بازگشت

اطمينان قلب و حلم


خصائص الحسينيه، ص 71.

پنجم وقار و اطمينان قلب است، و آن حضرت، هر چند امر بر او سخت تر مي شد، وقار و اطمينانش زيادتر مي شد و رويش مي درخشيد. [1] .

ششم رقت قلب است، و اين صفت در آن جناب، به مقام كمال بود كه بر همه ي اصحاب و اهل بيت، رقت مي نمودند و سعي در حمايت و رعايت ايشان مي فرمود و به همين سبب، مصائبش زياد مي شد. مثلا چون ديد برادرزاده اش قاسم، خيال مبارزت دارد و حال او را ملاحظه نمود كه يتيم، متحير نشسته است و مي خواهد به سوي مرگ رود، آن قدر گريه كرد كه غش نمود. [2] پس چه حال داشت در وقتي كه ديد بر خاك افتاده با بدن مجروح و اسب ها بر بدن مباركش جولان مي كنند.

هفتم صفت حلم است، و اين صفت در آن جناب، به مقام كمال بود كه با اين همه مصيبت و اذيت ها و قتل و جرح، نفرين بر كسي ننمود، مگر در وقتي كه دل او را به سب و شتم، مجروح نمودند، ديگر تحمل ننمودند. حتي اين كه مالك بن بسر ملعون، شمشيري به حضرت زد و سب نمود او را و آن جناب در وقت زدن شمشير، او را نفرين نكرد و چون سب كرد، حضرت او را نفرين نمود؛ [3] چون استخفاف بود و تحمل آن، موجب ذلت است، و آن جناب أبي الضيم بود. متحمل ذلت نمي شد؛ چنان كه فرمود: «الموت خير من ركوب العار» [4] [مرگ، بهتر از پذيرش ننگ است» ].



پاورقي

[1] بحارالانوار، ج 44، ص 297؛ معاني الأخبار، ص 288.

[2] بحارالانوار، ج 45، ص 34.

[3] همان، ص 53؛ مثيرالأحزان، ص 55.

[4] بحارالانوار، ج 45، ص 50؛ لهوف، ص 51.