بازگشت

استغاثه و كمك خواهي


هنگامي كه حضرت عبّاس (ع) به شهادت رسيد، امام (ع) نگاهي به اطراف انداخت و هيچكس را نديد، تمام ياران و خويشان خود را مانند گوسفندان قرباني، كشته ديد و شيون زنان شوهر از دست داده، و فرياد كودكان را شنيد و با بلندترين صدايش فرياد زد:

(هل من ذابّ عن حرم رسول الله؟ هل من موحّد يخاف الله فينا؟ هل من مغيث يرجوالله في اغاثتنا)؟

يعني:

(آيا مدافعي نيست كه از حرم رسول خدا (ص) دفاع كند، آيا موحّدي نيست كه از خدا بترسد و به ما ياري رساند؟ آيا فريادرسي نيست كه در فريادرسي ما، اجر پروردگار را بطلبد)؟

صداي زنان به گريه بلند شد، و امام سجّاد (ع) در حالي كه سر عصايي تكيه داشت و شمشير خود را به همراه مي كشيد و از شدّت بيماري قادر به حركت نبود برخاست.

امام (ع) بر امّ كلثوم فرياد زد:

(او را نگاه دار تا زمين از نسل پيامبر (ص) خالي نماند).

او هم امام سجّاد (ع) را به رختخواب خود برگرداند.

پس از آن، امام (ع) به خانواده خود دستور سكوت داده و با آنان خدا حافظي كرد، در حالي كه جبّه خز خاكستري رنگ و عمامه سرخ رنگي با دو زائده (تحت الحنك) پوشيده و برده [1] پيامبر را برگرفته و زره خود را به تن كرد و شمشير را بست، سپس لباس مندرسي كه هيچكس به آن علاقه اي نداشته باشد در زير لباسها پوشيد تا آن را از تن او برنگيرند، چرا كه مي دانست بزودي او را كشته و لباسهايش را به غارت خواهند برد.

سپس به او شلواري دادند كه هيچكس رغبتي به آن نداشت چون از لباس هاي ذلت بود و سپس پيراهن مندرسي گرفته و آن را سوزانده و در زير بقيّه لباسها پوشيد، سپس شلوار جدّش را خواسته و آن را شكافت و سپس به تن كرد تا هيچكس آن را به غارت نبرد.


پاورقي

[1] برده: رواندازي از پشم سياه که به عنوان ملحفه از آن استفاده مي‏شود.