بازگشت

اي نفس اميدوار باش


خصائص الحسينيه، ص 14.

پس نفس را خطاب نمودم كه: هان! داخل اين درگاه شو، تا ايمن شوي، و به اين كشتي درآي تا به ساحل برسي، و به اين نور نظر نما تا راه بيابي. باز اين عزم را جزم نمودم و چون درست ملاحضه نمودم، علامات ايمان را در منهاج (راه روشن) يافتم و به ايمان خود، اميداوارم گشتم، به چند جهت:

يكي اين كه از آن حضرت، مأثور است كه منم كشته ي گريه. ذكر نمي شوم در


نزد مؤمني، مگر اين كه گريان مي شود و مغموم مي گردد؛ [1] و اين صفت، در تمام انبيا بود و من در خود، اين حالت را يافتم. پس اميدوار به ايمان خود شدم كه لااقل آن ذره كه منجي از خلود است، خواهم داشت.

دوم اين كه يافتم خود را كه در ايام عاشورا، بي اختيار، محزون و مهموم مي شوم. اين، از صفات ائمه ي طاهرين بود. پس اميدوار شدم كه اثري از ولايت ايشان در خود يافتم، چنان كه فرموده اند به مقتضاي بعضي از روايات كه شيعه ي ما از فاضل طينت (سرشت) ما آفريده شدند و به نور ولايت ما خمير گشتند. پس مصيبت ما مصيبت ايشان است. [2] .

در اخبار بسيار وارد است كه ائمه ي هدي در ايام محرم، همه مهموم و مغموم مي شدند و حضرت صادق عليه السلام را كسي خندان نديد در اين ايام [3] و حضرت رضا عليه السلام در تمام عشره ي (دهه ي) عاشورا محزون و پريشان بودند و در مجلس عزا مي نشستند و عيال خود را پشت پرده مي نشانيدند. پس اگر كسي بر ايشان وارد مي شد و از اهل مرثيه بود، امر مي فرمودند كه مرثيه بخواند، چنان كه در قضيه ي دعبل خزاعي معروف است، [4] و الا خود، مباشر ذكر مصائب مي شدند.

در روايت، ريان بن شبيب مذكور است كه داخل شد بر آن جناب، در روز اول ماه محرم پس فرمودند: «اي پسر شبيب! هر گاه گريه خواهي كرد بر چيزي، پس گريه كن بر حسين عليه السلام، كه او را ذبح نمودند، مانند ذبح نمودن گوسفند، و كشته شد با آن سرور، هيجده نفر از اهل بيت. [5] .

و همچنين بود شيوه ي باقي ائمه عليهم السلام پس ظاهر مي شود كه انكسار قلب در


اول محرم، از علامات علاقه ي به ايشان است و به تفاوت آن، مختلف مي شود مراتب ايمان، و به عدم يا عروض خلاف آن استدلال توان نمود، بر سلب ايمان و دشمني ايشان، چنان كه متداول است در بعضي از بلاد مخالفين كه اين ايام را ايام سرور و تنزه (تفريح) خود قرار مي دهند. خذلهم الله و أخزاهم في الدارين.


پاورقي

[1] بحارالانوار، ج 44 ص 284، امالي الصدوق، ص 118 (مجلس 28).

[2] منتخب الطريحي، ج 2 ص 27.

[3] بحارالانوار، ج 44 ص 280؛ کامل الزيارات، ص 101 (با تفاوت در مضمون روايت).

[4] الارشاد،شيخ المفيد، ج 2 ص 255.

[5] بحارالانوار، ج 44 ص 286؛ أمالي الصدوق، ص 112 (مجلس 27).