بازگشت

زائر آن حضرت، سقايت كوثر نمايد


خصائص الحسينيه، ص 21.

ديگر آن كه از مؤثرات كليه، هرگاه مانع بر تأثير آنها برسد، غالبا منع از تمام تأثير نمي كند، بلكه جزئي اثر آن باقي خواهند ماند. پس هرگاه اعمال سيئه ي من، مانع از تأثير تام وسائل حسينيه شود، لامحاله، جزئي اثر خواهد ماند و من به آن، قناعت مي كنم. مثلا در شأن زائرين آن جناب، وارد است كه شفاعت ايشان را قبول مي كنند و حق ده نفر يا صد نفر، [1] يا مي گويند هر كس را بخواهي، دستش را بگير و داخل بهشت نما؛ [2] و من چون مي بينم خود را كه درهاي جهنم به روي من باز است، بلكه الآن بر من محيط است، با غل ها و زنجيرها، بلكه علائم خلود را بر خود، مشاهده مي نمايم، پس طمع ندارم كه از جمله ي شفيعان محشر باشم؛ بلكه قانعم به اين كه يكي دستم را بگيرد و از شدائد قيامت، نجات دهد، يا از اين كه بعد از مدتي از جهنم خلاص نمايد كه مخلد نمانم. و ايضا وارد است كه زوار آن جناب، در عرش، با خداوند مكالمه مي نمايند [3] و من چون لايق اين مقام نيستم، قانعم كه يك ملك از ملائكه ي رحمت، با من سخن گويد؛ و ايضا وارد است زائر آن جناب، سقايت كوثر نمايد [4] و من چون شايسته ي آن نيستم، بلكه در معرض آنم كه در جهنم با اهل بهشت بگويم، قدري آب به من بدهيد [5] ، پس ممنونم كه يكي از ساقيان كوثر،


مرا آب دهد.

و ايضا وارد است كه زائر حضرت، با جناب پيغمبر هم سفره خواهد شد در بهشت [6] و چون شايسته ي اين مقام نيستم، قانعم كه از خوردن زقوم خلاص شوم، و لابد از آثار اين مؤثرات عظيم، اين مقدار،باقي خواهد ماند. ان شاء الله.

ديگر آن كه ممكن است وسائل آن جناب، در يك زمان، به جهت شخص جمع شود، از درجه ي ادني كه تباكي (حالت گريه به خود گرفتن) است، تا درجه ي اعلي كه شهادت پيش روي آن جناب است و به حصول آنها به جهت شخص، حصول جميع عبادات شود، در زمان واحد. مثلا هرگاه مجلسي منعقد شود و ذكر شود در آن، مصائب آن سرور، و حاصل شود به جهت شخص، ابكا و بكا و تباكي، و حزن و هم و رقت و توجه قلب، به سوي آن حضرت، به صلوات و سلام بر اشعار (توجه) قلب، به جلالت و بزرگواري او، و معرفت به حق او، و تصور حالات او، و عروض گريه به جهت آن، و آرزو كردن ياري او، و شهادت در ركاب آن جناب، البته فائز شود به ثواب جميع وسائل و عبادت كرده است خدا را به جميع عبادات، حتي شهادت در پيش روي آن سرور، چنان كه خواهد آمد اخباري كه دلالت بر آن دارد.


پاورقي

[1] بحارالانوار، ج 98، ص 77؛ کامل الزيارات ص 165 (باب 68).

[2] بحارالانوار، ج 98، ص 27؛ کامل الزيارات ص 166 (باب 68).

[3] بحارالانوار، ج 98، ص 73؛ کامل الزيارات ص 141 (باب 54).

[4] بحارالانوار، ج 98، ص 79؛ کامل الزيارات ص 124 (باب 44).

[5] سوره‏ي اعراف، آيه‏ي 50.

[6] بحارالانوار، ج 98، ص 66؛ کامل الزيارات ص 137 (باب 52).