بازگشت

گزيده اي از خطبه حضرت زينب


اي اهل كوفه! اي دغلبازان فريبكار بي وفا! آيا گريه مي كنيد؟ پس اشك شما نخشكد و ناله تان خاموش نگردد، مثل شما همچون آن زن احمق است كه پنبه هايي را مي رشت و نخ مي ساخت، دوباره آنچه را كه رشته بود پنبه مي كرد و آنچه را كه بافته بود باز مي كرد.

پس بگرييد كه سزاوار گريه ايد و راستي كه شما به عار اين كار گرفتار آمديد و به ننگ آن مبتلا گشتيد و هرگز اين لكه ننگ را نتوانيد شست. و كجا مي توانيد ننگ كشتن زاده ختم نبوت و معدن رسالت، و سرور جوانان بهشتي جنگتان و جايگاه سلامتي خود و طبيب زخم هايتان و پناه مشكلاتتان و بيانگر حجتتان و مشتعلگاه راهتان را بشوييد!.

واي بر شما! مي دانيد چه جگري از رسول خدا صلي الله عليه و آله بريديد؟ و چه پيماني شكستيد؟ و چه دختراني از او در معرض ديد آورديد؟ و چه حرمتي از او دريديد؟ و چه خوني از او ريختيد؟

راستي كه كار ناپسندي كرديد كه نزديك است آسمان ها از شدت آن بشكافد.

پس اين مهلت شما را سبكسار نسازد كه عجله و شتاب، خدا را به شتاب نيندازد و بيم از دست رفتن انتقام بر خدا نرود، هرگز، كه خداوند در كمين ما و آنها نشسته است. [1]

سپاس خدايي را كه ما را به پيامبرش محمد گرامي داشت، و از هر گونه پليدي به خوبي پاك ساخت. جز اين نيست كه فاسق رسوا مي شود، و فاجر دروغ مي گويد: و او بحمدالله ما نيستيم و غير ماست.

كار خدا را نسبت به برادرت چگونه ديدي؟ فرمود: خداوند شهادت را در سرنوشت آنها مقرر فرموده بود و آنان به قتلگاه خويش پيوستند، و به زودي خداوند ميان تو و آنان جمع كند. پس بنگر كه پيروزي از آن كيست؟ مادرت به عزايت بنشيند اي پسر مرجانه!. . . پس ابن زياد به خشم آمد و برافروخت.


پاورقي

[1] حماسه حسيني، ج 3، ص 351.