه گويد: پس آن را در شيشه اي صبط نمودم و هر روز آن را نظر مي نمودم و مي گريستم. پس چون روز عاشورا شد، صبح نظر كردم، همان خاك بود. چون بعد از زوال (ظهر) به سوي او برگشتم، ديدم مبدل به خون شده است. پس فرياد ناله ام بلند شد. سلمي گويد: ديدم شيشه را در پيش ام سلمه كه خون در آن مي جوشيد. [22] .

بيست و دوم داخل شدن در آن زمين، سبب حزن است، بالوجدان؛ خصوصا اگر نزديك قبر مبارك شوند و نظر نمايند به قبر فرزندش علي اكبر كه در پايين پاي اوست، چنان كه در روايت است. [23] .

بيست و سوم اين تربت، رسيده است به دست هر ملكي كه به زيارت پيغمبر صلي الله عليه و آله آمده و به دست هر پيغمبري كه به زيارت كربلا آمده، آن را گرفته، بوييده و به بدن خود ماليده، پس آن، مقام همه ي انبيا است تا روز قيامت. [24] .



پاورقي

[1] بحارالانوار، ج 98، ص 107؛ کامل الزيارات، ص 268 (باب 88).

[2] بحارالانوار، ج 98، ص 111؛ کامل الزيارات ص 271 (باب 89).

[3] بحارالانوار، ج 98، ص 108، کامل الزيارات، ص 268، (باب 88).

[4] بحارالانوار، ج 98، ص 136، مصباح المتهجد، ص 678.

[5] بحارالانوار، ج 98، ص 136، و ج 45، ص 200، الدعوات، رواندي، ص 61.

[6] بحارالانوار، ج 98، ص 135، مصباح المتهجدين، ص 677.

[7] الاثني عشرية في المواعظ العددية، ص 246.

[8] کتاب من لا يحضره الفقيه، ص 72 (باب ما يسجد عليه).

[9] بحارالانوار، ج 98، ص 135؛ مصباح المتهجد، ص 677.

[10] بحارالانوار، ج 98، ص 129؛ کامل الزيارات، ص 285 (باب 95).

[11] بحارالانوار، ج 98، ص 128؛ کامل الزيارات، ص 285 (باب 95).

[12] بحارالانوار، ج 98، ص 118؛ أمالي الطوسي، ج 1 ص 325.

[13] بحارالانوار، ج 98، ص 125؛ کامل الزيارات، ص 278 (باب 92).

[14] بحارالانوار، ج 98، ص 124؛ کامل الزيارات، ص 278 (باب 92).

[15] بحارالانوار، ج 98، ص 136؛ التهذيب الأحکام، ج 6، ص 73؛ مصباح المتهجد، ص 278.

[16] وسائل الشيعة، ج 2 ص 742؛ منتهي المطلب، ج 1، ص 461.

[17] بحارالانوار، ج 98، ص 133؛ التهذيب الأحکام، ج 6، ص 76.

[18] بحارالانوار، ج 44، ص 256؛ امالي الصدوق، ص 117، (مجلس 28).

[19] بحارالانوار، ج 98، ص 134؛ مزار کبير، ص 119.

[20] بحارالانوار، ج 98، ص 116؛ التهذيب الأحکام، ج 6 ص 72؛ کامل الزيارات، ص 270 (باب 88).

[21] بحارالانوار، ج 44، ص 247؛ مشيرالأحزان، ص 9.

[22] بحارالانوار، ج 45، ص 232 - 230.

[23] همان، ج 98 ص 73؛ کامل الزيارات، ص 324 (باب 108).

[24] بحارالانوار، ج 44، ص 236؛ کامل الزيارات، ص 61 (باب 17).