بازگشت

سيدالشهداء


امام (ع) در حالي كه شمشيرش را بيرون آورده و از زندگي مأيوس شده بود به سوي گروه كوفيان حركت كرد، و آنان را به مبارزه دعوت كرد، و هركس را كه به سوي او مي آمد به قتل مي رساند تا آنكه عدّه زيادي به وسيله او كشته شدند.

سپس به سمت راست لشكر حمله كرده و مي فرمود:



الموت أولي من ركوب العار

والعار أولي من دخول النار



يعني:

(مرگ برتر است از پذيرش ننگ و عار، و ننگ برتر است از داخل شدن در آتش جهنّم).

سپس به طرف چپ سپاه حمله كرده و مي فرمود:



أنا الحسين بن علـي

آليـت أن لا أنثـني



أحمـي عـيالات أبي

أمضي علي دين النبي



(من حسين بن علي (ع) هستم، برخود واجب شمرده ام كه از راه حق منحرف نشوم، و از خاندان پدرم حمايت كرده، و بر دين پيامبر رفتار نمايم).

(عبدالله بن عمار بن يغوث) گفت:

(هرگز مردي نديدم كه لشكرهاي بزرگ او را احاطه كرده و فرزندان و خاندان و يارانش كشته شده باشند و اين چنين شجاع و تيزتك و قويّ القلب و ثابت قدم بماند، و مردان از روبرويش گريخته و هيچكس را ياراي پايداري در برابر او نباشد).

عمر بن سعد، برآنان فرياد برآورد:

(اين، فرزند آن مرد تنك موي تو داراست، اين فرزند كشندگان عرب است، از هر طرف به او حمله كنيد، و در اين حال چهار هزار تير به سوي او سرازير شد، و راه او را بر خيمه گاه بستند).

او نيز بر آنان فرياد زد:

(يا شيعة آل أبي سفيان، ان لم يكن لكم دين، و كنتم لا تخافون المعاد، فكونوا أحرارا في دنياكم، وارجعوا الي أحسابكم ان كنتم عرباً كما تزعمون).

يعني:

(اي گروه خاندان ابي سفيان، اگر دين نداريد و از معاد نمي ترسيد، در دنيا آزاده باشيد، و اگر خود را عرب مي شماريد، به خصلت و خوي گذشتگان خود برگرديد).

شمر فرياد زد:

چه مي گوئي، اي فرزند فاطمه؟

فرمود:

(من هستم كه با شما مي جنگم و زنان را گناهي نيست كه متعرّض آنان شويد، عنان اسبهاي خود را تا هنگامي كه زنده ام از رفتن به سوي حرم من برگردانيد).

شمر گفت:

چنين خواهيم كرد.

سپس گروه مردم به سويش حمله ور شدند، و كشتار سختي در گرفت، و در اين هنگام تشنگي به او فشار آورد، پس به سوي فرات و بر (عمرو بن الحجاج) كه چهار هزار نفر با او همراه بودند، حمله ور شده و آنان را از اطراف آب پراكند.

سپس اسب را به ميان آب برد، هنگامي كه اسب سر خود را در آب فرو برد تا بنوشد، امام فرمود: تو تشنه اي و من تشنه ام، پس آب نمي نوشم تا تو بنوشي، اسب سر خود را بلند كرده و مثل آن بود كه آن گفته را شنيده باشد.

و چون امام (ع) دست خود را در آب فرو برد تا بنوشد مردي فرياد زد:

(آيا از نوشيدن آب لذّت مي بري در حالي كه به حرم تو تعدّي شد؟!)

امام (ع) آب را ريخته و از آن ننوشيد و به سرعت به طرف خيمه گاه پيش آمد.